سفارش تبلیغ
صبا ویژن

با برادریِ خدایی است که [درخت] برادری به بار می نشیند . [امام علی علیه السلام]

معیار

خانه

پارسی بلاگ

مدیریت

پست الکترونیک

شناسنامه


9:17 صبح سه شنبه 88/1/18

حکایت

نویسنده: عاطفه

در گنجینه ای معروف که با سنگ های مرمر کفپوش شده بود مجسمه بسیار زیبای مرمرینی به نمایش گذاشته شده بود و مردم از راه های دور و نزدیک برای دیدنش به آن جا می آمدند. کسی نبود که این مجسمه را ببیند و لب به تحسین باز نکند.شبی سنگ مرمری که کفپوش تالار بود با مجسمه شروع به حرف زدن کرد و گفت: این منصفانه نیست. چرا همه روی من پا می گذارند تا تو را تحسین کنند؟ مجسمه گفت: مگر یادت نیست؟ هردوی ما در یک نعدن بودیم روزی که مجسمه ساز خواست تو را بتراشد چقدر سرسختی و مقاومت کردی؟ سنگ پاسخ داد: بله زیرا ابزار تراش به من آسیب می ساند تحمل آن همه درد و رنج را نداشتم. مجسمه گفت: ولی من فکر کردم که به طور حتم می خواهد از من چیزی بی نظیر یا شاهکار بسازد و حتما در پی این رنج ، گنجی است. پس به وی گفتم: هر چه می خواهی ضربه بزن و بتراش و صیقل بده درد کارها و لطمه های ابزار تراش را به جان خریدم و بیشتر تاب آوردم تازیباترین شاهکار وی باشم.پس تو امروز نمی توانی دیگران را سرزنش کنی که چرا روی تو پا می گذارند و بی توجه عبور می کنند. رنج و سختی ها برای من و تو هدایای خالق مهربان است که ما را به سوی تکامل و در خور تحسین شدن هدایت می کند.


نظر شما ()



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

پدر سنگدل
اصلاح نفس، رمز موفقیّت در زندگى
لذت دنبال نون دویدن!
ارزش و ثواب آیة الکرسى
کوچه عاشقی
سنگ درمانی
گل
محمد مصدق
محمد بلخی
چهارشنبه سوری
[عناوین آرشیوشده]


[ خانه :: پارسی بلاگ :: مدیریت:: پست الکترونیک :: شناسنامه]

تعداد بازدید:48448

امروز:59

دیروز :41

 RSS 

پیوندهای روزانه
کاروان [10]
انصاریان [12]
پارست [12]
پرسمان [11]
دانلودکتاب [9]
شعر [7]
دانشنامه [41]
فرهنگسرا [8]
ادبیات [11]
پایگاه های شیعه [7]
[آرشیو(10)]

درباره خودم

معیار

لوگوی خودم

معیار

آرشیو

فروردین 1388
اردیبهشت 1388

اشتراک