سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانش را بجویید تا راه یابید . [امام علی علیه السلام]

معیار

خانه

پارسی بلاگ

مدیریت

پست الکترونیک

شناسنامه


8:22 صبح دوشنبه 88/1/17

لـیـلـی و مـجـنـون

نویسنده: عاطفه

لـیـلـی و مـجـنـون
گـلـه مـیـکـرد زِ مـجـنـون لـیـلـی
کـه شـده رابـطـه‌ مـان ایـمـیـلـی
حــیــف ازان رابـطـة انـسـانـی
کـه چـنین شـد کـه خـودت میدانی
عـشــق
وقـتـی بـشـود دات‌کـامی
حـاصلـش نـیـسـت بـجـز نـاکـامـی
نـازنـیـن خـورده مگـر گـرگ تورا؟
برده یا "دات‌کام" و"دات اُرگ" تورا؟
بــهــرت ایـمـیـل زدم بـیشـترک
جـای "سابجکت" نـوشـتم بـه درک
بـه درک گـر دل مـن غمگین است
بـه درک گـر غم مـن سنگین است
بـه درک رابـطـه گر خورده تَـرَک
 
قـطـع آنـهم بـه جـهـنـم، بـه درک!
آنـقـدر دلـخـور ازیـن ایـمـیـلـم
کـه بـه ایـن رابـطـه هـم بـی ‌مـیـلم
مـرگ لـیـلی، نِت و مِت را ول کن
هـمـه را جای "اوکِی" ، "کنسِل" کن
OFF
کـن کـامـپـیـوتـر را جـانـم
یـار مـن بـاش و بـبـیـن مـن ON ام
اگـرت حـرفـی و پـیـغـامـی هسـت
روی کـاغـذ بـنـویـس بــا دسـت
نــامـه یـک حـالـت دیـگـر دارد
خـــط ِ تـو لـطـف ِ مـکـرر دارد
خسته ازFont و زِFormat شده‌ام
دلـخـور از گـردالـیِ @ شــده‌ام
کرد "ریـپـلای" بـه لـیـلـی مـجـنـون
 
که دلم هست ازین "سابجکت"خون
بـاشـه فـردا تـلـفـن خـواهـم کـرد
هرچه گفتی کـه بکن خـواهم کـرد
زودتـر پـیـش تـو خـواهـم آمـد
 
هی مـرتـب بـه تـو سر خـواهـم زد
راسـت گـفتـی تـو عـزیـزم لـیـلـی
دیــگر از مــن نــرسـد ایـمـیـلی
نـامـه ‌ای پـسـت نـمـودم بـهـرت
بـه امـیـدی کـه سـرآیـد قـهـرت


نظر شما ()


8:21 صبح دوشنبه 88/1/17

ویروس و رستم

نویسنده: عاطفه

کنـون رزم ویـروس و رستم شنو
دگـــرها شنیــدستی این هـم شنـو
کـه اسفنـدیـارش یکـی دیسک داد
بگفتـا بــه رستم کــه ای نیکــــزاد
در این دیسک باشد یکی فایل ناب
که بگــرفتم از سـایت افــــراسیاب
چنیــن گفت رستـم بـه اسفنـدیـار
که مـن گشنمـه نـون سنگک بیـــار
جوابش چنین داد خنــدان طــرف
که مـن نـون سنگک نـدارم بـه کف
برو حال می کن بدین دیسک هان !
که هـم نـون و هـم آب باشد درآن
تهمتن روان شـد سـوی خانـه اش
شتابـان بــه دیـــدار رایــانــه اش
چـو آمـد بـه نزدیـک مین تاورش
بــزد ضــربه بـر دگمــــة پاورش
دگـر صبـر و آرام و طاقت نداشت
مران دیسک را در درایوش گذاشت
نکـرد هیـچ صبر و نـداد هیـچ لفت
یکـی لیست از روت دیسکت گـرفت
در آن دیسک دیدش یکی فایل بود
بــزد اینتـــر آنجــا و اجــرا نمــود
کز آن یک دمو شد پس از آن عیان
ابا فیلــم و مـوزیک و شرح و بیان
به ناگـه چنان سیستمش کرد هنگ
که رستم درآن مانده مبهوت و منگ
چـو رستم دگـربـاره ریست نمود
همـی کرد هنگ و همان شد که بود
تهمتــــن کلافـــه شـــد و داد زد
ز بخـت بــد خویش فـــریــــاد زد
چـو تهمینـه فـریاد رستـم شنــود
بیــامــد کــه لیسانس رایــانه بود
بــدو گفت رستـم همــه مشکلـش
وز آن دیسک و بــرنامة خوشگلش
چـو رستـم بـدو داد قیچی و ریش
یکـــی دیسک بوت ایبل آورد پیش
یکـی تول کیت انـدر آن دیسک بود
بـــرآورد آنـــرا و اجـــرا نمـــود
همی گشت تول کیت ، هارد اندرش
چـــو کـودک کـه گردد پی مادرش
بـه نـاگـه یکـی رمـز ویروس یافت
پــی حـذف امضـای ایشان شتافت
چـو ویــروس را نیـک بشنـاختش
مــر از بــوت سکتور بــرانداختش
یکـی ضـربـه زد بر سر تـول کیت
کـه هــر بایت آن گشت هشتاد بیت
بـه خاک انـدر افـکند ویــروس را
تهمتـن بــه رایــانــه زد بــوس را


نظر شما ()


8:21 صبح دوشنبه 88/1/17

انتخاب

نویسنده: عاطفه

گربه شورا راه یابد پای من


هرچه ویرانی است عمران می کنم


می روم هر شب به میدان های شهر


هر چه ساعت بود میزان می کنم


مشکلات شهرتان را رتق و فتق


پشت میز و پشت فرمان می کنم


کوچه های تنگ را هر شب فراخ


هرچه بن بست است دالان می کنم


چاله های شهر را چاه عمیق


هرچه دالان را خیابان می کنم


هرکه شورا شد فقط این کرد و رفت


من اگر شورا شوم آن می کنم


مردها را اهل تجدید فراش


لطف ها در حق نسوان می کنم


تا کش آید پوز اعضای اوپک


نفت را فالفور ارزان می کنم


مرده ها را می کنم ساماندهی


شهرتان را باغ رضوان می کنم


شاعران شهر را در خانه ام


هفته ای یک بار مهمان می کنم


کارگردان های با احساس را


می برم مهمان مامان می کنم


تا که پررو نق شود گردشگری


اصفهان را ارمنستان می کنم


شهردار از شهرضا می آورم


الغرض این می کنم آن می کنم


می شوم هر شب سوار بلدوزر


هر چه ناصافی است ویران می کنم


شهر تا راحت شود از چشم هیز


دیدنی ها را فراوان می کنم


می نویسم طنز بر دیوار و در


شهرتان را من نمکدان می کنم


تا که کار خلق فورا حل شود


کارمندان را دو چندان می کنم


هی تراکم می فروش را به ر


یاری انبوه سازان می کنم


شهرداری را همه رایانه ای


کارها را سهل و اسان می کنم


گر رقیبانم به من فرصت دهند


چاره ی کمبود سیمان می کنم


می کنم هی کارهای خوب خوب


دشمنانم را پشیمان می کنم


هفته ای یک شب کلیسا می روم


ارمنی ها را مسلمان می کنم


می فروشم کل اسراییل را


پول آن را خرج لبنان می کنم


یک سخنرانی به نفع مسلمین


در بلندی های جولان می کنم


مثل اقشار ضعیف اجتماع


نوش جان سویای سبحان می کنم


هم صدایی هم دلی هم زیستی


با سرای سا لمندان می کنم ...


نظر شما ()


8:20 صبح دوشنبه 88/1/17

دختر

نویسنده: عاطفه

دختری هستم به سن سی و سه * فارغ از درس و کلاس و مدرسه
مدرک لیسانس دارم در زبان * دارم از خود خانه و جا و مکان
مرغم و خواهم زبهر خود خروس * مانده ام در حسرت تاج عروس
مبل و اسباب و لوازم هر چه هست * پنکه و سرویس خواب و فرش و تخت
هست موجود و جهازم کامل است * پول نقد و زانتیا هم شامل است
هرچه گوئی هست و تنها شوی نیست * برسرم گیسو و زلف و موی نیست
ترسم از بی شوهری گردم تلف * بر دهانم آید از اندوه کف
کاش جای این همه پول و پِله *گیر میکرد شوهری توی تله
میشدم عبد و کنیز شوی خود * می نمودم چاره درد موی خود
گیسوانی عاریت چون یال اسب * می نشاندم بر سَرَم با زور چسب
زلف خود را چون پریشان کردمی * حتم دارم دردلش جا کردمی
آنچنان شوری زخود برپاکنم *تاکه شاید در دلش ماًوا کنم
بارالها تو کرم کن شوی را * خود مرتب میکنم این موی را


نظر شما ()


8:19 صبح دوشنبه 88/1/17

دخترا

نویسنده: عاطفه

یک دختر مثل یک آدامس است ... جویدن طولانی هر آدامسی به جز بی مزه شدنش حاصلی ندارد .

یک دختر مثل یک آدامس است ... هیج وقت آدامس نیم خورده کسی را به دهان نزارید.

یک دختر مثل یک آدامس است ... جویدن طولانی هر آدامسی به جز بی مزه شدنش حاصلی ندارد .

یک دختر مثل یک آدامس است ... هیج وقت آدامس نیم خورده کسی را به دهان نزارید.

یک دختر مثل یک آدامس است ... داشتن آدامسی که نتوانی بازش کنی بانداشتنش فرقی ندارد .

یک دختر مثل یک آدامس است ... آدامس زیاد مانده ارزش جویدن ندارد .

یک دختر مثل یک آدامس است ... هر از چندی به دندانهایتان فرصت استراحت هم بدهید به هر حال آدامستان را می توانید عوض کنید ولی دندانهایتان را نه.

یک دختر مثل یک آدامس است ... به چشیدن طعم تنها " یک " آدامس اکتفا نکنید. آدامسها در شکلها و قیمتها و مزه های مختلف ساخته می شوند .

یک دختر مثل یک آدامس است ... فراموش نکنید که پایان کار هر آدامسی سطل اشغال است . پس برای هیج آدامسی قیمت زیادی نپردازید .

یک دختر مثل یک آدامس است ... و ازدواج مثل قورت دادن آن میماند .هیج احمقی آدامسش را قورت نمی دهد

یک دختر مثل یک آدامس است ... داشتن یک بسته آدامس همیشه بهتر از داشتن فقط یک آدامس است .

یک دختر مثل یک آدامس است ... حسرت آدامسی را که دورش انداخته اید را نخورید . آدامس های خوشمزه تر همیشه پیدا می شود.

 


نظر شما ()


<   <<   6   7   8      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

پدر سنگدل
اصلاح نفس، رمز موفقیّت در زندگى
لذت دنبال نون دویدن!
ارزش و ثواب آیة الکرسى
کوچه عاشقی
سنگ درمانی
گل
محمد مصدق
محمد بلخی
چهارشنبه سوری
[عناوین آرشیوشده]


[ خانه :: پارسی بلاگ :: مدیریت:: پست الکترونیک :: شناسنامه]

تعداد بازدید:48471

امروز:82

دیروز :41

 RSS 

پیوندهای روزانه
کاروان [10]
انصاریان [12]
پارست [12]
پرسمان [11]
دانلودکتاب [9]
شعر [7]
دانشنامه [41]
فرهنگسرا [8]
ادبیات [11]
پایگاه های شیعه [7]
[آرشیو(10)]

درباره خودم

معیار

لوگوی خودم

معیار

آرشیو

فروردین 1388
اردیبهشت 1388

اشتراک