سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خدایا! به تو پناه می برم از دانشی که بهره نمی دهد و از دلی که فروتن نمی گردد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

معیار

خانه

پارسی بلاگ

مدیریت

پست الکترونیک

شناسنامه


9:7 صبح چهارشنبه 88/1/19

رجعت5

نویسنده: عاطفه

- رجعت برخلاف سنت عمومى الهى است:

مى‏گویند: سنت الهى در جهان آفرینش این است که انسانها به صورت سلول در رحم مادر پرورش یابند آنگاه دیده به جهان گشوده، پس از عمرى کوتاه یا بلند رخت از جهان بر بندند، و بار دیگر در روز رستاخیز همگان براى پاداش و کیفر زنده شوند. در این صورت، حیات دوباره قبل از قیامت بر خلاف سنت جارى الهى خواهد بود.

پاسخ این اشکال آن است که اگر آنچه ادعا شد، براستى یک سنت قطعى و کلى و تخلف‏ناپذیر در نظام آفرینش باشد، نباید هیچ نمونه‏اى بر خلاف آن یافت گردد. در حالیکه به گواهى آیات پیشین این جریان در امتهاى گذشته روى داده و شمارى از انسانها بعد ازمردن به همین جهان بازگشته و رفته‏اند. بنابراین نمى‏توان این مسأله را یک سنت صددرصد کلى تخلف‏ناپذیر الهى دانست .

و اینک توضیح:

نظام آفرینش بر اراده حکیمانه الهى استوار شده و از قانونمندى ویژه‏اى برخوردار است. از اینرو پژوهشگران علوم طبیعى و دانشمندان ژرف نگر علوم فلسفى توانسته‏اند بر بسیارى از اسرار جهان خلقت دست یابند و قوانین جارى در عالم تکوین را کشف کنند. رشد شگفت‏انگیز دانشهاى گوناگون و گسترش همه جانبه تکنولوژى از همین دیدگاه نشأت گرفته و انسانهائى که جهان را به صورت مجموعه‏اى هماهنگ شناخته‏اند، در اثر تلاش و کوشش بر حقایق بیشمارى وقوف یافته و از رهگذر آن به ترقى و پیشرفت نائل آمده‏اند.

اما باید اعتراف کرد که هیچکس نمى‏تواند خود را آگاه از تمام قوانین حاکم بر جهان آفرینش به شمار آورد و یا قوانین کشف شده توسط دانشمندان را قطعى و مسلم بداند. چرا که راه رسیدن بشر به این قوانین از طریق استقرارء بوده، و استقراء کامل براى هیچ فردى مقدور نیست. بنابراین در مورد همه قوانین و سنتهاى جارى طبیعت باید احتمال وقوع خلاف و استثناء را پذیرفت، مگر آنکه آفریدگار جهان خود از عدم استثناء در مورد سنتى خاص سخن بگوید.

به عنوان مثال: یکى از سنتهاى صددرصد قطعى و کلى و تخلف‏ناپذیر در نظام آفرینش، که حتى یک نمونه خلاف براى آن نمى‏توان سراغ داد، «جاودانى نبودن انسانها در دنیا»ست. شکى نیست که سنت الهى بر این قرار گرفته که هیچ فردى از افراد بشر در جهان مخلد نباشد و قرآن قاطعانه از این سنت سخن مى‏گوید، آنجا که مى‏فرماید:

کل نفس ذائقة الموت.84

انک میت وانهم میتون 85

از این جهت هرگز نمى‏توان درباره این سنت، قائل به استثنا شد و حتى براى یک انسانى در جهان مادى خلود و جاودانگى اندیشید. از سوى دیگر: برخى از سنتهاى طبیعت که به ظاهر عام و فراگیر هستند، صددرصد قطعى و کلى نبوده بلکه جنبه نسبى دارند. مثلاً قانون آفرینش چنین اقتضا مى‏کند که هر جاندارى از طریق مجارى طبیعى به وجود آید و بر همین اساس است که نظریه «خلق الساعة» توسط دانشمندان علوم جدید نفى شده است. در عین حال ما مى‏بینیم که موارد انگشت شمارى برخلاف این سنت الهى وجود دارد و به تصریح قرآن، عصاى موسى به صورت «ثعبان» در مى‏آید؛ یا حضرت عیسى مسیح بدون آمیزش مادر با انسانى دیگر، دیده به جهان مى‏گشاید. از همین قبیل است کلیه معجزات و کرامات .

بدیهى است که در چنین مواردى نباید منکر وقوع حوادث استثنائى شد، بلکه باید اعتراف کرد که همه سنتهاى حاکم بر جهان آفرینش صددرصد قطعى و تخلف‏ناپذیر نیست. بر همین مبنا مى‏توان گفت:

درست است که سنت الهى بر این تعلق گرفته است که هر موجود زنده‏اى پس از پایان یافتن دوران زندگى خود راهى سراى دیگر شده و براى بار دوم به دنیا باز نگردد؛ ولى این سنت، مانند سنت آفرینش موجودات زنده است که گاهى - به علل و مصالحى که همگى جنبه تربیتى دارد - استثنا برداشته و از میان میلیاردها موجود زنده، چند موجود - بنابر آیات قرآن و روایات پیشوایان - به این جهان باز گشته یا باز مى‏گردند.

2- رجعت بازگشت فعلیت به قوه است:

مى‏گویند: یکى ازسنتهاى الهى در جهان آفرینش این است که هر انسانى که از مادر زائیده مى‏شود و پس ازگذراندن چندین سال در این دنیا چشم از جهان فرو مى‏بندد، یک رشته قوه‏ها، و توانهادر او فعلیت یافته و به صورت کمال بروز مى‏نماید. مثلاً روزى که به دنیا قدم مى‏نهد، امکان آگاهى در او وجود دارد و پس از مدتى این امکان جامه فعلیت به خود مى‏پوشد و به صورت موجود زنده آگاه در مى‏آید. همچنین است دیگر قوه‏ها و توانهائى که در سرشت انسان به ودیعت نهاده شده و با گذشت زمان فعلیت مى‏یابد و او را به موجودى کامل تبدیل مى‏کند. بنابراین همه افرادبشر از قوه آگاهى، قوه شنوائى، قوه بینائى، قوه خواندن و نوشتن و سایر قوه‏ها و توآنهابرخوردارند و پس از مدتى همه این قوه‏ها را در چهارچوب فعلیت، واجد مى‏شوند. همین است که مى‏گویند: هر انسانى در لحظه مرگ با یک رشته فعلیتها و انقلاب «امکان»ها به «شدن»ها جهان را ترک مى‏کند.

حال اگر عقیده به رجعت درست باشد، مستلزم آنست که انسان رجعت کننده، از فعلیت به قوه باز گردد و کمال‏هاى ظهور یافته در او به توان تبدیل شوند. اما این کار با حکمت حق تعالى سازگار نیست و به یک معنى کارى لغو به شمار مى‏رود.

و اینک پاسخ:

شکى نیست که قوا و توانهاى هر انسانى در طول زندگى او به فعلیت و کمال تبدیل مى‏گردد و در درستى این سخن نمى‏توان تردید کرد. بنابراین اگر کسى مدعى شود که برخى از انسانها بعد از مرگ، باردیگر به نخستین مرحله زندگى بشر خود بازگشته و از طریق نطفه و علقه و مضغه و طى مراحل دیگر به همان حدى مى‏رسند که در لحظه مرگ، جهان را ترک کرده بودند، قطعاً چنین ادعایى باطل بوده و همان بازگشت فعلیت به قوه است. گذشته از این، اینگونه اعتقاد نوعى از تناسخ است که عقل و شرع بر امتناع آن داورى کرده‏اند.

ولى فرض ما این است که رجعت به هیچ روى بازگشت به مراحل نخستین حیات نمى‏باشد؛ بلکه انسان رجعت کننده، با همان فعلیتها که جهان را ترک گفته به دنیا باز مى‏گردد وروح متکامل او در همان بدنى وارد مى‏شود که از آن مفارقت جسته است. به عبارت دیگر: رجعت یک نوع ادامه حیاتى است که مدتى بریده و منقطع شده است .

مثلاً انسانى که در سن شصت سالگى یا بیشتر و کمتر از آن جهان را به عللى ترک مى‏کند، امکان عمر بیشترى را داشته است، ولى موانع گوناگون او را از ادامه حیات طبیعى بازداشته و زندگى را از او سلب کرده‏اند. اکنون در اثر رجعت، مى‏تواند بار دیگر به حیات خود ادامه دهد و توانهاى خود را ظاهر سازد.

این از یکسو. از سوى دیگر: همه افراد بشر پس از رسیدن نفس از قوه به فعلیت، دنیا را ترک نمى‏کنند و این سخن، حداکثر درباره کسانى صحت دارد که به مرگ طبیعى در مى‏گذرند، یعنى کمالات وجودى ایشان بطورى کامل ازقوه به فعلیت رسیده و سپس جدائى روح از بدن براى آنها حاصل مى‏گردد. اما مرگ بسیارى از افراد چنین نیست. آنانکه در اثر قتل، تصادف و غرق و جنگ رویدادهاى گوناگون طبیعى و غیر طبیعى مى‏میرند، دلیلى بر بروز تمام استعدادهاى درونیشان نداریم و نمى‏توانیم ادعا کنیم که اجل طبیعى آنها درست در لحظه مرگشان بوده و در نتیجه، خروج قوه از فعلیت بطور کامل صورت‏پذیرفته است. 86

از اینرو، بازگشت افرادى از این قبیل - که اکثریت انسانها را نیز تشکیل مى‏دهند - مستلزم محال نیست. به ویژه آنکه ممکن است کسانى باشند که استعداد درک کمالاتى را دارند که آن کمالات بعد از سپرى شدن زندگى دنیوى ایشان تحقق مى‏یابد و لازمه فعلیت یافتن این استعداد آن است که چنین افرادى پس از مرگ، بار دیگر به جهان باز گردند و به کمال نائل آیند. همچنین ممکن است شرط دریافت برخى ازکمالات آن باشد که انسان براى مدتى در عالم برزخ بسر برد و آنگاه آمادگى پذیرش کمال مزبور را به دست آورد. در اینصورت نیز مانعى ندارد که انسانى براى این منظور به دنیا باز گردد.

کوتاه سخن آنکه: محال بودن رجوع فعلیت به قوه هرگز مستلزم امتناع رجعت نیست و کمترین خدشه‏اى بر این عقیده وارد نمى‏آورد.

به علاوه آنکه: وقوع رجعت در امم گذشته، نشان نادرستى این اشکال است؛ چرا که اگر رجعت محال باشد، هرگز نباید واقع شود. بنابراین اگر کسى بگوید که ما اصل رجعت را انکار مى‏کنیم و تحقق آن را مستلزم رجوع فعلیت به قوه مى‏دانیم؛ اما تحقق رجعت در امم گذشته را به دلیل تصریح قرآن مى‏پذیریم؛ سخنى ناروا گفته و مرتکب خطائى بزرگ شده است. زیرا قرآن هرگز بر خلاف مسلمیات عقلى و علمى گفتگو نمى‏کند و هیچگاه از وقوع امور نشدنى خبر نمى‏دهد. به دیگر سخن: اگر رجعت محال باشد، قرآن ازوقوع این امر محال گزارش نمى‏دهد، و چون در این کتاب آسمانى با صراحت از تحقق رجعت سخن به میان آمده، خود نشانه امکان وجود این امر و نفى اشکال یاد شده است .


نظر شما ()



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

پدر سنگدل
اصلاح نفس، رمز موفقیّت در زندگى
لذت دنبال نون دویدن!
ارزش و ثواب آیة الکرسى
کوچه عاشقی
سنگ درمانی
گل
محمد مصدق
محمد بلخی
چهارشنبه سوری
[عناوین آرشیوشده]


[ خانه :: پارسی بلاگ :: مدیریت:: پست الکترونیک :: شناسنامه]

تعداد بازدید:48393

امروز:4

دیروز :41

 RSS 

پیوندهای روزانه
کاروان [10]
انصاریان [12]
پارست [12]
پرسمان [11]
دانلودکتاب [9]
شعر [7]
دانشنامه [41]
فرهنگسرا [8]
ادبیات [11]
پایگاه های شیعه [7]
[آرشیو(10)]

درباره خودم

معیار

لوگوی خودم

معیار

آرشیو

فروردین 1388
اردیبهشت 1388

اشتراک