سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آن سنگ لغزنده ای که گامهای دانشمندان بر آن استوار نمی ماند، آز است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

معیار

خانه

پارسی بلاگ

مدیریت

پست الکترونیک

شناسنامه


8:50 صبح سه شنبه 88/1/18

??تا چرت و پرت

نویسنده: عاطفه

 ?- چرا روی آدرس اینترنت به جای یک دبلیو؛سه تا دبلیو می گذارند؟ چون کار از محکم کاری عیب نمی کند!

?- اگر  اسکلت از بالای دیوار بپرد پایین چه می شود ؟ هیچ وقت این کار را نمیکند چون جیگر ندارد!

?- چرا مار نمی تواند به مسافرت برود ؟ چون دست ندارد که برای خداحافظی تکان دهد!

 ?- برای قطع جریان برق چه باید کرد ؟ باید قبض آن را پرداخت نکرد!

 ?- نصف النهار چیست ؟ همان شام است که در واقع نصف نهار است که برای شام مانده است!

 ?- آخرین دندانی که در دهان دیده می شود چه نام دارد؟ دندان مصنوعی!

 ?- چرا دوچرخه خودش نمی تواند به ایستد؟ چون خیلی خسته است!

 ?- اگر کسی قلبش ایستاده بود چه می کنید؟ برایش صندلی می گذاریم !

 ?- دارچین رو چگونه درست می شود؟ وقتی یک چینی را دار بزنند!

 ??- چرا لک لک موقع خواب یک پایش را بالا می گیرد ؟ چون اگر هر دو تا رو بالا بگیرد ؛ می افتد!

 ??- اگر شخصی خیلی سر شناس باشد ؛ به نظر شما چه کاره است ؟ آرایشگر!

 ??- اگر تلویزیون روشن نشد چه می کنید ؟ آن را هل می دهیم و می زنیم کانال دو!

 ??- شباهت دماسنج با ورقه ی امتحان در چیست؟ هر دو وقتی به صفر می رسند آدم می لرزد!

 ??- چرا دود از دودکش بالا می رود ؟ چون ظاهرا چاره ی دیگری ندارد!

 ??- شباهت نون سوخته با آدم غرق شده چیست ؟ هر دو تاشونو دیر کشیدن بیرون!

 ??- فرق یخمک با آتروپات در چیست؟ یخمک خوشمزه تر است!

 ??- فرق باتری با مادر زن در چیست؟ باتری حداقل یک قطب مثبت دارد اما مادر زن هیچ چیز مثبتی ندارد!

 ??- اختراعی که برای جبران اشتباهات بشر درست شده است چیست ؟ طلاق!

 ??- چه طوری زیر دریایی لر ها رو غرق می کنند؟ یه غواص میره در میزنه !

 ??- ناف چیست؟ ناف نمره ی صفری است که طبیعت به شکم بی هنر داده است!

 ??- خط وسط قرص برای چیه ؟ برای این که اگر با آب پایین نرفت با پیچگوشتی بره !

 ??- چرا ترک ها با دو دست دست می دهند؟ چون فرق راست و چپشونو بلد نیستند!

 ??- یک ترک چگونه یک پرنده رو می کشد؟ آن را از بالای یک صخره به پایین پرتاب می کند!

 ??- چرا ترک ها همیشه ?? تایی میرن سینما ؟ چون برای کمتر از ?? ممنوع بوده !

 ??- اگر در یک موسسه سطح بالا یک ترک ببینید به او چه می گ.یید؟ یک بازدید کننده!

 


نظر شما ()


8:50 صبح سه شنبه 88/1/18

حافظ نامه

نویسنده: عاطفه

 نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس/ دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس

گفتم: سلام حافظ گفتا علیک جانم / گفتم: کجا روی؟ گفت والله خود ندانم

گفتم: بگیر فالی گفتا نمانده حالی / گفتم: چگونه‌ای؟ گفت در بند بی خیالی

گفتم: که تازه تازه شعر وغزل چه داری ؟ / گفتا: که می‌سرایم شعر سپید باری

گفتم: ز دولت عشق گفتا که : کودتا شد / گفتم: رقیب! گفتا: او نیز کله پا شد

گفتم: کجاست لیلی؟ مشغول دلربایی؟ / گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایی

گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز؟ / گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز

گفتم: بگو زمویش گفتا که مش نموده / گفتم: بگو ز یارش گفتا ولش نموده

گفتم: چرا؟ چگونه؟ عاقل شده است مجنون؟ / گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون

گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟ / گفتا: خریده قسطی تلویزیون به جایش

 گفتم: بگو زساقی حالا شده چه کاره؟ / گفتا: شدست منشی در دفتر اداره

گفتم: بگو ز زاهد آن رهنمای منزل / گفتا: که دست خود را بردار از سر دل

گفتم: ز ساربان گو با کاروان غم‌ها / گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا

گفتم: بگو ز محمل یا از کجاوه یادی /  گفتا: پژو، دوو، بنز یا گلف نوک مدادی

گفتم که: قاصدت کو آن باد صبح شرقی / گفتا: که جای خود را داده به فاکس برقی

گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره / گفتا: به جای هدهد، دیش است و ماهواره

گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد؟ / گفتا: بلوکه کرده دیروز یا پریروز

 گفتم: بگو ز مشک آهوی دشت زنگی / گفتا که: ادکلن شد در شیشه‌های رنگی

گفتم: سراغ داری میخانه‌ای حسابی / گفت: آنچه بود از دم گشته کبابی

گفتم: بیا دوتایی لب تر کنیم پنهان / گفتا: نمی‌هراسی از چوب پاسبانان

 گفتم: شراب نابی تو دست و پا نداری؟ / گفتا: که جاش دارم وافور با نگاری

گفتم: بلند بوده موی تو آن زمان‌ها / گفتا: به حبس بودم از ته زدند آنها

 گفتم: شما و زندان حافظ مارو گرفتی؟ / گفتا: ندیده بودم هالو به این خرفتی

نظر شما ()


8:49 صبح سه شنبه 88/1/18

عاشقی از زبان مشاغل مختلف

نویسنده: عاطفه

راننده :  دیگه دارم کم کم ریپ میزنم مثل ماشین های تصادفی شدم اگه همین طوری پیش بره باید برم زیر دست اراقچی قلبمم به روغن سوزی افتاده پدرعشق بسوزه

معلم ریاضی :  نمیدنم چرا جواب تمام مسائلم بی نهایت میشه یا بی جواب میمونه هرچی تفریق می کنم جمع میشه هرچی جمع می کنم کم میشه از ضرب که مپرس آه

مهندس کامپیوتر : ای آنکه مرا دی سی کرده ای و در وجودم ویروس بلاستر 2003 فرستاده ای کی دوباره من را ری پیر خواهی کرد ؟ به فریاد گرافیکم برس

دکتر : چند سالی است که به زخم مریضانم مرحم میگذارم و از چنگال مرگ رهایشان می کنم ! کو طبیبی که به زخمم مرحم گذارد و دلم را آزاد گرداند

ساغی :

می می دهم و غم کسان می گیرم                  از لطف تو می کجا غمین می بینم

حالا که شدم عاشق ودل در بند است            می را ز شفا بیچاره ترین می بینم

عینک فروش :

 اگر روزی بگویم عاشقم بر من نخندید         که شغلم عاشقی دارد فراوان

بسازم بهر هر چشمی من عینک                      گرفتارم کند چشمی چه آسان

عشق های قرن بیست و یک

دوباره شب شد و من بیقرارم                     کانکت کن زود بیا در انتظارم

بیا من آمدم پای مسنجر                           شدم محسور از آوای مسنجر

بیا هارد دلت را ما ببینیم                          گلی از گنج هوم پیجت بچینیم

بیا ایکن نمای بی نشانم                           که من جز آدرس میلت ندارم

بیا فرهاد باز بی تو غش کرد                     و حتی هارد دیسکم هم کش کرد

بیا ای عشق دات کام عزیزم                      به پای تو دبلیوها بریزم

مرا در انتظار خویش مگذار                      و یا ز اندازه آن بیش مگذار

بیا ای حاصل سرچ جهانی                       بیا اجرا کن آن فایل نهانی

بیا در دل تو را کم دارم امشب                   حدودا" صد مگی غم دارم امشب

اگر آیی دعایت مینمایم                           دعا تا بی نهایت مینمایم

اگر آیی دعای من همین است                   و یا نقل به مضمونش چنین است

مبادا لحظه ای دی سی شوی یار                   جدای از آن پی سی شوی یار

مبادا نام ما را پاک سازی                           و کاخ آرزو ها را خاک سازی

بمان تا جاودان اندر دل من                        بمان تا حل شود هر مشکل من


نظر شما ()


8:48 صبح سه شنبه 88/1/18

نامه عاشقانه پسری عرب به یک دختر ایرانی...........

نویسنده: عاطفه

 یا ایـــها المــعشوق , بعد از السلام و الاحوال پرســی انـا

امیـدوارم که مزاجک عین الصحت و السلامت بوده باشد .

و اگر انـــت از احـوال انا خواســته باشـی لاملال لنا سوای

فراقــک , کـــه ان هم انشــا الله تعالی فی همـــین ایام

دیدارنا و مرادنا حاصلوننـا . باری یا ایها العزیز انا فــی آتش

العـشق کمثـل الماهیتابه میــوزم! و جلز و ولزنا درآمده.

فی کـــل شبها که انا ســرم را علی المتـکا میگذارم ,

اشــــکنا کمثل الرودخـانه جاریه" علی البـــستر

و آه سوزاننی بسـوی آسـمان صعودن !

الهی انا قربـــان انت بروم . انا قسم میخورم بجاننی و

بجانک که فی کـل شبها ابدا" خواب فـــی چشماننا

لا داخـلون و اغـــلب الی صبح بیـدارون و گریــه زارون فی هجرک .

انا قربان چـشم و ابرویت بروم و جــان ناقابل الحقــیر فدای بدن ابیضت بشود

بـخدا رنگم من هجرانک کمـثل الزردچوبه اصفر شـده

و قلبنــا کمثل الآلبالـو احمر گردیده .

" آه ... آه یاویلنا کــه هـر نصفه شب بیادکم یوقوقو ! یعنـی وق وق !

میـکنم و هرچه نامه جات العاشقانه بسوی انت ارسالون

هیچ لاجـــوابون گویا انا را آدم لا حسابون !!! "

به جان انت که از جان الحقیر عزیزتر است قلبنا فی فراقک

مــجروح و لباب قلبنا بروی انت مفتوح !

انا نمیدانم که چرا از من فرارون ! در صورتی کـه انا من

العشـقک بیقرارون گویا لارحم فی قلبک !!!

انـا هستم واحد(اون) جوان(اون) الباسواد و صاحب

المعلومات الکثیره . بــا تـــــمام این احوال حاضرم حلقه

العبودیت و الچاکری ترا فی الگوشم آویزاننا!

رحـــم .... ارحم ! یعنی رحم کن نگذار من(men) جفائک

خودم را با اربـــع نـخود تریاک یقتلون !!!

انا دیـگر طاقت الفراغ ندارم و به وصالک مشتـاقون ولـی

خداوند به قدر مثقال ذره وفا فی وجودک لا آفریده !!!

انــــا تا ثلاث ماه دیگر مرتبا" فی هر هفته واحد نامة

العاشقانة بـرای انـت مینویسم ! تا بحال زارنا متــــفکرون

و چنانچه باز هم بر درد دلـم لا یرسون آن قدر اشکنا مـن

الچشمنا سرازیرون تا جـــان آفرین تسلیمون !!!

آنکه من الفراقک زردا" و لاغرون

الجوان الضعیف الخفیف الکثیف !


نظر شما ()


8:48 صبح سه شنبه 88/1/18

شوهربرنامه نویس

نویسنده: عاطفه

 وقتی شوهر ادم برنامه نویس باشه:

شوهر: سلام،من Log in کردم.

زن: لباسی رو که صبح بهت گفتم خریدی؟

شوهر: Bad command or File name.

زن: ولی من صبح بهت تاکید کرده بودم!

شوهر: Syntax Error, Abort, Retry, Cancel.

زن: خوب حقوقتو چیکار کردی؟

شوهر: File in Use, Read only, Try after some Time.

زن: پس حداقل کارت عابر بانکتو بده به من.

شوهر: Sharing Violation, Access Denied.

زن: می دونی، ازدواج با تو واقعا یک تصمیم اشتباه بود.

شوهر: Data Type Mismatch.

زن: تو یک موجود بدرد نخور هستی.

شوهر: By Default.

زن: پس حداقل بیا بریم بیرون یه چیزی بخوریم.

شوهر: Hard Disk Full.

زن: ببینم میتونی بگی نقش من تو زندگی تو چیه؟

شوهر: Unknown Virus Detected.

زن: خب مادرم چی؟

شوهر: Unrecoverable Error.

زن: و رابطه تو با رئیست؟

شوهر: The only User with Write Permission.

زن: تو اصلا منو بیشتر دوست داری یا کامپیوترتو؟

شوهر: Too Many Parameters.

زن: خوب پس منم میرم خونه بابام.

شوهر: Program Performed Illegal Operation, It will be Closed.

زن: خوب گوشاتو بازکن، من دیگه بر نمیگردم!

شوهر: Close all Programs and Logout for another User.

زن: می دونی، صحبت کردن باتو فایده نداره، من رفتم.

شوهر: Its now Safe to Turn off your Computer


نظر شما ()


8:46 صبح سه شنبه 88/1/18

بوسه

نویسنده: عاطفه

 بوسه یعنی وصل شیرین دولب

بوسه یعنی وصل شیرین دولب

                 بوسه یعنی عشق در اعماق شب

                             بوسه یعنی مستی از مشروب عشق

   بوسه یعتی آتش و گرمای تب

        بوسه یعنی لذت از دلدادگی لذت از شب لذت از دیوانگی

                 بوسه یعنی حس خوبه طعم عشق طعمه شیرینی به رنگ سادگی

       بوسه یعنی آغازی برای ما شدن

                                   لحظه ای با دلبری تنها شدن

      بوسه اتش میزند بر جسم و جان

             بوسه بر میدارد این شرم از میان

                           بوسه یعنی شادی و شور و نشاط

             بوسه یعنی عشق خالی از گناه

                    بوسه یعنی قلب تو از آنه من

                                  بوسه یعنی تو همیشه ماله من

 

 

 

 

من نیستم

من اینجا نیستم

من اینجا منتظر نیستم

من اینجا منتظر دوستی نیستم

من اینجا منتظر دوستی مهربان نیستم

من اینجا تنها منتظر دوستی مهربان نیستم

من اینجا تنها هستم منتظر دوستی مهربان نیستم

من اینجا تنها هستم منتظر دوستی مهربان هستم

من اینجا تنها نیستم منتظر دوستی هستم

من اینجا تنها نیستم منتظر هستم

من اینجا منتظر هستم

من اینجا هستم

من هستم

 

معنی دوستت دارم یعنی چه؟

د : داشتن تو ، حتی برای لحظه ای ، به تمام عمر بی کسی ام می ارزد . همچون دیوانه ای که لحظه ای داشتن را در تمام رویاهایش باور می کند .

 و : وابسته ی تپش های قلب عاشقت هستم که به روح ساکن من حیات می بخشد .

 س  : سرسپرده ی برق نگاه توام ، لحظه ای که مرا در آغوش گرمت میهمان کنی .

 ت  : تک ستاره ی شبهای بی فانوسم شدی روزی که از خدا تکه ای نور طلب کردم .

 ت  : تپش های قلبم در گرو عشق توست که در رگهای زندگیم جاریست .

 د : دوری از تو را باور ندارم ، حتی در رویا ، که من ذره ای از وجود عاشقت گشته ام .

 ا  : آرام دل بیقرار و عاشقم در چشمان روشن تو موج می زند ، وقتی به دریای نا آرام اشکهایم می نگری .

 ر : راز مرگ دلتنگی هایم ، روزیست که دستان گرم تو پناه دستان سرد و بی نصیبم باشد .

 م : مهتاب می سوزد ، تا ابد ، در آتش عشقت . که درد را به جان خریده است در بازار عاشقی

 

 


نظر شما ()


8:45 صبح سه شنبه 88/1/18

علا حضرت

نویسنده: عاطفه

علا حضرت

درست در شبی که مردم تایلند هفتاد نهمین ولادت با سعادت حضرت پادشاه را جشن گرفته و چراغانی کرده  و علم و کتل راه انداخته و از در و دیوار پوستر های معظم لله را آویخته بودند، مردی سویسی بنام « Oliver Rudolf Jufer» با ده سال سابقه اقامت در تایلند، پس از نوشیدن مقداری مسکرات، سر راهش به خانه، با استفاده از اسپری بر روی پنج فقره پوستر حضرت پادشاه رنگ پاشید. وی، پس از دستگیری، در دادگاه  به جای 75 سال فقط به ده سال زندان محکوم شد، و لی بعدآ مورد عفو ملوکانه قرار گرفت و آزاد شد، اما به شرط خروج فوری از تایلند. اعلی حضرت پادشاه تایلند، به علت برخورداری از الوهیت، مورد احترام  مردم کشور خود می باشند و طبق قوانین تایلند هرکس معظم لله را مذمت کند دچار عقوبت می گردد. بنا براین مردم تایلند با توجه به اعتقادات دینی خود روزهای دوشنبه هر هفته که مقارن است با زاد روز با سعادت حضرت پادشاه  به نشانه  شکر گزاری از این موهبت عظمی لباس زرد قناری بتن می کنند! BANGKOK, Thailand (AP)  <بچه مرشد: موگوم، ایی «طالندیا» چنتا علاحضرت دارن؟ ... یکی؟ جولوی بچه بذاری قهر موکونه. خیلی بده. اینا دو تا راه چاره بیشتر در اختیار ندارن: یا بیرونش کنن، یا ایکه تاجش ورداره و کلاه حصیری بذاره سرش تا مث صدام که دست کم ده تا بدل داشت برییه روز مبادا،  ایی 300 هزار بدل پیدا کنه. آنوخ کارا درست مره، چنکه یک شبه بجای یگ علاحضرت اخراجی، تونسی مث مور و ملخ علاحضرت بری خودت بتراشی تا همه چی زندگیتا سفت بگیرن توی چنگ. مثلند: جولوی ماشینتا بگیره. عیالتا پیاده کنه و جولوی چشم مرحم و نامرحم بگه: جوراب پاته یا نه؟ بعد بگه: دامنتا بزن بالا. بالاتر. باز هم بالاتر. همین جور که دامنتا بالا گرفتی، پشتتا بوکن به من و بعد کفل لخت زنه را خوب ماینه کنه و وقتی دید که بله یگ جاییش حسابی بحرکت در اومده، بی اینکه محل سگ به شوهر بی غیرتش بذاره، ضعیفه نا سوار ماشین خودش کنه و  بو بره. اگه شوهره جرعت کنه لب تر کنه و بگه  آخه ایی ناسلامتی زن مویه، علاحضرته بگه فلان زیادی نخور. خوتم موبورم یگ جایی و  اینقدر با لگد میزنوم تو پهلوات تا خون بشاشی و بعد می اندازمت تو یگ سیاه چالی که تا آخر عمرت دس فلک هم بهت نرسه. همیجا بت بگوم که هیش غلطی هم نمی تنی بکنی و از طخم چپوم هم نمی تنی بخوری. برییه اینکه مویا میگن علاحضرت کلاحصیری نه بلگ چغندر!>

خلیلة عربیة

« Paul Dundes Wolfowitz » 64 سال دارد و یکی از صدها مشاغلش ریاست کل بانک جهانی است و شغل دومش طراح اصلی سیاست خارجی جورج بوش میباشد، معروف به «دکترین بوش» که یکی از تجلیات آن اشغال نظامی عراق است. « Paul Dundes Wolfowitz » یهودی الاصل است و پدرش بنام یعقوب در سال 1920 به امریکا مهاجرت کرد. اگر کسی بیوگرافی او و مشاغل بسیار مهمش را بخواند مو بر اندامش سیخ میشود. حال چه کاسه ای زیر نیم کاسه است، کسی نمی داند اما آخرین شاهکار « Paul Wolfowitz » اینست که معشوقهء عرب تباری دارد بنام « Shaha Riza» که قبلآ در همین بانک  کار میکرده، اما  بمحض انتصاب « Paul Wolfowitz» به ریاست کل بانک جهانی، با توجه به قوانین حاکم که خویشان و بستگان هیچ رئیسی نباید در همان اداره ای کار کند که رئیس کار میکند (بابا صد رحمت به کفن دزد. اینجا بود سگ کی بود کسی که لب ترکند) او را به وزارت خارجه امریکا منتقل کرده اند،  اما  « Paul Wolfowitz » سفارش کرده است که باو ترفیع و اضافه حقوق بدهند و همین امر جار و جنجالی راه انداخته( چه غلطها!) و  موقعیت شغلی او ظاهرآ بخطر افتاده است.( بازهم صد رحمت به کفن دزد. اینجا بود کی جرآت داشت راجع به صیغه جات و فعل وانفعلات مستدام پایین تنهء از ما بهتران حرفی بمیان آورد.) مضحکتر اینکه « Wolfowitz » هدایت مبارزه با فساد را هم بعهده گرفته  است! ولی ایشان گفته است: اشتباه کردم. نباید اینکارو میکردم. برای جبران این اشتباه حاضرم هر غرامتی که تعیین کنند بدهم.

مرگ همسایه

از دو انفجار اخیر در عراق، یکی پلی و دیگری مجلس عراق، دومی بلحاظی حایز اهمیت بود، چون در ساختمان مجلس صورت گرفت آنهم ظاهرآ بصورت انتحاری. فیلم منشره از لحظه انفجار، چهره وحشتزده فردی معمم را نشان میداد که ارزش هنری زیادی دارد. در میان کشته شدگان سه نفر باصطلاح نماینده مجلس بوده اند. صاحب نظران میگویند انجام انفجار در مکانی مستحکم تر از استحکامات نظامی بسیار معنی داراست. رهگذری که مخبری با او صحبت کرد فحوای کلامش چنین بود:  مردم کوچه و بازار عراق به انفجار عادت کرده اند ، اما اینها که توی این دژ مستحکم  نشسته اند و از حال مردم بی خبرند، حقشان بود تا بفهمند که یک من ماست چقدر کره دارد. بعلاوه، در مورد این حادثه باید بگویم که کک هم  مردم عراق را نگزید تا چه رسد باینکه متأثر بشوند. این رجاله ها مثل بچه ها از صبح تا شب فقط وراجی میکنند. یک قدم برای کسی بجز تآمین منافع خودشان و اعوان وانصارشان برنمی دارند.

پنشتا

قرار بود مأموریت گروهبان «Will Glass» جمعی نیروی زمینی امریکا در عراق در آوریل(فروردین) 2006  باتمام برسد ، اما طبق مقررات خلق الساعه، مأموریتش در عراق تمدید گردید و  در سپتامبر (شهریور) پارسال هدف بمبی دستی ساز واقع شد. در این حادثه نصف صورت، چشم چپ و دستها و بخشی از مغزش متلاشی شد. گروهبان گلاس از انفجار کنار معبر هیچ بیاد نمی آورد و لی زخم های باقیمانده از آن تا آخر عمر یادگاری باقی خواهد ماند. همسر این گروهبان،« Amelia» ،  وقتی اورا در بیمارستان دید گفت: او عصلن به «Will Glass» شباهت نداره. مادر گروهبان گلاس میگوید: وختی رفتم مریضخونه عصلن پسرمو نشناخم. همسر و مادر گروهبان گلاس فقط بمب گذار کنار معبر را مقصر نمی دانند، بلکه مقررات خلق الساعه قرارگاه فرماندهی ارتش ایالات متحده را هم مقصر میدانند. مادر این گروهبان در روزنامه محلی خودشان مقاله ای در مذمت دستگاه حاکمه نوشته است. گروهبان گلاس میگوید: من میخاسم وقتی برگشتم یه کارگاهی برای خود «بزنم» اما حالا تنها کاری که میتونم بکنم  اینه که هرروز برم بیمارستان و مرتب عمل رو عمل انجام بدهم. By BOB WOODRUFF April 11, 2007 <بچه مرشد: تو کوچه داشتوم مث خل و چلا با خود مو حرف میزدوم و موگوفتوم: خدا جد و آباد باعث و بانیشا نیامرزه. الهی که از گلوی اونای که پشت پرده سر نخا تو دس دارن آب خوش پایین نره که مردم دنیا نا ایجور بجون هم انداختن. روزی صدتا تو عراق لت و پار مرن. 4 میلیونا آواره کردن. قبرسونا دیه جا نداره. یکی حرفاما شنید و گفت: تا چشم عراقیا که کورشه. گوفتوم: خب همه که سنی نیسن، شیعه هم توشون هس: گفت: تا چشم اونا هم که چارتا شه. گفتم:  ایجور که بوش میاد، تو مراکش هم شروع کردن. گفت: مراکش دیه چه گوری. گوفتوم همانجا که شاه حسن بود.  گفت: ای به جهنم. گوفتوم: پسرشاه حسین چی. گفت: بی حرف پیش، او یوم تو نوبته.  گفتم:  شاه فهد چی ؟ گفت: یابایس اتم بخره یا بره.  گوفتوم یادم اومد. گفت چی. گوفتوم:  پنجا سال پیش موگوفتن یگ وخت میرسه که تو دنیا فقط پنشتا شاه تاجدار باقی مومونه: شاه گشنیز، شاه خشت، شاه دل، شاه فیک و شاه انگلیس. >

بتی و باب

«بتی و باب»، زن و شوهر بازنشستهء هفتاد سالهء مقیم نیویورک، قصد دارند چند صباح باقیمانده از عمرشان را بجای نیویورک در «آریزونا» بگذرانند. اما مثل بقیه ساکنان نیویورک اهل رانندگی نیستند و مضافآ اینکه چند گربهء خیلی عزیر هم دارند که مایل نیستند آنها را در قفس مخصوص حمل حیوانات جایداده و تحویل «بار» دهند و  خود سوار هواپیما شوند. بهمین جهت تصمیم گرفته اندتا با یک دستگاه اتومبیل تاکسی به «آریزونا» سفر کنند. روزی این خواسته را با راننده ای در میان گذاشتند که راننده هم تقبل کرد تادر ازای دریافت سه هزار دلار، مسافت 3840 کیلومتر فی مابین دو شهر را با روزی ده ساعت رانندگی بپیماید، البته، بشرط اینکه خورد و خوراک و هتل او تأمین شود و بدین ترتیب آنان و گربگان را به آریزونا ببرد. مبلغ مذکور تقریبآ دو هزار دلارکمتر از وجهی است که تاکسیمتر تعیین میکند. راننده میگوید رانندگی تا آریزونا و برگشت چندان راحت نیست اما بهتر است از تاکسیرانی یکنواخت و کسل کننده در نیویورک. باضافه خاطره انگیز هم خواهد بود. آریزونا با مساحتی معادل 300 هزار کیلومتر مربع از لحاظ انداره ششمین ایالت از ایالات امریکا بشمار میآید. درجه حرارت آن بین منهای 18 سانتیگراد در زمستان و 53 درجه در تابستان در تغییر است. هوای کویری آن خشک و در نتیجه سرما و گرما را قابل تحمل میکند. آریزونا در جنوب غربی امریکا قرار دارد و با کشور مکزیک هم مرز است. نیویورک، با مساحتی معادل 130 هزار کیلو مترمربع، چهارمین شهر بزرگ عالم بشمار میآید. درجه حرارت آن بین منهای 8 و 19 درجه سانتیگراد قرار دارد. نیویورک در شمال شرقی امریکا و مجاور اقیانوس اطلس واقع است. مرشد: «بتی و باب»، در این حکایت باصدایی رسا، ولی برای خیلی ها نارسا، سرگذشت هیچی و پوچی انسان و درماندگی و بیحاصلی حیات را مطرح میکنند. « از آمدنم نبود گردون را سود. و زرفتن من جلال و جاهش نفزود. رفتیم باکراه و ندانیم چه بود. زین آمدن و رفتن و بودن مقصود.».  در عالم هستی و در میان مخلوقات، تنها مخلوق مفید نباتاتند. بعد از آنها تا حدودی حیوانات، ولی بدترین مخلوقات آدمیزادست: موجودی با دهها خصلت مهلک و ویران کننده. «بتی و باب» میگویند: بی حاصل بود 70 سال زندگی در نیویورک و گذر مدام از میان آن بناهای سربفلک کشیده. تلف شد این عمر در درون آن آپارتمان های لوکس و مجهز و لانه زنبوری. برباد رفت این حیات بی هدف در اشتغال به اعمال تولید مثل. حال که قدرت مخرب آن مواد شیمایی در خون بته کشیده و غلیان آن فرو نشسته، ناگهان چشمان «بتی و باب» باز شده است و دریافته اند که، هیهات، جای خاکیان خاک است: آنجا که صدای موتور ماشین ها بگوش نرسد. آنجا که عطر گل و گیاه کوهی بمشام رسد. آنجا که ظلم و ستم آدمیزادگان اعمال نگردد. آنجا که فقط صدای پای باد بگوش رسد. آنجا که یاوه سرایی افراد گمراه شنیده نشود. آنجا که بوی خوش شکوفه ها بمشام رسد . آنجا که آدمیزاد در حوالی ما زندگی نکند و آنجا که فرصت فکرکردن به هیچی و پوچی حیات حاصل گردد و از همه بالاتر دست یافتن به آن احساس والای رحم و شفقت که باید برای گربگان همدم و مونسان بی آزار مرعی گردد. «فردا که از این دیر فنا در گذریم. با هفت هزار سالگان سر بسریم.»

 


نظر شما ()


8:44 صبح سه شنبه 88/1/18

سال نو مبارک

نویسنده: عاطفه

تشکر از زحمتکشان سال ???7:

-از شرکت های خودرو سازی داخلی  به خاطر ساخت خودروهای با ضریب امنیت بالا تشکر می کنم.    مرحوم رحمتی

-از تلاش پیگیر مسئولین در مبارزه با مفاسد اقتصادی تشکر میکنم شهرام ـ جزایر قناری
-از شرکت مخابرات برای خودداری از پرتاب موشک زهره سپاسگزارم.  سوراخ لایه اوزون
-از شایسته سالاری در دستگاههای دولتی شدیدآ سپاسگزارم. پسر آقای رئیس
-از ترافیک تهران به جهت پس انداز وقت گرانبهای شهروندان سپاسگزارم. صندوق ذخیره وقتی
-از صدا و سیما به خاطر افزایش شبکه های تلویزیون متشکرم. وزارت کار
-از سازمان طرح ضربتی اشتغال به جهت اینکه زمینه اشتغال اینجانب را پس از سالها بیکاری فراهم کرده است تشکر میکنم . رئیس سازمان طرح ضربتی اشتغال

-از سازمان  ملل به خاطر عملکرد و  موضعگیریهای کاملآ مستقل در امور دهکده ام تشکر میکنم.       کدخدا بوش

-از جرج بوش به خاطر مبارزه با تروریسم متشکرم. بن لادن

-از دستگیری آقازاده ها متشکرم. خانم زاده

-از مبارزه با قاچاق مواد مخدر در مرزهای شرقی سپاسگزارم. قاچاقچی مرزهای جنوبی

1

غضنفرمی خواسته به فلسطینیا کمک کنه، براشون سنگ پست میکنه!

یه مرغه قرص اکس میخوره اسرائیلیها میگرنش. دلیلش رو می پرسند میگن: این مرغه همین طور که راه می رفته مدام می گفته: قدس قدس قدس ...

غضنفر زنگ میزنه فلسطین زود قطع می کنه ازش دلیلش رو می پرسند میگه: می خواستم ببینم هنوز اشغاله یا نه.

غضنفر زن اسرائیلی میگیر... رو تشک حاضر نمیشه!

غضنفر میره مسابقه ی قرآن، سوره ی بنی اسرائیل بهش می افته انصراف میده!

2

1- به غضنفر گفتن: لطفا این اتوبوس دوطبقه را پارک کن. گفت: آی به چشم. حسابی پارکش می‌کنم. فردا که آمدند دیدند طبقه اول را مفصل چمن کاشته و طبقه دوم را سرتاسر گلکاری کرده!

2- ماشین  غضنفر  رو تو روز روشن، جلو چشماش میدزدن، رفیقاش میدون دنبال ماشینه و داد میزنن: آااای دزد! بگـــیـــرینش! یهو غضنفر  داد میزنه: هیچ خودشو ناراحت نکنید.. هیچ غلطی نمیتونه بکنه! رفیقاش وامیستن، میپرسن: چرا؟  میگه: من شمارشو برداشتم!!!

 

3- تو خیابون تصادف میشه، یک وانت نیسان گردن کلفت میزنه به یک موتور، دو نفر ترک موتور بودن یکیشون سرش میخوره به جدول و جابه‌جا تموم میکنه، دومی فقط پاش میشکنه. خلاصه ملت جمع میشن دورشون، اون بدبختی که پاش شکسته بوده هی داد و هوار میکرده، غضنفر میره جلو بهش میگه: خجالت بکش خیابون رو گذاشتی رو سرت! تو که الحمدالله چیزیت نشده، ببین اون رفیقت بنده خدا تموم کرده اما اینقدر سر و صدا نمیکنه!

4- به یکی گفتند وجه تشابه ژیان با پیژامه چیه؟ گفت با هیچکدام تا سر کوچه نمیتوان رفت.

 5- غضنفر با هواپیما میاد تهران، تو فرودگاه به رفیقش میگه: اگه میدونستم اینقدر نزدیکه با ماشین میومدم!

6- یارو   سوار اتوبوس  میشه   از یه دختره  خوشش  میاد   پیاده میشه   شماره  اتوبوس   رو  ور میداره

7- یه روز یه مرده پشت موتور گازی نشسته بوده و هی از یه بنز جلو می‌زده... راننده بنز عصبانی می‌شه و میزنه کنار و به موتوری می‌گه: آقا تو چطور از من جلو میزدی؟ مرده میگه: ببخشید... کش شلوارم به آینه بغل شما گیر کرده بود!

8- یه پیرمرده و یه پیرزنه و یه پسره و یه دختره تو یه کوپه قطار با هم بودن،‌ قطار میره تو تونل و همه جا تاریک میشه،‌ یهو یه صدای ماچ و بعد هم یه صدای کشیده میاد! قطار از تونل میاد بیرون همه نشسته بودن سر جاشون. پیرزنه با خودش میگه: عجب دختر متین و باحیائیه! با اینکه جوونه و دلش میخواد ولی به کسی راه نمیده، تا یارو بوسیدش گذاشت زیر گوشش! دختره با خودش میگه: عجب پیرزنه نجیبیه! با اینکه سنش بالاست و کسی تحویلش نمیگیره، بازم نمیذاره کسی ازش سوء‌استفاده کنه. پیرمرده هم با خودش میگه:‌ بابا عجب بدبختیه‌ها! یکی دیگه حالش رو میکنه ما کشیده رو می‌خوریم! پسره هم با خودش میگه: چه حالی میده آدم کف دستش رو ببوسه محکم بزنه تو گوش بغلی!


نظر شما ()


8:42 صبح سه شنبه 88/1/18

تستی برای سنجش فضولی !

نویسنده: عاطفه

این تست شامل 10 سوال کوتاه می باشد

لطفآ سوالات را به دقت بخوانید و امتیاز هر پاسخ را یاداشت کنید

سپس با استفاده از صفحه پاسخ امتیاز به دست آمده خود را بررسی کنید

سوالات :

? - در حال عبور از جلوی منزل یکی از همسایگان که معمولاً صدایی از خانه آن ها شنیده نمی شود، متوجه مشاجره پدر و مادر با یکی از بچه ها می شوید. به نظر شما این موضوع آن قدر جالب هست که بایستید و به دعوای آن ها گوش دهید؟

- وقت من بیشتر از این کارهای بی فایده ارزش دارد.(?)

- شاید چند دقیقه ای به حرف های آن ها گوش دهم. (?)

- تا از کل جریان باخبر نشوم خیالم راحت نمی شود.(??)

? - وقت صحبت تلفنی با یکی از دوستانتان، مجبورید برای چند دقیقه پشت خط بمانید تا او به تماس تلفنی دیگری پاسخ دهد. زمانی که دوستتان برمی گردد، از او می پرسید چه کسی تماس گرفته بود؟

- بله (??)

- خیر(?)

? - پست اشتباهاً نامه همسایه تان را به منزل شما می آورد که عنوان خصوصی دارد، ولی درب پاکت قبلاً باز شده است. آیا نامه را می خوانید؟

- بله (??)

- خیر(?)

? - یکی از افراد حاضر در یک جمع دوستانه به آهستگی مشغول صحبت با تلفن همراهش است. آیا گوشتان را تیز می کنید تا ببینید جریان از چه قرار است؟

- بله (??)

- خیر(?)

? - آیا تا به حال درون کیف کسی را از روی کنجکاوی گشته اید؟

- بله (??)

- خیر(?)

? - دوستانتان به یک مهمانی دعوت شده اند که شما در لیست مهمانان نبوده اید، آیا صبح روز بعد از مهمانی با آن ها تماس می گیرید تا درباره آنچه در مهمانی اتفاق افتاده سؤال کنید؟

- بله (??)

- خیر(?)

? - اگر متوجه روحیه افسرده یکی از دوستان و یا همکارانتان شوید، چه می کنید؟

- منتظر می مانم تا اگر خودش مایل بود سر صحبت را بازکند.(?)

- سعی می کنم به نحوی موضوع را به او ربط بدهم تا مسأله مطرح شود. (?)

- آنقدر اصرار می کنم تا بالاخره دلیل ناراحتی اش را بگوید. (??)

 ?  - فردی که در وسیله نقلیه عمومی کنار شما نشسته، مشغول دیدن تعدادی عکس است. آیا کنجکاوی باعث می شود زیرچشمی به عکس های او نگاه کنید؟

- بله (??)

- خیر(?)

? - بطور اتفاقی کلمه رمز دسترسی به صندوق پست الکترونیکی یکی از دوستانتان را پیدا می کنید. آیا نگاهی به ای میل های او می اندازید؟

- بله (??)

- خیر(?)

?? - در خیابان راه می روید که می بینید دونفر شروع به دعوا می کنند. آیا می ایستید تا ببینید موضوع چیست؟

- بله (??)

- خیر(?)


نظر شما ()


8:41 صبح سه شنبه 88/1/18

اجازه برادر حافظ شیرازی

نویسنده: عاطفه

علیرضا قزوه
ز بس تلویزیون گوید از آن چشم و از آن ابرو
گرفتارم میان بیست سی میلیون کمان ابرو
شده چشمان مطرب چارتا وقتی که می بیند
حدیث شیخنا چشم است و ذکر روضه خوان ابرو
ز دست شاعران هر چیز ناممکن شود ممکن
شب مهتاب بالا می رود از نردبان ابرو!
یکی هوهوکشان سر می کشد یک شیشه گیسو را
یکی مست است با نوشیدن یک استکان ابرو
پسرها مثل دخترها بزک دارند و آرایش
ببین مانند مرجان کرده نازک کامران ، ابرو
جوان اصفهانی دوست دارد چشم شیرازی
خود شیراز وارد می کند از اصفهان ابرو
شبیه هر چه را دارند می سازند در دنیا
بخر از این دکان چشم و بخر از آن دکان ابرو
جوانان وطن مان ساختند از کود ، برق و گاز
پزشکان وطن مان ساختند از استخوان، ابرو
ببین سریال های سینمایی را که دریابی
در این دوران چرا این قدر دارد آب و نان ابرو!
پی ادغام چندین سازمان دیشب شنیدم من
یکی شد سازمان چشم هم با سازمان ابرو!
عجب ابرو پرانی می کنند این پیرزن ها هم
زن حاجی به حاجی گفت حاجی! یک تکان ابرو !
در این اوضاع هردنبیل بنویس "آش کشک و دوغ "
نمی پرسد کسی داری چه می خوانی بخوان "ابرو"!


نظر شما ()


<   <<   6   7   8      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

پدر سنگدل
اصلاح نفس، رمز موفقیّت در زندگى
لذت دنبال نون دویدن!
ارزش و ثواب آیة الکرسى
کوچه عاشقی
سنگ درمانی
گل
محمد مصدق
محمد بلخی
چهارشنبه سوری
[عناوین آرشیوشده]


[ خانه :: پارسی بلاگ :: مدیریت:: پست الکترونیک :: شناسنامه]

تعداد بازدید:48369

امروز:21

دیروز :1

 RSS 

پیوندهای روزانه
کاروان [10]
انصاریان [12]
پارست [12]
پرسمان [11]
دانلودکتاب [9]
شعر [7]
دانشنامه [41]
فرهنگسرا [8]
ادبیات [11]
پایگاه های شیعه [7]
[آرشیو(10)]

درباره خودم

معیار

لوگوی خودم

معیار

آرشیو

فروردین 1388
اردیبهشت 1388

اشتراک