سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بدترینِ برادران، کسی است که برایش به رنج افتند. [امام علی علیه السلام]

معیار

خانه

پارسی بلاگ

مدیریت

پست الکترونیک

شناسنامه


8:48 صبح چهارشنبه 88/1/19

خلافت على بن ابیطالب در قرآن و روایات

نویسنده: عاطفه

-براى اثبات خلافت على بن ابیطالب به آیاتى از قرآن استدلال شده و از جمله آنها این آیه است: انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون

یعنى:«ولى امر و صاحب اختیار شما فقط خدا و رسولش و مؤمنان هستند که نماز مى‏خوانند و در حال رکوع صدقه و زکات مى‏دهند»، (سوره مائده،آیه 55)

مفسرین سنى و شیعى اتفاق دارند که آیه مذکور در شان على بن ابیطالب نازل شده است و روایات کثیرى از عامه و خاصه نیز بر آن دلالت دارد.

ابوذر غفارى مى‏گوید:روزى نماز ظهر را با پیغمبر خواندیم سائلى از مردم تقاضاى کمک نمود ولى کسى به او چیزى نداد،سائل دستش را به جانب آسمان بلند کرده گفت:خدایا!شاهد باش در مسجد پیغمبر کسى به من چیزى نداد.على بن ابیطالب در حال رکوع بود با انگشتش به سائل اشاره کرد،او انگشتر را از دست آن حضرت گرفت و رفت.

پیغمبر اکرم که جریان را مشاهده مى‏فرمود سرش را به جانب آسمان بلند کرده عرضه داشت: خدایا!برادرم موسى به تو گفت:خدایا!شرح صدرى به من عطا کن و کارهایم را آسان گردان و زبان گویایى به من بده تا سخنانم را بفهمند و برادرم هارون را وزیر و کمک من قرار بده،پس وحى نازل شد که ما بازوى تو را به واسطه برادرت محکم مى‏گردانیم و نفوذ و تسلطى به شما عطا خواهیم نمود.خدایا!من هم پیغمبر تو هستم،صدرى برایم عطا کن و کارهایم را آسان گردان و على را وزیر و پشتیبانم قرار بده‏».

ابوذر مى‏گوید:هنوز سخن پیغمبر تمام نشده بود که آیه نازل گشت (ذخائر العقبى،تالیف طبرى، ط قاهره،سال 1356،ص 16) حدیث مذکور با اندکى اختلاف در در المنثور،ج 2،ص 293 نیز نقل شده.بحرانى در کتاب غایة المرام،ص 103،24 حدیث از کتب عامه و 19 حدیث از کتب خاصه در شان نزول آیه نقل کرده است.از جمله آیات این آیه است: الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا .

یعنى:«کفار امروز از برچیده شدن دستگاه اسلام نامید شدند پس دیگر از آنان نهراسید ولى از من بترسید.و امروز دین شما را کامل و نعمت‏خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را براى شما برگزیدم‏»، (سوره مائده،آیه 3)

ظاهر آیه این است که:قبل از نزول آیه کفار امیدوار بودند که روزى خواهد آمد که دستگاه اسلام بر چیده شود،ولى خداوند متعال به واسطه انجام کارى آنان را براى همیشه از نابودى اسلام مایوس گردانیده و همان کار سبب کمال و استحکام اساس‏دین بوده است و لابد از امور جزئى مانند جعل حکمى از احکام نبوده بلکه موضوع قابل توجه و مهمى بوده که بقاى اسلام مربوط به آن بوده است.

ظاهرا این آیه با آیه‏اى که در اواخر این سوره نازل گشته بى ربط نباشد: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس .

یعنى:«اى پیغمبر!موضوعى را که به تو دستور دادیم به مردم ابلاغ کن که اگر ابلاغ نکنى سالت‏خدا را انجام نداده‏اى.و خدا تو را از هر گونه خطرى که متوجه تو باشد در امان خواهد داشت‏»، (سوره مائده،آیه 72)

این آیه دلالت مى‏کند که:خدا موضوع قابل توجه و بسیار مهمى را که اگر انجام نگیرد اساس اسلام و رسالت در خطر واقع مى‏شود به پیغمبر دستور داده ولى از بس با اهمیت‏بوده پیغمبر از مخالفت و کارشکنى مردم مى‏ترسیده و به انتظار موقعیت مناسب آن را به تاخیر مى‏انداخته است،تا اینکه از جانب خدا امر مؤکد و فورى صادر شده که باید در انجام این دستور تعلل نورزى و از هیچ کس نهراسى.این موضوع هم لابد از قبیل احکام نبوده،زیرا تبلیغ یک یا چند قانون نه آن اهمیت را دارد که از عدم تبلیغش اساس اسلام واژگون گردد و نه پیغمبر اسلام از بیان قوانین ترسى داشته است.

این قرائن و شواهد،مؤید اخبارى هستند که دلالت دارند که آیه‏هاى مذکور در غدیر خم درباره ولایت على بن ابیطالب نازل گشته است.و بسیارى از مفسرین شیعه و سنى نیز آن را تایید نموده‏اند.

ابو سعید خدرى مى‏گوید:پیغمبر در غدیر خم مردم را به سوى على دعوت نموده بازوهاى او را گرفته به طورى بلند کرد که سفیدى زیر بغل رسول خدا نمایان شد،سپس آیه نازل شد: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا پس پیغمبر فرمود:«الله اکبر، از کامل شدن دین و تمامى نعمت و رضایت‏خدا و ولایت على بعد از من‏».

سپس فرمود:«هر کس من صاحب اختیار و متصدى امور او هستم،على صاحب‏اختیارش مى‏باشد. خدایا!با دوست على دوست‏باش و با دشمنش دشمنى کن.هر کس او را یارى نمود،تو یاریش کن و هر کس او را رها کرد تو نیز او را رها کن‏».

بحرانى در کتاب غایة المرام،ص 336،6 حدیث از طرق عامه و 15 حدیث از طرق خاصه در شان نزول آیه نقل کرده است.

خلاصه سخن:دشمنان اسلام که در راه نابودى آن از هیچ کارى خوددارى نمى‏نمودند و از همه جا مایوس گشتند فقط به یک جهت امیدوار بودند،آنها فکر مى‏کردند که چون حافظ و نگهبان اسلام پیغمبر است وقتى از دنیا رفت،اسلام بى‏قیم و سرپرست مى‏گردد و نابودى برایش حتمى خواهد بود.ولى در غدیر خم،اندیشه آنان باطل گشت و پیغمبر على را به عنوان سرپرست و متصدى اسلام به مردم معرفى نمود و پس از على هم این وظیفه سنگین و ضرورى به عهده دودمان پیغمبر که از نسل على به وجود مى‏آیند خواهد بود.

«حدیث غدیر»:پیغمبر اسلام بعد از مراجعت از حجة الوداع در غدیر خم توقف نموده مسلمین را گرد آورده پس از اداى خطبه‏اى على را به ولایت و پیشوائى مسلمین منصوب کرد.

براء مى‏گوید:در سفر حجة الوداع خدمت رسول خدا بودم،وقتى به غدیر خم رسیدیم دستور داد آن مکان را پاکیزه نمودند سپس دست على را گرفته طرف راست‏خودش قرار داد و فرمود آیا من اختیار دار شما نیستم؟پاسخ دادند:اختیار ما به دست‏شما است.پس فرمود:«هر کس من مولا و صاحب اختیار او هستم،على مولاى او خواهد بود،خدایا!با دوست على دوستى و با دشمنش دشمنى کن‏».

پس عمر بن خطاب به على گفت:این مقام گوارایت‏باد که تو مولاى من و تمام مؤمنین شدى (البدایة و النهایه،ج 5،ص 208 و ج 7،ص 346.ذخائر العقبى،تالیف طبرى،ط قاهره،سال 1356، ص 67.فصول المهمه،تالیف ابن صباغ،ج 2،ص 23.خصائص،تالیف نسائى،ط نجف،سال 1369 هجرى ص 31.بحرانى در کتاب‏غایة المرام،ص 79 مانند این حدیث را به 89 طریق از عامه و 43 طریق از خاصه نقل کرده است)

«حدیث‏سفینه‏»:ابن عباس مى‏گوید پیغمبر فرمود:«مثل اهل بیت من مثل کشتى نوح است که هر کس در آن سوار شد نجات یافت و هر کس تخلف نمود غرق گشت‏»، (ذخائر العقبى،ص 20. الصواعق المحرقه،تالیف ابن حجر،ط قاهره،ص 150 و 84.تاریخ الخلفاء تالیف جلال الدین سیوطى،ص 307.کتاب نور الابصار،تالیف شبلنجى،ط مصر،ص 114.بحرانى در غایة المرام،ص 237 حدیث مذکور را به یازده طریق از عامه و هفت طریق از خاصه نقل کرده است)

«حدیث ثقلین‏»:زید بن ارقم از پیغمبر نقل کرده که فرمود:«گویا خدا مرا به سوى خویش دعوت نموده باید اجابت کنم ولى دو چیز بزرگ و وزین را در بین شما مى‏گذارم:کتاب خدا و اهل بیتم، مواظب باشید که چگونه با آنها رفتار مى‏کنید،آن دو امر هرگز از هم جدا نخواهند شد تا اینکه بر کوثر بر من وارد شوند»، (البدایة و النهایه،ج 5،ص 209.ذخائر العقبى،ص 16.فصول المهمه،ص 22 خصائص،ص 30 الصواعق المحرقه،ص 147.در غایة المرام،39 حدیث از عامه و 82 حدیث از خاصه نقل شده است)

حدیث ثقلین از احادیث مسلم و قطعى است که به سندهاى بسیار و عبارات مختلفى روایت‏شده و سنى و شیعه به صحتش اعتراف و اتفاق دارند.از این حدیث و امثالش چند مطلب مهم استفاده مى‏شود:

1-چنانچه قرآن تا قیامت در بین مردم باقى مى‏ماند،عترت پیغمبر نیز تا قیامت‏باقى خواهند ماند،یعنى هیچ زمانى از وجود امام و رهبر حقیقى خالى نمى‏گردد.

2-پیغمبر اسلام به وسیله این دو امانت‏بزرگ،تمام احتیاجات علمى و دینى مسلمین را تامین نموده و اهل بیتش را به عنوان مرجع علم و دانش به مسلمین معرفى کرده اقوال و اعمالشان را معتبر دانسته است.

3-قرآن و اهل بیت نباید از هم جدا شوند و هیچ مسلمانى حق ندارد از علوم اهل بیت اعراض کند و خودش را از تحت ارشاد و هدایت آنان بیرون نماید.

-4-مردم اگر از اهل بیت اطاعت کنند و به اقوال آنان تمسک جویند، گمراه نمى‏شوند و همیشه حق در نزد آنهاست.

5-جمیع علوم لازم و احتیاجات دینى مردم در نزد اهل بیت موجود است و هر کس از آنها پیروى نماید در ضلالت واقع نمى‏شود و به سعادت حقیقى نایل مى‏گردد،یعنى اهل بیت از خطا و اشتباه معصومند.و به واسطه همین قرینه معلوم مى‏شود که مراد از اهل بیت و عترت تمام خویشان و اولاد پیغمبر نیست‏بلکه افراد معینى مى‏باشند که از جهت علوم دین،کامل باشند و خطا و عصیان در ساحت وجودشان راه نداشته باشد تا صلاحیت رهبرى داشته باشند و آنها عبارتند از على بن ابیطالب و یازده فرزندش که یکى پس از دیگرى به امامت منصوب شدند.چنانچه در روایات نیز به همین معنا تفسیر شده است.از باب نمونه:ابن عباس مى‏گوید به پیغمبر اکرم گفتم خویشان تو که دوست داشتن آنها واجب است کیانند؟فرمود:«على و فاطمه و حسن و حسین‏»، (ینابیع الموده،ص 311) جابر مى‏گوید پیغمبر فرمود:«خدا ذریه هر پیغمبرى را در صلب خودش قرار داد ولى ذریه مرا در صلب على قرار داد»، (ینابیع الموده،ص 318) .

«حدیث‏حق‏»:ام سلمه مى‏گوید از رسول خدا شنیدم که مى‏فرمود:«على با حق و قرآن مى‏باشد و حق و قرآن نیز با على خواهند بود و از هم جدا نمى‏شوند تا اینکه بر کوثر بر من وارد شوند»، (در غایة المرام،ص 539 این مضمون با چهارده حدیث از عامه و ده حدیث از خاصه نقل شده است)

«حدیث منزلت‏»:سعد بن وقاص مى‏گوید رسول خدا به على فرمود:«آیا راضى نیستى که تو نسبت‏به من مانند هارون نسبت‏به موسى باشى جز اینکه بعد از من پیغمبرى نخواهد بود؟»، (البدایة و النهایه،ج 7،ص 9 33.ذخائر العقبى،ص 63.

فصول المهمه،ص 21.کفایة الطالب،تالیف گنجى شافعى،ص 148-154 .خصائص،ص 19- 25.صواعق،ص 177.در غایة المرام،ص 109،صد حدیث از عامه و هفتاد حدیث از خاصه نقل است)

«حدیث دعوت عشیره‏»:پیغمبر (ص) خویشانش را براى صرف غذا دعوت نمود پس از تناول غذا به آنان فرمود:«من کسى را سراغ ندارم که بهتر از آنچه را که من براى شما آورده‏ام براى قومش آورده باشد.خدا به من دستور داده که شما را به سویش دعوت کنم پس کیست که در این امر با من کمک کند و برادر و وصى و خلیفه من در بین شما گردد؟»

تمام مردم سکوت کردند ولى على در عین حال که از همه کوچکتر بود عرضه‏داشت:من وزیر و یار شما مى‏شوم.پس پیغمبر دست‏بر گردن او نهاده فرمود:این برادر و وصى و خلیفه من است،باید از او اطاعت کنید. پس آن جماعت از جاحرکت نموده مى‏خندیدند و به ابو طالب مى‏گفتند :محمد به تو دستور داد که از پسرت اطاعت کنى (تاریخ ابى الفداء،ج 1، ص 116)

و از اینگونه احادیث زیاد است از جمله حذیفه مى‏گوید رسول خدا فرمود: « اگر على را خلیفه و جانشین من قرار بدهید-و گمان نمى‏کنم چنین کارى را انجام بدهید-او را راهنمایى با بصیرت خواهید یافت که شما را به راه راست وادار مى‏کند»، (حلیلة الاولیاء،تالیف ابو نعیم،ج 1،ص 64. کفایة الطالب،ط نجف،سال 1356،ص 67)

ابن مردویه مى‏گوید پیغمبر فرمود:«هر کس دوست دارد حیات و مرگش مانندمن باشد و ساکن بهشت گردد،بعد از من دوست دار على باشد و به اهل بیت من اقتدا کند،زیرا آنها عترت من و از گل من آفریده شده‏اند و علم و فهم من‏نصیب آنان گشته پس بدا به حال کسانى که فضل آنها را تکذیب نمایند،شفاعتم هرگز شامل حالشان نخواهد شد»، (منتخب کنز العمال که در حاشیه مسند احمد به چاپ رسیده،ج 5،ص 94)

شیعه در اسلام صفحه 180

تالیف: علامه سید محمد حسین طباطبایى

 


نظر شما ()


8:45 صبح چهارشنبه 88/1/19

ترانه، موسیقی و فواید آن

نویسنده: عاطفه

کار اعصاب و تأثیر موسیقی در آن

علمای علم فیزیولوژی دستگاه عصبی انسان را به دو قسمت تقسیم کرده اند: سلسله اعصاب ارتباطی و سلسله اعصاب نباتی ــ سلسله اعصاب ارتباطی شامل ستون مرکزی عصبی از نخاع گرفته ، نیمکره های مغز و نیز اعصاب محیطی می باشد و سلسله اعصاب نباتی شامل سیستم سمپاتیک و پاراسمپاتیک می باشد.

سیستم اعصاب سمپاتیک فقط از ابتدای ستون فقرات آغاز گردیده و دنباله ی آن به سایر اعضا پخش می گردد اما سلسله اعصاب پاراسمپاتیک از مغز و دماغ شروع شده و بعد از ستون فقرات گذشته به موازی سمپاتیک به تمام بدن منقسم می گردد، عمل سمپاتیک عبارتست از تنگ کردن رگها ، انبساط عضلات صاف، جلوگیری از ترشح، فشار خون، و کار پاراسمپاتیک: گشاد کردن رگها، انقباض عضلات صاف، ایجاد ترشح، تقلیل فشار خون می باشد.

پاراسمپاتیک پس از اینکه از بینی و مخ جدا شد ، همینکه با سمپاتیک یعنی همان اعصابی که از ستون فقرات شروع می شود، مصادف شد از همانجا این دو عصب به موازات یکدیگر در تمام اعضا بدن دوش بدوش و همراه یکدیگر حرکت می کنند و چون اعمال این دو عصب مخالف یکدیگر است تا هنگامیکه تحریکاتی از خارج بر آنها وارد نیاید و هر دو به موازات یکدیگر کار کنند، تعادل بدن را حفظ نموده و این تعادل در صحت و سلامتی روحی و جسمی انسان مدخلیت تام دارد ولی هر گاه یکی از این دو تعادل و توازن خود را از دست داد آنگاه به نسبت عدم تعادل هریک اختلال روانی و کالبدی( روحی و جسمی) برای شخص ایجاد می نماید.

کار حساس اعصاب سمپاتیک ایجاد امور فعاله ی بدن است از قبیل بیداری و جدیت و فعالیت در کارها ( که در اصطلاح طب قدیم ؛ صاحب آنرا حرارتی مزاج و خونگرم می نامند) ولی کار حساس پاراسمپاتیک درست مخالف سمپاتیک است یعنی: ایجاد سستی ؛ بیحالی ؛ خواب؛ سهو ؛ نسیان ؛ اندوه ؛ حزن ؛ بیهوشی ؛ و بالاخره مرگ است. وقتی که از خارج تحریکاتی در روی اعصاب شروع می شود اعصاب سمپاتیک یا پاراسمپاتیک به میزان تحریکات خارجی تعادل خود را از دست داده پائین یا بالا می روند، بدیهی است به هر اندازه که فاصله بین این دو سیستم ایجاد شود ، به همان اندازه نگرانیهای روانی ، اغتشاشات فکری و خلاصه عدم تعادل روحی آغاز می شود

از جمله علل تحریکات خارجی که عدم تعادل بین اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک ایجاد می کند ارتعاشات موسیقی است. موسیقی وقتی با آهنگهای نشاط انگیز یا با نواهای حزن آمیز و مخصوصاً اگر با ارتعاشات عجیب و غریب موسیقی ( سمفونیک)همراه گردد، به طور مسلم تعادل لازمی را که بایستی بین دو دسته عصب« سمپاتیک و پاراسمپاتیک » وجود داشته باشد بر هم زده و درنتیجه اصول حساس زندگی را اعم از هضم و جذب و دفع و ترشحات و ضربان قلب و وضع فشار مایعات بدن از جمله خون و غیره را مختل ساخته و رفته رفته شخص را به گرفتاریها و امراضی نزدیک می سازد که طب جدید با تمام پیشرفتهای حیرت انگیز خود در اغلب موارد از درمان آن عاجز می ماند.

امراض مختلف روانی ، اغتشاشات فکری، عدم تعادل روحی، انواع و اقسام دیوانگیها، وفور سکته های قلبی و مغزی که در تمام دنیا روزبه روز رو به فزونی است و فکر پزشکان بزرگ را به خود جلب کرده ،95% نتیجه ی آثار همین تمدن شوم جدید است که قسمت حساس آن تعمیم موسیقی به وسیله ی رادیوها و ازدیاد مجالس ساز و آواز و کنسرت می باشد، در اثر ایجاد سروصداها ، کنسرتها ، موسیقی های گوناگون و فیلمها و کاباره ها و دانسینگها است که آمار دیوانگان و بیماران روانی در تمام کشورها رو به ازدیاد است و هرروزه بر شمار تیمارستانهای کشورهای بزرگ جهان مخصوصاً اروپا و آمریکا افزوده می شود.

 

پرفسور دانشگاه کلمبیا دکتر ولف آدلر ثابت کرده است که بهترین و دلکش ترین نواهای موسیقی شومترین آثار را روی سلسله اعصاب انسان می گذارد ، مخصوصاً اگر هوا گرم باشد این تأثیر مخرب خیلی بیشتر می شود و در مناطق حاره چون عربستان و بعضی نقاط ایران منتهای سوء اثر را دارد.

دکتر آدلر رساله ی مفصلی در بیان زیانهای موسیقی منتشر نموده و در امریکا هزاران تن از مردم پیرو او شده و موسیقی را بر خود حرام نموده و لایحه ی مفصلی تهیه کرده و به مجلس سنای امریکا تقدیم داشتند که برای نجات جامعه و جلوگیری از ضعف اعصاب که یکی از بدبختیهای دنیای متمدن امروزی است لازم است هرگونه کنسرت عمومی قدغن گردد.

ای کاش بشر می فهمید که استعمارگران به منظور تسلط بر اعصاب و نیروی فکری ملتها چگونه از راه موسیقی و الکل در تخدیر و ضعف اعصاب و ایجاد اغتشاشات فکری و بیماریهای روانی فعالیت می کنند و ای کاش انسان عصر اتم به خود می آمد که برای ساعتی کیف و عیش و نوش چگونه نیروهای فعاله خویش را با دست خود در اختیار دشمنان خود گذاشته است

 اثراتی که پلیدی موسیقی را به اثبات می رساند

دانشمند ژاپنی به اسم آقای ماسارو ایموتو (Masaru Emoto) تحقیق جالبی کرده . آقای ایموتو در مورد آب و تاثیرپذیری و هوشیاری اون تحقیق کرده .

خلاصه نظر ایشون اینه که اگه افکار بشری قبل از اینکه آب یخ ببنده متوجه آب بشن، تصاویر میکروسکوپی حاصل از کریستال آب، بسته به اینکه این افکار مثبت یا منفی باشن، زشت یا زیبا خواهد بود.

 به نظر دکتر ایموتو این تصاویر خوب یا زشت را میشه با استفاده از دعا ، موسیقی یا نصب نوشته ای بر ظرف حاوی آب به دست آورد.

دکتر شاهین فرهنگ صحبتی داشت در مورد این که هر چه که اسلام ???? سال پیش گفته دانشمند ها الان دارن بهش می رسن ! این یه مورد در باب آب :خداوند می‌فرماید هرآن چه در زمین و آسمان است مرا تسبیح می‌کند. تا به حال از خود پرسیده‌اید این جمله چه معنایی دارد؟

هر ذره‌ای در عالم هستی دارای ادراک و درک و فهم و شعور است.

 همه ذرات عالم هوشمندانه در مقابل خدای خودشان تعظیم و تسبیح می‌کنند.

 همه ذرات هستی در محضر خدا هستند و تعبد در مقابل خدا دارند.

 همه ذرات هستی در ازای تک تک اتفاقاتی که در عالم اتفاق می‌افتد از خودشان واکنش نشان می‌دهند.

 و این فقط من و شما نیستم که هوشمندانه رفتار می‌کنیم.آب یکی از اینهاست.

آب خوب و بد را می‌فهمد. آب زشت و زیبا را می‌فهمد. آب دعا را می‌فهمد.

 آب اهانت و فحش را می‌فهمد. آب تفاوت قائل است بین فکر مثبت و فکر منفی.

 آب تفاوت قائل است بین نوشته مثبت و نوشته منفی.

آب تفاوت قائل است بین رفتار خوب و رفتار بد.

 و برای همه این به صورت هوشمندانه واکنش نشان می‌دهد.

آب پیام بسیار مهمی برای ما دارد.

 آب به ما می‌گوید که نگاهی عمیق‌تر به خود بیندازیم.

 وقتی از نگاه آب به خود می‌نگریم، این پیام به نحوی شگفت‌آور شفاف و واضح می‌شود.

 ما می‌دانیم که زندگی انسان به طور مستقیم با کیفیت آب هم در درون و هم در اطراف ما ارتباط دارد.

یک محقق ژاپنی با انتشار یافته‌های تحقیقات خود مدعی شد که مولکول‌های آب نسبت به مفاهیم انسانی تأثیرپذیرند.

نظریه این محقق ژاپنی که تاکنون از سوی مؤسسات علمی فیزیکی و زیست‌شناسی مورد تأیید قرار گرفته است، مبتنی بر بررسی نمونه‌های فراوانی از کریستال‌های منجمدشده آب و مقایسه آن با یکدیگر است.

تصاویر و اطلاعات ارائه ‌شده در این مقاله،‌ بازتابی از فعالیت «ماسارو ایموتو»، محقق خلاق و رویاپرداز ژاپنی است. «ایموتو» کتابی با نام «پیغام آب» منتشر کرده که برگرفته از یافته‌های تحقیقات جهانی وی است. اگر شما نسبت به تأثیرپذیری افکارتان از وقایع درون یا پیرامونتان شک و تردید دارید، اطلاعات و عکس‌هایی که در اینجا آورده شده را ببیند. این تصاویر مستقیماً بر اساس نتایج به دست آمده در کتاب انتشاریافته «ایموتو» است، مطمئناً در فکر و ذهن شما دگرگونی پدید می آورد و عقاید شما را عمیقاً تغییر خواهد داد.

آب، ماده‌ای بسیار سازگار است، به گونه‌ای شکل فیزیکی آب به آسانی با محیطی که در آن هست، انطباق پیدا می‌کند و نه تنها از نظر فیزیکی تغییر می‌کند، بلکه شکل مولکولی آن نیز تغییر می‌یابد. انرژی یا ارتعاشات محیط، شکل مولکولی آب را تغییر می‌دهد. از این جنبه، نه تنها آب توانایی آن را دارد که از حیث دیداری، محیط خود را منعکس کند، بلکه از حیث مولکولی هم در انعکاس محیط اطراف خود عمل می کند.

«ایموتو»، تغییرات مولکولی آب را به وسیله تکنیک‌های عکسبرداری میکروسکوپ‌های الکترونیکی و مشاهده آن به صورت سند و مدرک درآورده است. از آنجایی که فرم کریستالی آب هنگامی نمایان می‌شود که آب منجمد شده باشد، به همین منظور وی قطراتی از آب را به صورت یخ درآورده و سپس آنها را در یک فضای تاریک میکروسکوپی مورد آزمایش که از قابلیت‌های عکاسی برخوردار بوده، قرار داده است. تحقیقات وی، آشکارا تغییر شکل ساختار مولکول آب را به نمایش گذاشته است و اثر محیط بر ساختار آب را نشان می‌دهد. برف، بیش از چندین میلیون سال است که بر زمین فرود می آید و همان‌گونه که می‌دانیم، هر دانه برف‌، دارای شکل و ساختار خاص ومنحصربه فرداست.

مضرات موسیقی

بپرهیز از گوش دادن به موسیقی که مقدمه ی زنا عمل نامشروع زن ومرد موسیقی است. پیامبر اکرم(ص) جامع الاخبار

موسیقی سم جذابی است که اولین اثر آن فلج قوای فکری(خودآگاه وناخودآگاه) وپیامدهای آن اضطراب وسردرگمی است.

موسیقی حیا وغیرت را از این می برد.پیامبر(ص)کاش خدا از ما بگیردهر آنچه که خدا را از ما می گیرد.

شما می تونید بامراجعه به کتابهایی که دانشمندان بر روی موسیقی دان هاوخواننده ها تحقیق کردن بفهمید که کارشان به دیوانگی رسیده وبیماری های مختلفی مثل ضعف اعصاب، فشارخون، تضعیف حس شنوایی وبینایی، صلب اراده، بی غیرتی، اتلاف وقت و... دچار شده اند.

درباره ی نشانه آخر الزمان: می بینیم که موسیقی نواخته می شود ویک نفر نیست که نهی ازمنکر کندوکسی جرأت بر نهی نمی کند.

مضرات موسیقی1

امام علی(ع) :ملائکه به خانه ای که در آن شراب یا آلت موسیقی یاساز باشد داخل نمی شوندودعای اهل خانه مستجاب نمی شود وبرکت از آنها گرفته می شود.

موسیقی نوای مسموم خوشحالی شیطان از کشتن هابیل از آن زمان تا به اکنون می باشد.

ریتمهای موسیقی شیشه ی شفاف قلب را شکسته وفضای دل را سنگین ومه آلود می کند.

از پیامدهای موسیقی نازک شدن لایه ی فکر در مغز وبروز بیماری(مانی) می باشد. مانی:بیماری روانی است که براثر از بین رفتن لایه های فکر، قدرت تصمیم گیری بجا وصحیح را از بین می برد.

داخل خانه هائی که خداوند نظر رحمتش را از آن برداشته (بواسطه ی نواختن موسیقی وخواندن غنا) نشوید.امام صادق(ع)

مضرات موسیقی2

صدای حمار (الاق) زیباترین عبرت موسیقی صداهاست! اکثر موسیقی دان ها ضمن اینکه ضعف اعصاب دارند از"عمر بابرکت" محرومند !!!

موسیقی بروز تزئینات شیطان به وسیله ی حرکات مسموم وموضون طناب های صوتی وانتقال آن بر گوش مخاطب است .

هر کس گوش خود را پر کند از موسیقی ، خداوند اجازه نمی دهد در بهشت که او گوش بدهد به آواز خوانندگان اهل جاویدان. پیامبراکرم (ص)

موسیقی یک روغن کاری برای هر چه سریع تر نفوذ کردن واژه های منفی در شعر ازضمیر خودآگاه به ناخودآگاه می باشد!!!


نظر شما ()


8:44 صبح چهارشنبه 88/1/19

ترانه، موسیقی و فواید آن

نویسنده: عاطفه

آیا تا به حال فکر کرده اید که چرا موسیقی و ترانه حرام است؟

آیا دلیل علمی وجود دارد؟

آیا زیاد شدن رشد گیاه یا شیر گاو حقیقت دارد؟

چرا می گویند موسیقی حالت تخدیری دارد؟

اگر می خواهید جواب این سؤال ها را بیابید و یا سؤال های دیگری دارید لطفاً این مقاله را به دقت مطالعه کنید.

امروزه تقریباً همه ترانه و موسیقی گوش می دهند و وقتی ازشان می پرسی چرا این همه موسیقی گوش می دهی میگویند که آرامش میگیریم، شاد می شویم و یا اگر بپرسی که چه خواصی دارد می گویند که خوب شیر گاو را زیاد می کنه یا رشد گیاه رو زیاد می کنه، ولی آیا واقعاً چنین است، در مقاله زیر مشخص می شود.

موسیقی چیست:

هر چیزی که ریتم و نظم داشته باشد و منظم باشد و ترکیبی باشد موسیقی است مثلاً ترکیب بندی رنگ ها که بسیار لذت بخش است و هرچیزی که نظم داشته باشد مثل جهان هستی که سراسر نظم است، ولی این اصطلاح بین مردم به ساز و آواز معنی می دهد و نظر ما هم همین ساز و آواز است.

نمونه ای از اثراتی که می گویند اثرات مثبت موسیقی است

می گویند که وقتی موسیقی برای گاو میزارن گاوی که 15 کیلو شیر میدهد، با موسیقی 20 کیلو شیر می دهد ولی محققان فهمیده اند که اینچنین نیست گاو بیهوده 5 کیلو شیر اضافه     نمی کند. گاو بطور معمول 20 کیلو شیر در منفظه خود دارد ولی 5 کیلو شیر را برای خود نگه میدارد و 15 کیلو شیر میدهد ولی با موسیقی گاو زبون بسته آن 5 کیلو راهم آزاد می سازد و بعد از مدتی پستان های گاو کوچک و مدتی بعد هم شیر آن حیوان خشک می شود.

نمونه ای دیگر از اثرات مثبت این آلت این است که موسیقی راک را برای گیاه گذاشته اند و رشد گیاه مطلقاً متوقف شده است.

اثر دیگر اثرات این آلت بر انسان این است که می گویند موسیقی انسان را شهوانی میکند که از نظر علمی نیز کاملاً درست است، موسیقی باعث می شود که هیپوتالاموس هورمونی را ترشح کند و این هورمون تیروئید را فعال سازد و تیروئید با تولید هورمون باعث افزایش تولیدات اسپرم در بیضه می شود و اصطلاحا کیسه اسپرمی که باید ظرف دو، سه هفته یا یک ماه پرشود ظرف یک تا دو روز کامل میشود.

?- ضعف اعصاب و اختلال حواس و بی‌ارادگی

انواع موسیقی به ویژه آهنگهای حساس آن، تحریکاتی در اعصاب « سمپاتیک » و « پاراسمپاتیک » بوجود می‌آورد که در نتیجه، تعادل این اعصاب به هم می‌خورد و انسان دچار ضعف اعصاب می‌گردد. ضعف اعصاب نیز، خود امراض دیگری از قبیل اختلال حواس، پریشانی، جنون، ثقل سامعه، نابینایی، سل و غیره بوجود می‌آورد. به علاوه موسیقی به سبب ایجاد هیجانات روحی و مغزی، گاهی به حمله و خفقان قلبی منجر می‌شود و باعث سکته و مرگ ناگهانی می‌گردد.

دکتر ولف آدلر، پرفسور دانشگاه کلمبیا می‌گوید : « بهترین و دلکش‌ترین نواهای موسیقی، شوم‌ترین آثار را روی سلسله اعصاب انسان باقی می‌گذارد».

کشفیات این دکترچنان درامریکا تاثیرکردکه هزاران نفرطرفداراوشدندوموسیقی رابرخودحرام کردندوازمجلس سنای امریکاتقاضای کتبی کردندکه ازهرگونه کنسرت عمومی جلوگیری کند.

دکترالکسیس کارل ،زیست شناس وفیزیولوژیست معروف فرانسه می نویسد:

«کاهش عمومی هوش ونیروی عقل ،ازتاثیر الکل وسرانجام ازبی نظمی درعادت ناشی می گرددوبدون تردید سینماورادیودراین بحران فکری سهیمند.»

واصولاشنیدن موسیقی وکنسرت،دراعصاب یکنوع اثرتخدیری ایجاد می کند،گاهی آنچنان شدید که شنونده رامانندافرادبهت زده می سازد،ولذت فوق العاده یی که افراد ازآن می یرند ازهمین اثر تخدیری است واضح است که اینگونه تخدیر ها،زیانهای فراونی دارد واگرشدت یابد گاهی ممکن است عقل واندیشه رااسیر جذبه ی آهنگهای تند موسیقی کندودیگرنتوانندخوب وبد راازهم تمیزدهند وبی پروادست به حرکات واعمال ناشایسته بزنندودرآن حال نتوانندبه عواقب وخیم آن بیاندیشند

آمار جنایاتی که نمودار این حقیقت است،‌ بسیار است،‌ برای نمونه به دو خبر زیر توجه کنید :

1-       یک مجله در سویس، مقاله‌ای تحت عنوان « جنون موسیقی » نوشت که در آن موسیقی را از جهات مختلف محکوم کرد،‌ و آنرا به شدت مورد انتقاد قرار داد. باعث نوشتن این مقاله این بود که جمعیتی درحدود صد و پنجاه هزار نفر، در یکی از میدانهای پاریس، برای شنیدن موسیقی گرد هم آمده بودند، و پس از اجرای یک کنسرت آنان چنان به هیجان آمدند که ویترین‌ها را شکستند و مغازه‌ها را ویران کردند و عده‌ای زخمی و مجروح شدند.

2-       در ایالت لتیل راک جوانی پیانو یاد می‌گرفت، نغمات موسیقی چنان در روح آن جوان هیجان ایجاد کرد که بدون دلیل از جای برخاست و با 19 ضربه چاقو، معلم خود را از پای درآورد. {روزنامه اطلاعات شماره 9622}موسیقی حتی در نوازندگان آن تأثیرات خطرناکی داشته است، چنانکه عده‌ای از آنان گرفتار امراض روحی و یا دچار سکته شده‌اند

« بتهون » در سی سالگی به کلی کر و از ضعف اعصاب سرانجام دیوانه شد.« باخ » موسیقیدان اتریشی،‌ به اختلال حواس و کوری گرفتار شد« موزارت » و « شوپن » دو تن از موسیقیدانان نامی،‌ دچار ضغف قوا و سل شدند.

« شوبرت »، « واکتر »، « مندلسن » و « دو کونیسی »، هر چهار نفر به اختلالات عصبی و پریشان‌فکری و کشمکش‌های روحی مبتلا شدند.

« شومان » و « دووراک » ضعف اعصاب شدید گرفتند و سرانجام دیوانه شدند.

« فردریک هندل » موسیقیدان آلمانی، « ماریا آلنا » خواننده‌ی ایتالیایی، « موریس راول » نوازنده‌ی فرانسوی، هر سه تن، مبتلا به نابینایی شدند.

موسیقی گذشته از رکود فکری، رفته رفته انسان را در کارها سست و تنبل و بی‌اراده و لاابالی می‌سازد، تا جایی که گاهی کارهای ضروری از انسان فوت می‌شود و سرمایه‌ی جوانی و عمر و نیروی کار و فعالیت و ابتکار خود را به رایگان از دست می‌دهد.

 « الکسیس کارل » دانشمند معروف در کتاب « راه و رسم زندگی » چنین می‌نویسد : رادیو و سینما و ورزشهای نامناسب روحیه‌ی فرزندان را فلج می‌کند.

تجربه نیز ثابت کرده است اشخاصی که زیاد سرگرم موسیقی هستند، اغلب افرادی بی‌اراده و مسامحه‌کار و در مقام تعقل و تفکر راکد و ضعیفند و پیشرفت چشمگیری در زندگی ندارند.

?- ضررهای اقتصادی موسیقی :

هزینه‌های سنگینی که امروز خرج موسیقی و مجالس شهوترانی می‌شود ضربه‌های جبران ناپذیری به اقتصاد این مملکت می‌زند، و نیز در اثر استقبال مردم از نوازندگان و هنرپیشگان، جوانان ما به فکر کارهای اساسی نمی‌افتند، و نوعاً به داشتن کارهایی از قبیل هنرپیشگی اکتفا میکنند.

 شما می‌دانید که مخارج یک دانس، یا یک ساعت آوازه‌خوانی،‌در برخی از عروسی‌ها بیش از حقوق ماهیانه یک استاد دانشگاه است! ایا این پولها که بی هیچ لزومی خرج خواننده‌ها و هنرپیشه‌ها، وبرپاکردن مجالس موسیقی، یا صرف خرید آلات موسیقی می‌شود، به اقتصاد ما لطمه نمی‌زند؟ حداقل هر کدام از این مجامع ده‌ها هزار تومان خرج برمی‌دارد؛ آیا این ولخرجی‌های بیهوده به آتش فقر عمومی دامن نمی‌زند؟

گذشته از فقر اجتماعی، عادت به موسیقی در بسیاری از افراد، فقر فردی را هم به ارمغان می‌آورد، زیرا یک جوان محصل یا کارگر کاسب که به موسیقی عادت کرده است، علاوه بر اینکه از پیشرفت‌های علمی و کسبی باز می‌ماند، اصولاً شخصیت خود را در همین آلودگی‌ها جستجو می‌کند، و در نتیجه گرفتار فقر و بدبختی می‌شود

اثرات روحی و جسمی موسیقی

من دو سال هست که موسیقی را ترک کردم و باور کنید بعد از آن بسیاری از اعمالم درست شد . فکر من بیشتر به اسرار آفرینش باز شد . مناجات با خدا برایم لذت بیشتری نسبت به قبل داشت . از آن موقع بود که اراده ام قوی تر شد وتصمیم گرفتم گناهانم را ترک کنم و خوشبختانه بسیاری از مشکلاتم به مرور حل شد .

    یکی از موهبتهای الهی برای من ، ترک موسیقی وترانه ها ( چه ایرانی و چه خارجی)  بود .

متاسفانه من خیلی ها را می شناسم که بسیار به غنا و موسیقی گوش مبدهند و به همین دلیل، دین آنها به مرور تضعیف شده است .

غنا : به آوازی گفته میشود که در حلق به صورت خوشایندی چرخانده شود و مناسب مجالس لهو و لعب (بیهوده ) باشد .

لهو : اعم از هر چیز که انسان با انجام آن از یاد خدا غافل و عمر آن بیهوده تلف شود . مانند : بازی های آغشته به قمار - گوش دادن به موسیقی های بیهوده - سخن های بی محتوا - رقص و آواز و ... .

موسیقی طرب انگیز : به موسیقی گفته می شود که احساس خوشایندی در انسان ایجاد کند که نا خود آگاه انسان اعضای بدن خود را به حرکت در بیاورد . مانند آهنگها و ترانه های عروسی - بندری و تکنو

لعب : به وسایلی میگویند که باعث غفلت از یاد خدا می شوند مثل : آلات موسیقی - آلات قمار و ...

مهمترین مضرات غنا و موسیقی :

1- کشیده شدن پرده ای روی قلب و درک نکردن بسیاری از اسرار هستی

2- لذت نبردن از مناجاتهای طولانی با خداوند

3- همیشه در تیررس شیطان بودن

گزیده ای از ضررهای موسیقی از دید استاد علامه جعفری (علیه الرحمة)

1- تحریکات قلبی و تپش قلب

2 – نفخ معده

3- آنژین صدری

4- سستی و بی ارادگی

5- اضطرابات گوناگون

6- انقباضات عروقی

6- اختلالات غدد مترشحه داخلی مخصوصا"(تیروئید و تخمدان)

7- اسپاسم لوله گوارش

8- آسم (تنگی نفس)

9- عصبانیت و سرگیجه

10- کوتاهی عمر

11- فشار خون را بالا و پائین می برد .

12- از بین رفتن غیرت و حیا: ممکن است شما بگوئید که آدم با غیرتی هستید ولی آیا نسبت به خواهران دینی خودتون هم همین طور غیرتی هستید و منظور از روایات این است.

13- افسردگی و خمودگی

14- یکی از عوامل ایجاد فساد و فحشا

15- تضعیف شنوائی و بینائی

16- شعله ور شدن هیجانات روحی و جنون

 و ...

 یک نمونه از مشاهده های پیامبر اسلام (ص) در شب معراج :

 زنهای آوازه خوان با میله ای آتشین که از پشتشان وارد میشود عذاب میشوند

نکته : کسانی هم که با لذت به صدای آنها گوش دهند با عذاب روبرو هستند .

سخن هفته : طوری زندگی کن که تا روزی که زیر خاکها دفن شدی از اعمال خود پیش خدا شرمنده نباشی .

دعا: پروردگارا به حق بزرگواریت به همه ما قدرت درک حقایق هستی را عطا بفرما( آمین)

موسیقی علنی در آخرالزمان

ضمن روایتی که درباره نشانه های آخرالزمان است نقل شده که: آلات لهو نواخته می گردد و یک نفر نیست که نهی از منکر کند و کسی جرأت بر نهی آن نمی کند( چنانچه در این زمان مشاهده می شود در خیابانها و بازارها و مغازه ها و خانه ها به صدای بلند موسیقی نواخته می شود و کسی هم جرأت نهی ندارد.)و نیز در شریفترین مکانها یعنی مکه معظمه و مدینه منوره ، علناً آلات لهو نواخته می شود.

در کبیره بودن این گناه و سختی عذاب آن جای هیچ شکی نیست.

مفاسد دنیوی اش هم زیاد و زیانهای بسیاری بر آن مترتب(وارد) است که دانشمندان در تألیفات خود متذکر شده اند.


نظر شما ()


8:42 صبح چهارشنبه 88/1/19

اثبات اراده الهی

نویسنده: عاطفه

یخلق الله ما یشا ان الله على کل شى قدیر (نور45:)

خدا هر چه بخواهد مىآفریند . در حقیقت, خدا بر هر چیزى تواناست.

همچنین , قرآن کریم بر این حقیقت پاى مى فشرد که هیچ موجودى نمى تواند در مقابل اراده تکوینى خداوند بایستد و از تحقق آن جلوگیرى کند که این, تعبیر دیگرى از مقهور و محدود نبودن اراده الهى است :

قل فمن یملک لکم من الله شیئاً ان اراد بکم ضراً او اراد بکم نفعاً بل کان الله بما تعملون خبیراً (فتح: 11)
بگو : اگر خدا بخواهد به شما زیانى یا سودى برساند چه کسى در برابر او براى شما اختیار چیزى را دارد؟ بلکه (این) خداست که به آنچه مى کنید همواره آگاه است .

البته, همانگونه که در بحث حکمت الهى خواهیم گفت, عمومیت اراده و مشیت الهى بدین معنا نیست که به هر گونه فعلى, ولو افعال قبیح یا عبث, تعلق پذیرد, بلکه حکمت خداوند اقتضا دارد که تنها افعال حکیمانه اى را که مشتمل بر مصلحت مخلوقات اوست , اراده کند.

پاره اى از آیات قرآن کریم نیز به اراده تشریعى خداوند اشاره دارند . براى نمونه, در سوره بقره مى خوانیم:

یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر (بقره : 185).

خدا براى شما آسانى مى خواهد و براى شما دشوارى نمى خواهد.

پس از آنکه خداوند, در آغاز این آیه, حکم روزه ماه رمضان را بیان مى کند و بیماران و مسافران را از آن استثنا مى نماید, اعلام مى دارد که اراده تشریعى خداوند به وضع احکامى تعلق مى پذیرد که متضمن آسانى و راحتى مردم باشد نه آنکه اسباب سختى و زحمت آنان را فراهم آورد. همچنین , قرآن کریم پس از ذکر برخى احکام الهى در سوره مائده مى فرماید:
ان الله یحکم ما یرید (مائده : 1)

همانا خدا به هر چه بخواهد فرمان مى دهد.

در کنار قرآن مجید, در روایات اهل بیت (ع) نیز بیانات بلندى در زمینه اراده الهى وارد شده است . نکته قابل توجه دراینجا آن است که عموم این روایات ناظر به اراده فعلى خداوندند و در برخى از آنها, اراده به عنوان صفت قدیم زاید بر ذات نفى شده است . براى مثال, در حدیثى وارد شده است که راوى از امام (ع) مى پرسد:

لم یزل الله مریداً

آیا خداوند از ازل اراده کننده بوده است ؟

امام (ع) در پاسخ او مى فرماید:

ان المرید لا یکون الا لمراد معه , لم یزل (الله) عالماً قادر اًثم اراد13

همانا اراده کننده اى نیست مگر آنکه مراد (اراده شده ) هماره او باشد, خداوند از ازل عالم و قادر بوده است و سپس اراده کرده است .
همانگونه ملاحظه مى شود, امام (ع) در این حدیث شریف به اراده فعلى خداوند اشاره دارد و بیان مى کند که چنین وصفى نمى تواند قدیم و ازلى باشد . شاید مقصود امام (ع) این باشد که اوصاف فعلى, مانند اراده, از رابطه خداوند با مخلوقات خود یا به تعبیر دیگر, از مقام فعل خدا انتزاع مى شود و از آنجا که فعل خدا حادث است, ممکن نیست اوصاف فعلى او قدیم باشند.
در حدیث دیگرى که از امام رضا (ع) نقل شده, علاوه بر بیان حقیقت اراده فعلى خداوند, بر تفاوت آن با اراده انسان و تنزه آن از محدودیتهاى اراده بشرى تاکید رفته است :

الا راده من الخلق (المخلوق) الضمیر و ما یبدو لهم بعد ذلک من الفعل و اما من الله تعالى فارادته احداثه لا غیر ذلک لانه لا یروى و لا یهم و لا یتفکر و هذه الصفات منفیا عنه و هى صفات الخلق . فارادا الله الفعل لا غیر ذلک یقول له کن فیکون بلا لفظ ولانطق بلسان ولا همه و لا تفکر و لا کیف لذلک کما انه لا کیف له 14

اراده در مورد مخلوقات عبارت است از تصمیم درونى و افعالى که پس از آن ظاهر مى شوند اما اراده خداوند متعال صرفاً به معناى ایجاد است ; او نه اندیشه مى کند و نه تصمیم مى گیرد و نه فکر مى کند بلکه این گونه صفات از او منتفى است زیرا اینها همه از اوصاف مخلوقات است . پس اراده خداوند همان فعل اوست نه غیر آن . خداوند مى فرماید: موجود باش! پس بى درنگ موجود مى شود, بدون نیاز به لفظ و سخن گفتن با زبان و تصمیم و فکر و اراده او هیچ کیفیتى ندارد همانگونه که براى ذات او هیچ کیفیتى نیست
در برخى روایات نیز بر مخلوق بودن وحادث بودن مشیت الهى تصریح شده است . براى مثال , از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود:

خلق الله المشیه بنفسها ثم خلق الاشیا بالمشیه15

خداوند مشیت را به خودش ( و بدون نیاز به مشیت دیگرى ) آفرید و اشیا را با مشیت خلق کرد.

نکته عمیق و جالب توجه دیگرى که از روایات معصومان (ع) در این باب به دست مى آید تغایر((علم)) و ((اراده)) است امام صادق (ع) در پاسخ یکى از اصحاب خویش که درباره وحدت با تغایر علم و ارده پرسیده بود فرمود:

العلم لیس هو المشیا الا ترى انک تقول: سافعل کذا ان شا الله و لا تقول: سافعل کذا ان علم الله . فقولک ان شا الله دلیل على انه لم یشا فاذا شا کان الذى شا کما شا و علم الله السابق للمشیه.16

علم (خداوند) همان مشیت نیست . آیا نمى بینى که مى گویى : فلان کار را اگر خدا بخواهد انجام خواهد داد. ولى نمى گویى : فلان کار را اگر خدا بداند , انجام خواهم داد . بنابراین , سخن تو که مى گویى : ((اگر خدا بخواهد)) دلیل آن است که تاکنون نخواسته است پس اگر بخواهد همان چیزى را که خواسته است محقق خواهد شد و علم خدا پیش از مشیت او موجود است .


نظر شما ()


8:40 صبح چهارشنبه 88/1/19

اثبات اراده الهی

نویسنده: عاطفه

اثبات اراده الهی

در میان اوصاف ثبوتى خداوند, صفت اراده از اهمیت خاصى برخوردار است. هر چند عموم متکلمان اسلامى در اتصاف خداوند به ((اراده)) همراىاند در تبیین این صفت و پاره اى احکام آن اختلاف شدیدى وجود دارد. بخشى از پرسشهاى مهمى که در این زمینه وجود دارند, عبارت اند از:

الف: تعریف دقیق اراده الهى چیست ؟

ب: اراده از صفات ذاتى خداست یا صفات فعلى؟

ج: اراده خداوند قدیم است یا حادث؟

د: تفاوت اراده با مفاهیمى همچون ((اختیار)) و ((مشیت)) چیست؟

گفتنى است که علاوه بر متکلمان, فیلسوفان اسلامى نیز بحثهاى دقیق و پیچیده اى در باب حقیقت اراده الهى کرده اند که آنها, بى تردید, برپیچیدگى و سنگینى این بحث خواهد افزود. ما در اینجا مى کوشیم تا متناسب با سنخ این نوشتار, به بررسى اراده الهى پرداخته, و به پرسشهایى که در بالا مطرح شد, پاسخ دهیم.

حقیقت اراده در انسان

ما انسانها هنگامى که در صدد انجام کارهاى اختیارى بر مىآییم, در درون خود حالتى را مى یابیم که از آن به ((اراده)) تعبیر مى کنیم. حالت مزبور, حالتى نفسانى است و همچون سایر احوال درونى, به علم حضورى درک مى شود. با این حال, حضورى بودن علم ما به این حالت, به معناى آن نیست که تبیین آن در قالب مفاهیم ذهنى (علم حصولى) کار ساده اى باشد و همین امر سبب شده است تا تعاریف مختلفى از اراده انسان داده شود.

گروهى گفته اند که اراده همان اعتقاد به سودمندى فعل است; ما پیش از انجام یک عمل, مفید بودن آن را تصدیق مى کنیم و این تصدیق همان اراده ما بر انجام عمل مزبور است. گاه به این تصدیق ((داعى)) نیز گفته مى شود. بنابراین, براساس تفسیر بالا, اراده همان داعى ما بر انجام فعل است.

در مقابل, گروه دیگرى اراده را غیر از داعى مى دانند و معتقدند صرف اعتقاد به مفید بودن یک عمل, اراده انجام آن عمل نیست. در اینجا نیز آراى مختلفى وجود دارد: بر اساس یک دیدگاه, در پى اعتقادى به سودمندى فعل شوقى نسبت به انجام آن در نفس ما حاصل مى شود و این شوق همان اراده است. گاه نیز گفته مى شود که اراده,میل ما به انجام کار کار و کراهت, که در مقابل اراده قرار دارد, میل ما به ترک یک عمل است. در دیدگاهى دیگر, اراده با شوق و میل به انجام کار نیز تفاوت دارد; اراده, کیفیتى نفسانى است که پس از علم به سودمندى فعل و قبل از انجام آن, در نفس حاصل مى شود و سبب ترجیح انجام فعل بر ترک آن مى گردد.
هر یک از آراى یاد شده بر ادله اى متکى است که نقل و بررسى آن از حوصله بحث ما خارج است. 1 اما نکته اى که در این میان اهمیت دارد آن است که نمى توان معنایى را که براى اراده انسان در نظر مى گیریم, بدون حذف آن جهاتى که موجب نقص و محدودیت و شایسته موجودات ممکنى نظیر انسان است, بر خداوند اطلاق کرد. براى مثال, اراده انسان, به هر معنایى که در نظر گرفته شود, حالتى نفسانى و حادث است که بر نفس انسان عارض مى گردد. بدیهى است که چنین معنایى به هیچ وجه شایسته مقام الوهى نیست, زیرا ذات الهى از هر گونه تغییر و تحول و ااز اینکه معروض عوارضى باشد منزه است .

آراى گوناگون متکلمان در بیان حقیقت اراده الهى

همانگونه که اشاره کردیم, بحث از حقیقت اراده الهى معرکه آراى مختلف متکلمان(و فیلسوفان) است در اینجا, به اختصار برخى از آراى مزبور را یادآور مى شویم:

1ـ معنى اراده الهى آن است که خداوند افعال خود را بدون اجبار و اکراه انجام مى دهد. بنابراین, مرید بودن خداوند به معناى سلب اجبار و اکراه از افعال اوست .2

براساس تعریف بالا, صفت اراده از جمله صفات سلبى خواهد بود.

2ـ اراده الهى, اعمال قدرت و حاکمیت خداوند است. 3

3ـ اراده الهى, در مقام ذات, محبت خداوند نسبت به ذات خویش و کمالات آن است و در مقام فعل, عبارت است از رضاى الهى به وقوع فعل. 4

4ـ مقصود از اراده خداوند, همان علم ذاتى او به نظام احسن است .

گروهى از حکما در تبیین اراده الهى, به مثابه یکى از اوصاف ذاتى, آن را مساوق با علم ذاتى خداوند به نظام اصلح عالم دانسته اند; علمى که خود در سلسله على وجود عالم قرار دارد و از مبادى ایجاد آن است. 5

5ـ اراده خداوند عبارت است از اختیار ذاتى او ; خدا ذاتاً فاعل مختار است و اراده او چیزى جز مختار بودن او نیست هر چند ممکن است اختیار او را به ((مجبور نبودن یا مکره نبودن)) او تفسیر کنیم, ولى چنین تفسیرى مستلزم سلبى بودن صفت اراده (که مساوق با اختیار ذاتى است) نمى شود, همان گونه که تفسیر علم به ((عدم جهل)) مستلزم سلبى بودن صفت علم نیست .6

اراده ذاتى و اراده فعلى

چنین به نظر مى رسد که براى روشنتر شدن بحث باید ابتدا به این پرسش پاسخ دهیم که اراده از صفات ذاتى خداوند است یا از صفات فعلى. اهمیت این مساله از آنجا آشکار مى شود که مى بینم برخى از تعاریف یاد شده صرفاً به اراده ذاتى نظر دارند (مانند تعریف چهارم) و برخى نیز تنها ناظر به اراده فعلى اند (مانند تعریف دوم) و گروهى نیز در مقام تعریف هر دو قسم مى باشند (مانند تعریف سوم) بنابراین, شایسته است که قبل از بررسى تعاریف مشخص کنیم که اراده الهى را از جمله اوصاف ذاتى یا فعلى به شمار مىآوریم .
در پاسخ به پرسش فوق به نظر مى رسد که مى توان دو مرتبه اراده ذاتى و اراده فعلى را از یکدیگر باز شناخت و براى هر کدام تعریفى جداگانه ارائه داد.

هر چند بسیارى از متکلمان و فیلسوفان اسلامى اراده ذاتى را مساوق با علم ذاتى خداوند به نظام احسن دانسته اند بیان ساده این نظریه آن است که خداوند به خصوصیات نظام احسن عالم, یعنى بهترین وضعیت ممکن جهان, علم دارد و همین علم منشا پیدایش جهان مى گردد و اراده ذاتى خداوند نیز چیزى جز علم مذکور نیست. اما به نظر مى رسد پذیرش این راى حالى از پاره اى اشکالات نیست: ما با تامل در معناى اراده و با مراجعه به ارتکازات لغوى خود در مى یابیم که معناى اراده غیر از معناى علم است. 7 از سوى دیگر, همان گونه که خواهیم دید, در برخى روایات بر تفکیک علم از مشیت تصریح شده است .

اگر مساوقت اراده ذاتى با علم خداوند به نظام احسن را نپذیریم, تصویر اراده الهى, به مثابه یک صفت ذاتى, مشکل مى شود, مگر آنکه در اینجا تعریف پنجم را برگزیده, اراده ذاتى خداوند را همان اختیار ذاتى بدانیم; یعنى, ذات خداوند واجد نوعى کمال وجودى است که براساس آن مقهور و مغلوب هیچ موجود دیگرى نمى شود و افعال را از سر اختیار, و به دور از اکراه و اجبار غیر, انجام مى دهد.
در مورد اراده فعلى نیز ممکن است آن را به صفاتى همچون حب و رضا ارجاع دهیم بر این اساس, اراده خداوند به وقوع فعل خاصى عبارت است از تعلق محبت و رضاى خداوند به وقوع آن فعل. ولى در اینجا نیز ممکن است اشکال شود که براساس یافته هاى وجدانى و درونى ما, معناى اراده غیر از معناى محبت یا رضایت است .

احتمال دیگر آن است که بگوییم صفت اراده, به عنوان یک صفت فعلى, از مرتبه فعل واجب تعالى, یعنى همان احداث و ایجاد موجودات (البته با ملاحظه خاصى) انتزاع مى شود. توضیح آنکه, عقل انسان در مى یابد که وجود هر مخلوقى در زمان و مکانى خاص و با کیفیتى مخصوص, متعلق علم و محبت خداوند قرار گرفته و خدا آن را بخواست خود, بدون آنکه کسى او را مجبور کرده باشد آفریده است. بدین ترتیب, ملاحظه این رابطه خاص بین خداوند و مخلوقات او منشا انتزاع صفت اراده مى گردد.

در اینجا راى دیگرى نیز وجود دارد که براساس آن, اراده (به عنوان یک صفت فعلى) از رابطه خداوند با فعلى که اسباب و علل آن تام است, انتزاع مى شد. بر این اساس, هرگاه رابطه فعلى را که علت تامه آن موجود است با ذات الهى در نظر مى گیریم, صفت اراده را انتزاع کرده, مى گوییم: خداوند تحقق فعل مزبور را اراده کرده است.

حدوث یا قدم اراده الهى

پس از آنکه تا حدودى معناى اراده خداوند روشن گردید, جا دارد به بحث دیگرى درباره قدیم یا حادث بودن آن بپردازیم. با مرورى کوتاه بر آراى متکلمان در این باب, روشن مى شود که اختلاف شدیدى در این مساله وجود دارد: در نظر اشاعره اراده صفتى ثبوتى و زاید بر ذات الهى است و همچون ذات, قدیم است. در طرف مقابل, گروهى قائل به حدوث صفت اراده شده و سپس در اینکه ((محل)) حدوث آن چیست, اختلاف کرده اند.8

با توجه به توضیحى که درباب اراده ذاتى و فعلى دادیم, مى توان گفت: اراده ذاتى عین ذات خداوند است و لذا قدیم بودن ذات شامل آن نیز مى شود. بنابراین, اراده (به عنوان صفت ذاتى) به تبع قدیم بودن ذات, قدیم است. اما اگر بحث بر سر اراده فعلى باشد, از آن رو که از رابطه بین ذات و افعال الهى انتزاع مى شود و یکى از طرفین این رابطه (یعنى فعل) حادث است, اراده نیز صفتى حادث خواهد بود. البته, همان گونه که در بحث تفاوت اوصاف ذاتى و فعلى گفتیم, منشا انتزاع صفت فعلى ذات خداوند نیست تا حادث دانستن آن مشکل آفرین باشد, بلکه از مقام فعل انتزاع مى شود.

تفاوت اراده و مشیّت و اختیار

علاوه بر صفت اراده, خداوند به صفت ((مشیت)) و ((اختیار)) نیز متصف مى گردد. آیا این سه صفت مترادف اند یا آنکه هر یک معنایى مستقل و جداگانه دارند؟ از پاره اى عبارات چنین استفاده مى شود که ((اراده)) و ((مشیت)) تفاوتهایى ندارند و هر دو به یک معنا به کار مى روند, اما در نظر گروهى از متکلمان تفاوتهایى بین این دو وجود دارد. براى مثال, کسانى اراده را علم به مصلحت یا مفسده فعل)) و مشیت را خواستن انجام یا ترک فعل)) مى دانند; خواستى که مبتنى بر علم به مصلحت یا مفسده است .9
همچنین گفته شده است که متعلق مشیت ((ماهیت)) معلول و متعلق اراده ((وجود)) آن است. 10

همانگونه که دیدیم, بر اساس برخى تفاسیر اراده (ذاتى), بین اراده و اختیار تفاوتى نیست و حقیقت اراده به مختار بودن خدا باز مى گردد. براساس راى دیگر, اختیار عبارت از آن است که انجام فعل مسبوق به علم, مشیت ,اراده و قدرت باشد و از رابطه فاعل با چنین فعلى, صفت ((مختار)) انتزاع مى گردد.

دلیل متکلمان بر اراده الهى

پس از توضیحى که درباره معناى اراده الهى و اقسام آن داده شد, اینک نوبت آن رسیده است که ببینیم متکلمان چه دلایلى بر اراده الهى اقامه کرده اند.

چکیده یکى از مشهورترین ادله متکلمان در این باب آن است که : برخى افعال الهى در وقت خاصى محقق مى شوند مثلاً , موجودى را مى بینیم که در زمان خاصى آفریده مى شود در حالى که قبل از آن معدوم بوده است . از سوى دیگر, اختصاص چنین افعالى به زمانهاى خاص نیاز به مخصص دارد. مقصود از مخصص عاملى است که سبب مى شود فعلى خاص در زمان خاصى( نه زودتر و نه دیرتر) رخ دهد. با تامل در امورى همچون قدرت و علم الهى روشن مى شود که صلاحیت مخصص بودن ندارند . مثلاً نسبت قدرت با تمام زمانها مساوى است و چنین نیست که خدا در زمان خاصى قادر به انجام فعل خود باشد و در زمان دیگرى چنین قدرتى نداشته باشد . در مورد علم نیز همین مطلب جارى است . بنابراین , مى باید باز مخصص دیگرى (غیر از قدرت و علم ) در میان باشد و این مخصص, همان اراده است.

اراده تکوینى و تشریعى

آنچه تاکنون درباره اراده الهى گفته شد, در حوزه اراده تکوینى خداوند قرار مى گرفت, اما علاوه بر این نوع از اراده, متکلمان براى خداوند اراده تشریعى نیز در نظر مى گیرند که متعلق آن افعال خاصى در انسانهاست . از تعلق اراده تشریعى ( که در مقابل اراده تشریعى قرار دارد) به برخى افعال, صفت وجوب (یا استحباب) انتزاع مى شود و تعلق کراهت تشریعى به برخى افعال دیگر, مبدا انتزاع وصف حرمت (یا کراهت) مى گردد. بنابراین , اراده فعلى و تکوینى خداوند سرچشمه وجود کائنات و هستى موجودات است و یا به تعبیر دیگر, از رابطه خاص ذات الهى با مخلوقات خود انتزاع مى شود, اما منشا انتزاع اراده تشریعى رابطه خاص خداوند با برخى افعال اختیارى انسان است.

از دیگر تفاوتهاى این دو آن است که عدم تحقق مراد (= آنچه اراده به آن تعلق گرفته است) در اراده تکوینى ممتنع است ولى در اراده تشریعى , امکان دارد.

اراده و مشیت الهى در قرآن و روایات

واژه ((اراده)) از ریشه ((رود)) گرفته شده که در اصل به معناى رفت و آمد همراه با ملایمت در طلب و جستجوى چیزى است . معناى این واژه , در واقع از سه عنصر ترکیب یافته است : خواستن چیزى همراه با علاقه و همراه با امیدوارى به وصول آن و حکم به انجام آن از سوى خود یا دیگرى. مشیت نیز در نظر بسیارى از ارباب لغت به معناى اراده است , ولى در نطر برخى از آنان مشیت تمایلى است که بعد از تصور (و تصدیق) حاصل مى شود و

بعد از آن عزم و تصمیم و سپس اراده تحقق مى یابد.11

هر چند در قرآن کریم دو وصف اراده و مشیت به صیغه اسم فاعل (یا صفت مشبهه و امثال آن ) به خداوند نسبت داده نشده ولى صیغه فعلى این دو مصدر در آیات متعددى در مورد خدا به کار رفته است .

در برخى آیات قرآن بیان مى شود که اراده و مشیت تکوینى الهى در همه جا نافذ است و فعلى که متعلق اراده او قرار گیرد, بدون هیچ قید و شرط و درنگى , محقق مى شود:

انما قولنا لشى اذا اردناه ان نقول له کن فیکون (نحل : 40)

ما وقتى چیزى را اراده کنیم, فقط به آن مى گوییم : باش. پس بى درنگ موجود مى شود. البته, روشن است که مقصود از اینکه خدا به اشیا مى گوید: ((باش)) , کلام لفظى نیست, بلکه این تعبیر کنایه از آن است که تخلف مراد از اراده الهى, ولو براى یک لحظه, ممکن نیست. 12در برخى آیات نیز, از عمومیت مشیت الهى و عدم محدودیت آن سخن رفته است :


نظر شما ()


9:27 صبح سه شنبه 88/1/18

راه بی راه3

نویسنده: عاطفه

راه خوشحال شد و رفت به پادشاه گفت «قربانت گردم! مشتلق بده که دخترت خوب شد.»

پادشاه, خوشحال شد و حکم کرد بساط عروسی راه و دخترش را به راه انداختند. هفت شبانه روز شهر را آیین بستند و شب هفتم دست دخترش را گرفت گذاشت تو دست راه و چون پسر نداشت, او را جانشین خودش کرد.

فردای آن روز راه رفت سراغ گنج هایی که روباه صحبتش را کرده بود و آن ها را از زیر خاک درآورد. بعد, همان جا عمارت قشنگی ساخت و کوه و کمر زیبای اطرافش را کرد شکارگاه خودش.

یک روز, راه با چند تا از غلام هاش مشغول شکار بود که دید سواری دارد می آید به طرفش. خوب که نگاه کرد, دید رفیقش بی راه است.

وقتی به هم رسیدند, بی راه خیلی تعجب کرد. دید حال و روز رفیقش زمین تا آسمان فرق کرده. خیلی سرحال آمده؛ بر اسب زین و برگ طلایی نشسته؛ لباس زربفت پوشیده؛ چکمه ساغری پا کرده و بیست قدم دورتر از او ده غلام زرین کمر سوار بر اسب پشت سرش صف بسته.

بی راه گفت «رفیق, بد نگذرد! این دم و دستگاه را از کجا به هم زدی؟»

راه به تفصیل همه چیز را برای او تعریف کرد. بی راه این حرف ها را که شنید, نزدیک بود از حسادت بترکد. زود خداحافظیی کرد و راه افتاد سمت آسیاب و تنگ غروب رسید به آنجا و یکراست رفت تو همان جایی که راه قبلاً خوابیده بود, پناه گرفت.

از قضا, آن شب هم حیوانات قرار داشتند به آسیاب بیایند و با هم صحبت کنند.

نصفه های شب, بی راه دید, بله, سر و کله شیر, پلنگ, گرگ, و روباه پیدا شد.

شیر تا پاش راگذاشت تو آسیاب, گفت «رفقا! باز هم بوی آدمی زاد می آید.»

پلنگ گفت «نقداً این خبر را بشنوید تا بعد! امروز آن دو تا موشی را دیدم که رو پشت بام این آسیاب لانه دارند. حال و روزشان خیلی بد بود. خوب که پرس و جو کردم, معلوم شد یکی رفته با سنگ زده ناکارشان کرده و اشرفی هاشان را ورداشته رفته.»

گرگ گفت «خیلی عجیب است! مدتی است سگ چوپان غیبش زده. حتماً یکی او را کشته و مغزش را درآورده.»

روباه گفت «حالا این را بشنوید! آن خرابه ای را که گفتم هفت تا خم خسروی طلا و جواهر دارد, هنوز ده روز نشده یک عمارت روش ساخته اند به چه قشنگی.»

شیر گفت «معلوم می شود آدمی زادی اینجا بوده و حرف های ما را شنیده. الان هم بوی آدمی زاد می آید.»

روباه پاشد, این ور آن ور سرکشید و داد زد «رفقا! پیداش کردم.»

و بی راه را که داشت از ترس قبض روح می شد, از پشت تخته سنگ کشید بیرون.

شیر و پلنگ و گرگ هم پریدند روی او, تکه پاره اش کردند و هر کدام یک تکه اش را خوردند

این بود عاقبت بی راه و سرگذشت راه. قصه ما تمام شد.

 


نظر شما ()


9:26 صبح سه شنبه 88/1/18

راه بی راه2

نویسنده: عاطفه

نصفه های شب از صدای خش و خش از خواب پرید و دید ای دل غافل, یک شیر, یک پلنگ, یک گرگ و یک روباه آمدند تو آسیاب. شیر گفت «رفقا! بوی آدمی زاد می آید.»

پلنگ گفت «پرت و پلا نگو. آدمی زاد جرئت ندارد پا بگذارد اینجا.»

گرگ گفت «آمدن به این جور جاها دل می خواهد.»

روباه گفت «آدمی زاد عقل دارد؛ جایی نمی خوابد که آب برود زیرش. مطمئن باشید غیر از ما کسی اینجا نیست و می توانیم راحت حرف هایمان را بزنیم.»

شیر گفت «رفقا! هر کس چیز تازه ای می داند, تعریف کند.»

پلنگ گفت «رو پشت بام همین آسیاب یک جفت موش لانه دارند. تو لانه آن ها پر است از اشرفی. شب ها وقتی هوا خوب تاریک می شود, اشرفی ها را از تو لانه شان در می آورند, پهن می کنند رو زمین و تا کله سحر رو آن ها غلت می زنند. بعد, آن ها را می برند تو لانه شان.»

گرگ گفت «دختر پادشاه دیوانه شده. پادشاه گفته هر کس بتواند این دختر را درمان کند, نصف دارایی و دخترش را می دهد به او. اما تا حالا هیچ حکیمی نتوانسته دوای دردش را پیدا کند.»

شیر پرسید «دوای دردش چیست؟»

گرگ جواب داد «نیم فرسخ بالاتر از اینجا چوپانی زندگی می کند که سگ زبر و زرنگی دارد و این سگ را خیلی دوست دارد. مغز سر این سگ دوای درد آن دختر است.»

حرف گرگ که تمام شد, روباه گفت «در یک فرسخی این آسیاب خرابه ای هست که یک موقع عصر پادشاهان قدیم بوده. در این خرابه هفت خم خسروی طلا و جواهر زیر خاک است و کسی از وجود آن خبر ندارد.»

حرف هاشان که تمام شد کمی استراحت کردند و از آسیاب رفتند. راه, بعد از رفتن آن ها از پشت سنگ آمد بیرون؛ رفت رو پشت بام آسیاب و دید, بله, موش ها زمین را با اشرفی فرش کرده اند و دارند رو آن ها غلت می زنند.راه, سنگی ورداشت پرت کرد طرف موش ها, آن ها را فراری داد و همه اشرفی ها را جمع کرد, ریخت تو خورجین و صبح زود رفت سر وقت چوپان.

نیم فرسخی که راه رفت, همان طور که گرگ گفته بود, دید چوپانی آنجاست و سگی دارد که از گله اش مواظبت می کند. رفت جلو حال و احوال کرد و گفت «عموجان! این سگ را می فروشی؟»

چوپان گفت «نه!»

راه پرسید «چرا؟»

چوپان جواب داد «این سگ رفیق باوفا و انیس و مونس من است و از گله و چادرم محافظت می کند؛ مگر عقلم را از دست داده ام که آن را بفروشم.»

راه گفت «بیا و آن را بفروش به من. در عوض پول خوبی به تو می دهم که هر کاری می توانی با آن بکنی.»

چوپان اسم پول را که شنید دست و پاش شل شد. گفت «مثلاً چقدر می خواهی بدهی؟»

راه گفت «خودت بگو.»

چوپان گفت «پنجاه اشرفی.»

راه گفت «دادم.»

و چوپان گفت «فروختم.»

راه پنجاه اشرفی داد به چوپان و قلاده سگ را گرفت و روان شد به طرف شهر.

وقتی رسید به شهر, دید همه غصه دارند. راه از مردی پرسید «چرا اینجا همه رفته اند تو لاک خودشان و این قدر سر در گریبان اند.»

مرد گفت «الان چند روز است دختر پادشاه دیوانه شده و هر کاری می کنند خوب نمی شود. شاه هم حکم کرده مردم غصه دار بشوند.»

راه پرسید «چرا براش حکیم نمی آورند؟»

مرد جواب داد «خدا پدرت را بیامرزد! کجای کاری؟ دیگر تو این شهر حکیم پیدا نمی شود.»

راه گفت «چطور؟»

مرد جواب داد «برای اینکه دانه به دانه حکیم ها را آوردند بالای سر این دختر و چون نتوانستند او را درمان کنند, پادشاه داد سرشان را بریدند.»

راه گفت «خانه پادشاه را نشان من بده, برم دخترش را درمان کنم.»

مرد گفت «به نظرم می خواهی مادرت را به عزای خودت بنشانی.»

راه گفت «به این کارها چه کار داری. نشانی خانه پادشاه را بده.»

مرد نشانی داد و راه رفت به دربان باشی قصر پادشاه گفت «برو به پادشاه بگو حکیمی که می تواند دخترت را درمان کند, آمده.»

دربان باشی خبر رساند به پادشاه و پادشاه راه را به حضور خواستت و گفت «اگر دخترم را درمان کنی, دختر و نصف داراییم مال تو, اگر نه, جانت مال من.»

راه گفت «حکم قبله عالم را قبول دارم.»

و رفت دختر را دید و گفت حمام را گرم کنند و یک کاسه شیر گاو هم بیارند بگذارند دم دستش. بعد, سگ را کشت؛ مغز سرش را درآورد و آن را خوب با شیر قاتی کرد و مالید به سر دختر.

هنوز کارش تمام نشده بود که دختر یواش یواش حالش جا آمد و گفت «ای وای! خاک عالم بر سرم. این مرد غریبه اینجا چه کار می کند.»

 


نظر شما ()


9:26 صبح سه شنبه 88/1/18

راه و بی راه

نویسنده: عاطفه

یکی بود؛ یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. مرد راست و درستی بود که مردم به او راه می گفتند.

راه, روزی از روزها هوای سفر زد به سرش. اسب رهواری خرید. تهیه و تدارکش را دید و بار و بندیلش را گذاشت تو خورجین و خورجین را بست ترک اسب و از دروازه شهر زد بیرون که چند صباحی برود جهانگردی کند. یک میدان آن طرفتر دید یک سوار دیگر هم دارد می رود. خودش را رساند به سوار و بعد از سلام و حال و احوال معلوم شد که او هم مسافر است. راه خوشحال شد که همسفری پیدا کرده و سختی راه برایش آسان می شود. کمی که رفتند جلوتر, راه از همسفرش پرسید «اسم شریفت چیست؟

مرد جواب داد «بی راه»

راه گفت «این دیگر چه جور اسمی است؟

مرد گفت «من چه کار کنم؟ این اسمی است که بابا و ننه ام روم گذاشته اند.»

راه خیلی تعجب کرد؛ اما دیگر چیزی نگفت.

بی راه گفت «این از اسم ما! حالا تو بگو اسمت چیست؟»

راه گفت «اسم من راه است.»

راه و بی راه همین طور رفتند تا رسیدند به چشمه ای که درخت پر سایه ای کنارش بود. نگاه کردند دیدند سایه برگشته و فهمیدند ظهر شده. راه گفت «اینجا جای با صفایی است. خوب است پیاده شویم و ناهاری بخوریم.»

 بی راه گفت «چه عیبی دارد!»

بعد, پیاده شدند.

بی راه گفت «ما که حالا حالاها شریک و رفیق راه هستیم. تو سفره ات را واکن, هر چه هست با هم بخوریم. هر وقت هم مال تو تمام شد, آن وقت نوبت من باشد.»

راه گفت «خیلی هم خوب است. ما که با هم این حرف ها را نداریم.» و سفره نانش را واکرد و قمقمه آبش را گذاشت وسط.

چند روزی که گذشت ته و توی سفره راه درآمد و نوبت رسید به بی راه که مرد و مردانه سفره اش را جلو رفیق راهش واکند و هر چه دارد با او بخورد. اما, بی راه این کار را نکرد. روز اول, وقت نهار از اسبش پیاده شد و بدون هیچ تعارفی رفت گوشه ای, پشتش را کرد به او و غذاش را خورد.

راه دو روز صبر کرد و به روی خودش نیاورد. آخر سر از گشنگی بی طاقت شد. گفت «رفیق! قرارمان این نبود.»

بی راه گفت «هر چه حسابش را کردم, دیدم اگر تو را شریک آب و نان خودم بکنم, آذوقه ام زودتر تمام می شود و گرسنه می مانم.»

راه دلتنگ شد. گفت «حالا که این جور است, من دیگر آبم با تو به یک جو نمی رود.»

و راهش را کج کرد به یک طرف دیگر و از بی راه جدا شد. رفت و رفت تا دم غروب رسید به آسیابی. اسبش را ول کرد تو علف ها و خورجین را ورداشت رفت تو آسیاب, که شب در آنجا راحت بگیرد بخوابد. به این طرف آن طرف نگاه کرد و دید گوشه آسیاب یک جای پستو مانندی هست که تخته سنگی گذاشته اند جلوش. از بغل تخته سنگ رفت تو, خورجینش را گذاشت زیر سرش و گرفت خوابید.

 


نظر شما ()


9:25 صبح سه شنبه 88/1/18

پندنامه

نویسنده: عاطفه

زاهدی از مریدی گاوی دوشا(شیرده) ستد و سویخانه برد. دزدی آن بدید. در عقب او نشست تا گاو ببرد. دیوی در صورت آدمی با او همراه شد. دزد از او پرسید که تو کیستی؟ گفت: دیو، بر اثر این زاهد می روم تا فرصتی یابم و او را بکشم. تو هم حال خود را بازگوی. گفت: من عیارپیشه ام ، می اندیشم که گاو زاهد را بدزدم. پس هر دو به مرافقت یکدیگر در عقب زاهد به زاویه او رفتند. شبانگاهی آن جا رسیدند. زاهد در خانه رفت و گاو را ببست و تیمار علف بداشتو به استراحت پرداخت. دزد اندیشید که اگر دیو پیش از بردن گاو دست به کشتن او کند باشد که بیدار شود و آوازی دهد. مردمان درآیند و گاو بردن ممکن نگردد. و دیو گفت: اگر دزد گاو بیرون برد و درها باز شود زاهد از خواب درآید و کشتن صورت نبندد. دزد را گفت: مهلتی ده تا من نخست مرد را بکشم و آن گاه تو گاو را ببر. دزد جواب داد که توقف از جهت تو اولی تر تا من گاو را بیرون برم پس او را هلاک کنی.این خلاف میان ایشان قایم گشت و به مجادله کشید و دزد زاهد را آواز داد که این جا دیوی است و تو را خواهد کشت و دیو بانگ کرد که دزد گاو می برد. زاهد بیدار شد و مردمان درآمدند و ایشان هردو گریختند و نفس و مال زاهد به سبب خلاف دشمنان مسلم ماند.

حکایت

مردی از اهالی حبشه نزد رسول خدا آمد و عرض کرد:یا رسول الله.گناهان من بسیار است.آیا در توبه به روی من باز است؟بیامبر فرمود:؟آری,راه توبه برای همگان باز و هموار است.تو نیز از آن محروم نیستى.مرد حبشی از نزد بیامبر"ص"رفت,اما چند روز بعد بازگشت و پرسید:یا رسول الله.آن هنگام که معصیت مى کردم ,خداوند مرا مى دید؟پیامبر فرمود:آرى مىدید.مرد حبشى آهى از سینه بیرون داد و گفت:توبه,جرم گناه را می پوشاند,چه کنم با شرم آن؟

همه جا با خاندان شما حتی در جهنم

حاج ابراهیم کلانتر معروف به اعتماد الدوله از وزرایی بود که در دوره سه پادشاه و دو سلسله حکومتی وزارت کرد و وزارت لطفعلی خان زند و بعد آقامحمدخان قاجار و سپس فتحعلی شاه قاجار را برعهده داشت. او در دوران وزارت خود مطابق رسم معمول اقوام و اطرافیان خود را به مناصب مهم و نان و آب دار منصوب می کرد. می گویند روزی یکی از اهالی شیراز از ستم های حاکم آن شهر که یکی از خویشاوندان حاجی بود به شدت آزرده شده بود و برای دادخواهی به تهران آمد و نزد اعتمادالدوله رفت و به شرح ظلم


نظر شما ()


9:21 صبح سه شنبه 88/1/18

پندنامه

نویسنده: عاطفه

 

وقتی ضیرزنی را پسر به سفر رفته بود و مدت غیبت او امتداد پذیرفته . روزی آن زن طعام می خورد. درویشی به در خانه آمد و گفت: اگر کسی غایبی دارداز برای سلامتی آن غایب همه طعام در راه من نهد. آن زن آن طعام را پیش سائل برد سائل دعا کرد و برفت بعد از مدتی پسر او از سفر باز آمد و احوال خود شرح داد. گفت: آفریدگار – سبحانه تعلی – به فضل و کرم خود مرا نگاه داشت و به برکت دعای تو از مهالک خلاص یافتم. روزی به درازگوشی نشسته بودم و در بیشه ای می رفتم ، ناگاه شیری شرزه از پس درختی حمله کرد و پنجه بر کفل درازگوش زد و ناخن او در جامه من بماند. پس از پشت ستور افتادم . مرا در بیشه کشید و خواست مرا بکشد. پیری دیدم با جامه سفید بیامد و گردن شیر بگرفت و سوی خود کشید و مرا گفت : ای جوان به سلامت برو « هذا لقمه بلقمه » ( این لقمه را در کار آن لقمه کردیم ) و معنی این سخن فهم نشد. از آم جا برون آمدم و از چنان ورطه خلاص یافتم. مادر او حال صدقه خویش بیان کرد. جوان را معلوم شد که ان صدقه رد بلا و بدرقه راه او بود. چنان که سیدالمرسلین فرموده است: الصدقات یرد البلا. صدقه بلا را رد می کند.

قدر عافیت کسی داند که به مصبتی گرفتار آید.

پادشاهی با غلامی در کشتی نشسته بود. غلام تا آن زمان دریا را ندیده بود و کشتی سوار نشده بود. گریه و زاری سر داد و لرزه بر اندامش افتاده بود. هرچند که به او می گفتند که مشکلی وجود ندارد اما او آرام نمی گرفت. حکیمی در کشتی بود، به پادشاه گفت: اگر فرمان دهی من او را آرام خواهم ساخت. پادشاه با خرسندی پذیرفت. حکیم دستور داد تا غلام را به دریا انداختند. بعد از چند بار غوطه زدن در آب او را گرفتند و در کشتی آوردند. غلام رفت و آرام در گوشه ای از کشتی نشست.پادشاه متعجب از حکیم پرسید: در این کار چه حکمتی بود؟ حکیم پاسخ داد:او از اول محنت غرق شدن را نچشیده بودو قدر سلامتی در کشتی را نمی دانست. همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار شده باشد.

ای پسر تو را نان جوین خوش ننماید          معشوق من است آن که به نزدیک تو زشت است

حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف                  از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است

ابله کیست؟

پادشاهی به ندیم خود گفت: نام ابلهان این شهر را بنویس. ندیم گفت: به شرط این که نام هرکس را که بنویسم مرا سرزنش و تنبیه نکنی. پادشاه قول داد که چنین نکند. همان اول نام پادشاه را نوشت. پادشاه گفت: اگر ابلهی مرا ثابت نکنی  تو را مجازات می کنم. ندیم گفت : تو براتی به مبلغ صدهزار دینار به فلان نوکر خود دادی که به فلان شهر دوردست برود و آن را نقد کند و بیاورد. پادشاه گفت: درست است. ندیم گفت: او در این شهر نه زمینی دارد و نه زنی و نه فرزندی، اگر آن مبلغ را بگیرد و به شهر دیگری رود که پادشاهی دیگر داشته باشد و از قلمرو و اختیار تو خارج باشد چه می گویی؟ پادشاه گفت: اگر او از ما روی نگرداند و پول را بیاورد تو چه می گویی؟ ندیم گفت: در آن صورت نام تو را از شمار ابلهان برمی دارم و نام او را می نویسم.

خواهش دعا

شخصی با هیجان و اضطراب به حضور امام صادق(ع) آمد و گفت: درباره من دعایی بفرمایید تا خداوند به من وسعت رزق بدهد که بسیار فقیر و تنگدستم. امام (ع) فرمودند: هرگز دعا نمی کنم. گفت: چرا دعا نمی کنید؟ فرمودند: برای این که خداوند راهی را برای این کار معین کرده است خداوند امر کرده است که روزی را بجویید و طلب کنید. اما تو می خواهی که در خانه خود بنشینی و با دعا روزی را به خانه خود بکشانی.


نظر شما ()


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

پدر سنگدل
اصلاح نفس، رمز موفقیّت در زندگى
لذت دنبال نون دویدن!
ارزش و ثواب آیة الکرسى
کوچه عاشقی
سنگ درمانی
گل
محمد مصدق
محمد بلخی
چهارشنبه سوری
[عناوین آرشیوشده]


[ خانه :: پارسی بلاگ :: مدیریت:: پست الکترونیک :: شناسنامه]

تعداد بازدید:48396

امروز:7

دیروز :41

 RSS 

پیوندهای روزانه
کاروان [10]
انصاریان [12]
پارست [12]
پرسمان [11]
دانلودکتاب [9]
شعر [7]
دانشنامه [41]
فرهنگسرا [8]
ادبیات [11]
پایگاه های شیعه [7]
[آرشیو(10)]

درباره خودم

معیار

لوگوی خودم

معیار

آرشیو

فروردین 1388
اردیبهشت 1388

اشتراک