معیار |
||||||
|
از این آیه و مفهوم آن چنین استنباط مىشود که بازگشت گروه نابود شده - که طبعاً کافرانند - ممنوع است حال چگونه مىتوان منافات این آیه را با عقیده رجعت برطرف کرد.
پاسخ : قبلاً سه نکته را یادآور مىشویم:
نخست آنکه در این آیه بازگشت همه کافران ممنوع شمرده نشده، بلکه تنها ازگروهى سخن مىگوید که به عذاب الهى گرفتار و نابود شدهاند. بنابراین با این آیه نمىتوان بر ممنوع بودن بازگشت همه کافران و گناهکاران - هر چند به اجل طبیعى درگذشته باشند - استدلال نمود. پس هرگاه بازگشت کنندگان در رجعت از گروه دوم باشند، هرگز این آیه مانع از بازگشت آنان نیست .
دوم اینکه باید دید هدف از رجعت کافرانى که نابود شدهاند، چیست و چرا قرآن آن را ممنوع اعلام مىدارد؟ هدف از رجعت این افراد آن است که به جهان باز گردند، عمل صالح انجام دهند و گذشته را جبران کنند. قرآن یک چنین بازگشتى را ممنوع اعلام مىکند و ممنوعیت این رجعت، بر ممنوع بودن رجعت به شکل دیگر که در آن امکان عمل صالح و میدان براى کار نیست، دلالت ندارد.
گواه بر اینکه هدف آیه نفى رجعت، بازگشت براى جبران گذشته و انجام عمل صالح است، آیه پیش از آن مىباشد، نجا که مىفرماید:
فمن یعمل من الصالحات و هو مومن فلا کفران لسعیه و انا له کاتبون .97
هر کس عمل صالح انجام دهد - در حالیکه به یگانگى خدا ایمان دارد؛ تلاش او بى پاداش نمىماند و مإ؛//ّّ کارهاى او را مىنویسیم.
به عبارت دیگر: در آیه نخست، از مؤمنان نیکوکار سخن به میان آمده که پاداش اخروى اینان از بین نخواهد رفت و تلاشهایشان در پیشگاه قدس ربوبى ثبت مىشود. سپس در آیه بعد از کفارى یاد مىکند که در اثر گناه و نافرمانى هلاک شدهاند. آنگاه اعلام مىدارد که بازگشت این گروه به دنیا ممکن نیست. بدیهى است که مفهوم جمله این است که کافران و بدکاران در عالم آخرت بهرهاى ندارند و به پاداش دست نمىیابند، و نیز نمىتوانند براى جبران کارنامه سیاه خود بار دیگر به دنیا برگردند.
سومین نکته اینکه: آیه یاد شده فقط ازکفار سخن مىگوید، و درباره رجعت دیگر انسانها سکوت کرده است .
با توجه به این نکات معلوم مىشود که استدلال به این آیه بر ممنوعیت رجعت شگفتآور است. زیرا هدف از رجعت انجام عمل صالح و جبران گذشته کافران و تبهکاران نیست. بلکه آنان بدین جهت به دنیا باز گردانده مىشوند که شکوه و عظمت مؤمنان را ببینند و سرافکنده شده بر گذشته تاریک خود افسوس خورند، یا از مشاهده این شوکت و جلال به خشم آیند .
مىگویند در زمان عثمان مردى یهودى از اهل صنعاى یمن به نام «عبدالله بن سبا» ظاهراً اسلام آورد، ولى در نهان به منظور آشوبگرى و فتنه انگیزى در سرزمین پهناور اسلامى و ایجاد اختلاف میان مسلمانان از یمن به شهرهاى بزرگ مسلمان نشین مانند کوفه، شام، بصره و مصر سفر کرده در مجامع مسلمین حضور یافت. او در بین مردم عقاید خاصى را تبلیغ مىنمود. از آن جمله مىگفت که: «پیغمبر اسلام نیز مانند عیسى بن مریم به دنیا باز مىگردد» باگذشت زمان، این سخنان در اذهان گروهى از مسلمانها جاى گرفت و منشأ پیدایش اعتقاد به رجعت شد.
پاسخ: اولاً: یک چنین نسبت - آن هم بدون ارائه مدرک - از روش تحقیق و آداب مناظره بدور است. فرد محقق باید گفتار خود را بطور مستند مطرح نماید. ما در آغاز این رساله، دلائل رجعت را از قرآن و احادیث متواتر بیان کردیم و همگى با مضامین آنها آشنا شدیم. آیا با وجود این دلایل جا دارد که عقیده رجعت را ساخته و پرداخته فکر یک یهودى مجهول الهویه بدانیم؟
ثانیاً: اگر قول به رجعت از طریق عبدالله بن سبا منتشر شده است، پس عمربن خطاب که در لحظه مرگ پیامبر - صلى الله علیه و آله - بر عدم موت آن حضرت پافشارى مىکرد و مىگفت: او نمرده است، بلکه نزد پروردگار خود رفته و بسان موسى بن عمران نزد قوم خود باز مىگردد، او این عقیده را از چه کسى آموخته بود؟98
ثالثاً: وجود یک چنین مردى که در اقطار کشور بزرگ اسلامى آزادانه مىگشته و بذر فساد را در مجتمع آن روز مىافشانده، و در عین حال کوچکترین مزاحم و مخالفى براى او وجود نداشته است، خود از شگفتیهاى تاریخ به شمار مىرود چگونه است که ابوذر صحابى بزرگ پیامبر تنها به خاطر چند جمله حق، به فرمان حکام وقت از شهرى به شهرى روانه مىگردد و سرانجام به بیابان خشک ربذه تبعید مىشود؛ اما فرزند سبا، این یهودى فتنهانگیز بدون کمترین واهمه و نگرانى در سرزمین پهناور اسلامى به سیر و سیاحت مىپردازد و عقاید نادرست خود را گسترش داده و مردم را به شورش و آشوب فرا مىخواند! راستى آیا این خود گواه بر افسانهاى بودن این مرد نیست؟ آنچه که تاریخ نگاران درباره «عبدالله بن سبا» نوشتهاند، گویاى آن است که وى از نظر حکام وقت «افسدالمفسدین» بوده است، ولى در کمال آزادى به نشر اندیشههاى باطل خود مىپرداخته و هرگز کسى متعرض وى نمىشده است. و راستى آیا این باور کردنى است ؟
رابعاً: وجود چنین مرد افسانهاى از طریق فردى به نام «سیف بن عمر تمیمى» در میان مورخان و راویان پخش شده است. سیف در سده دوم هجرى مىزیسته و مطالب دروغ بسیارى را ساخته و به دست راویان اخبار سپرده است و آنان نیز در اثر عدم توجه و دقت کافى، به نقل اینگونه روایات بىاساس پرداختهاند. طبرى در کتاب تاریخ معروف خود، هفتصد و یک روایت مىآورد که سند همه آنها به همین شخص منتهى مىگردد و همه آنها حوادث سالهاى 11 تا 37 هجرى را دربر مىگیرد و شگفت آور آنکه در کتاب تاریخ یاد شده تنها یک روایت مربوط به حوادث سال دهم هجرى از سیف نقل شده است. گویى تمام آگاهیهاى تاریخى او منحصر به همین چند سال پر ماجرا بوده و از سایر زمانها کمترین اطلاعى نداشته است. 99
اما دانشمندان علم رجال بر این قول متفقند که «سیف بن عمر تمیمى» شخصى دروغپرداز، حدیث ساز و متهم به کفر و زندقه بوده احادیث وى قابل اعتماد و استناد نیستند» 100.
بدین جهت است که برخى از محققان و پروهشگران منصف دریافتهاند که «عبدالله بن سبا» از افسانههاى ساخته و پرداخته همین سیف بن عمر مىباشد. از جمله دکتر طه حسین در این زمینه مىنویسد: «ابن السوداء - یعنى عبدالله بن سبا - یک چهره افسانهاى و موهوم بوده که دشمنان شیعه او را براى شیعه ذخیره نمودهاند» 101.
از آنجا که بررسى همه جانبه پیرامون افسانه عبدالله بن سبا و چگونگى نشر و گسترش این داستان دروغ، در این رساله مختصر نمىگنجد، خواننده را به مطالعه کتاب ارزنده «عبدالله بن سبا» اثر تحقیقى و پربار علامه محقق، آقاى سید مرتضى عسکرى سفارش مىکنیم. 102
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
پدر سنگدل
اصلاح نفس، رمز موفقیّت در زندگى
لذت دنبال نون دویدن!
ارزش و ثواب آیة الکرسى
کوچه عاشقی
سنگ درمانی
گل
محمد مصدق
محمد بلخی
چهارشنبه سوری
[عناوین آرشیوشده]
[ خانه :: پارسی بلاگ :: مدیریت:: پست الکترونیک :: شناسنامه]
تعداد بازدید:48460 |
||
امروز:71 دیروز :41 |
||
پیوندهای روزانه
|
||
درباره خودم |
||
لوگوی خودم |
||
|
||
آرشیو |
||
اشتراک |
||
|