سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رحمت خدا، حاملان قرآن را فرا گرفته استو آنان به نور خداوند ـ عزّوجلّ ـ پوشیده شده اند. ای حاملان قرآن ! با بزرگداشتِ کتابش با خدا دوستی کنید، تا شما را بیشتردوست بدارد و شما را محبوب خلقش گرداند. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

معیار

خانه

پارسی بلاگ

مدیریت

پست الکترونیک

شناسنامه


9:7 صبح چهارشنبه 88/1/19

رجعت

نویسنده: عاطفه

- رجعت با تناسخ چه تفاوتى دارد؟

مى‏گویند: عقیده تناسخ از نظریات برخى مکاتب و مذاهب غیر الهى بوده و هیچ یک از فرق اسلامى این عقیده را نپذیرفته‏اند و از نظر فلسفى نیز این عقیده کاملاً رد شده است. حال آیا اعتقاد به رجعت، نوعى اعتقاد به تناسخ نیست ؟

پاسخ: نظریه «تناسخ» براساس انکار قیامت پى‏ریزى شده و پیروان این مکتب، پاداش و کیفر اعمال و رفتار را منحصر به دنیا مى‏دانند. چکیده این عقیده آن است که: «جهان آفرینش پیوسته در گردش است و هر دوره‏اى تکرار دوره پیشین بوده و این گردش و تکرار پایان ندارد. روح هر انسانى پس از مرگ بار دیگر به دنیا باز مى‏گردد، و این بازگشت مبتنى بر کردار و رفتار پیشین اوست. اگر در روزگار گذشته به کارهاى نیک و شایسته دست زده، دوران بعد را با شادى و خوشى سپرى مى‏کند، و اگر مرتکب اعمال ناروا و زشت شده، گرفتار حزن و اندوه مى‏گردد».

البته قائلین به تناسخ به چهار گروه تقسیم مى‏شوند: برخى از تناسخ در ابدان بشرى سخن مى‏گویند، گرهى به تناسخ در کالبد حیوانات معتقدند، جمعى تناسخ در نباتات و شمارى تناسخ در جمادات را مطرح مى‏سازند، که در کتب فلسفى ،کلامى و روائى نادرستى این عقاید به اثبات رسیده است. 87

از این بیان به روشنى مى‏توان فهمید که تناسخ هیچگونه سازگارى و مشابهت با رجعت ندارد. معتقدان به رجعت هرگز منکر قیامت نیستند، بلکه یقین به وقوع این رستاخیز بزرگ همگانى دارند. آنان هیچگاه از تکرار بى نهایت دوره‏هاى آفرینش گفتگو نمى‏کنند، بلکه به پیروى از قرآن براى جهان پایان و فرجامى قطعى مى‏شناسند واز همه مهمتر آنکه: بنابر عقیده رجعت هرگز روح انسان به جسم شخص دیگر منتقل نمى‏شود، بلکه روح شخص رجعت کننده به جسم خود او تعلق مى‏یابد.

به دیگر سخن: قائلان به تناسخ بازگشت انسان را به این جهان به عنوان معاد تلقى کرده و این بازگشت را درباره همه افراد بشر باور دارند. از این رو رجوع به سراى دیگر و حیات در عالم آخرت را بکلى منکرند. در حالیکه معتقدان به رجعت، تنها بازگشت گروهى بس انگشت شمار به این جهان را، براى یک سلسله مصالح تجویز مى‏کنند که پس از آن بار دیگر به سوى عالم آخرت شتافته و در روز میعاد همراه دیگر انسانها محشور خواهند شد.

ذلک یوم مجموع له الناس‏88

در این روز همه مردم گردآورده مى‏شوند.

4- هدف از رجعت چیست؟

مى‏گویند: مشیت حکیمانه خدا بر کارى تعلق مى‏گیرد که داراى هدف و غرضى باشد و فعل او از لغو پیراسته است. اکنون این سؤال مطرح است که هدف از رجعت گروهى اندک از مؤمنان و کافران چیست؟

پاسخ: هدف از رجعت امور چندى است که دوتاى از آنها را یادآور مى‏شویم:

الف - رجعت به منظور مشاهده عزت اسلام و ذلت کفر است. بدین معنى که بازگشت به دنیا در زمانى به وقوع مى‏پیوندد که دین خدا بر سراسر جهان حاکم شده، زمین و آنچه در آنست در اختیار مؤمنان و خداجویان قرار گرفته و کفار و ستم پیشگان خوار و ذلیل گشته‏اند. بدیهى است که مشاهده این مقطع حساس از زمان آرزوى هر انسان دیندارى است و اور ا شادمان و خرسند مى‏کند، همچنانکه تبهکاران و کافران را به رنج و خشم مى‏افکند و آنان را افسرده مى‏سازد. از اینرو خداى مهربان گروهى از انسانها با ایمان و شمارى از کافران را - که آنان در اوج ایمان و اینان در پست‏ترین مرحله کفر قرار داشته‏اند - در آن روزگار به جهان باز مى‏گرداند؛ تا آنان از دیدن شکوه و عظمت اسلام و حاکمیت مسلمانان به وجد آیند، و اینان در اثر مشاهده شوکت و قدرت پیروان دین خدا خشمگین شوند و دریابند که وعده خدا حق بوده و کفر و باطل براى همیشه نابود شده است .

ب - گذشته از اینکه ممکن است افراد با ایمان در این بازگشت به مقاماتى دست یابند که فقط در موقع سیطره کامل اسلام، تحصیل آنها ممکن است - مى‏توان گفت: گناهکاران و کفارى که در زمان رجعت به دنیا باز مى‏گردند، از سران و پیشتازان کفربوده‏اند، و جز ارتکاب پلیدى و زشتى، پایمال کردن حقوق انسانها، کشتار بى گناهان، غصب اموال مظلومان و ستمگرى به محرومان کار دیگرى از آنان سرنزده است. بدین جهت بار دیگر به جهان طبیعت باز مى‏گردند تا سزاى دنیائى بسیارى از گناهان خود را ببینند و مجازات‏هاى الهى در حق ایشان انجام گیرد. درست است که عذاب کامل و نهائى اینگونه افراد در روز قیامت تحقق مى‏پذیرد، اما کیفرهاى دنیوى خود نقشى اساسى در سازندگى و عبرت آموزى انسانها دارد و نیز موجب خوارى و ذلت و سرافکندگى افرادى مى‏شود که روزگارى را با زورگوئى و ستمکارى وحق کشى به سر مى‏بردند و کسى را یاراى رویاروئى با ایشان نبود.

البته ممکن است در اینمورد یک رشته انگیزه‏هاى دیگر نیز وجود داشته باشد که ما از آن آگاه نیستیم.

5- اگر رجعت کنندگان توبه کنند؟

مى‏گویند: شکى نیست که افراد رجعت کننده از دو گروه تشکیل مى‏شوند. گروه اول آنانکه دوران حیات خود را همراه با ایمان و تقوا سپرى کرده‏اند و گروه دوم کسانى که جز ناپاکى و پلیدى کار دیگرى از ایشان سرنزده است. بطور مسلم، افراد گروه دوم که جریانها را در برزخ از نزدیک مشاهد کرده و حقایق بر آنها آشکار شده است، پس از بازگشت به این جهان راه توبه را پیش خواهند گرفت. حال باید دید که آیا توبه چنین افرادى پذیرفته مى‏شود یا نه؟ اگر پاسخ سؤال مثبت باشد، برخلاف حکمت الهى است، زیرا دوران زندگى دنیائى ایشان به سرآمده و سرنوشت ابدى آنها تعیین شده است. و اگر پاسخ سؤال منفى باشد، بر این افراد ستم رفته وعده خداوند درباره پذیرش توبه گنهکاران تحقق نیافته است .

این اشکال را به دو گونه مى‏توان پاسخ داد:

پاسخ اول: توبه چنین کسانى پذیرفته نمى‏شود،زیرا توبه‏اى در پیشگاه خدا ارزش دارد که از روى اختیار و آزادى صورت پذیرد، نه بخاطر مشاهدء قهر الهى و عذابهاى دردناک.

توضیح اینکه: براساس آیات قرآن، افرادى که مرتکب گناه مى‏شوند، یا از اعتقاد به آئین حق سرباز مى‏زنند ؛ هرگاه از کرده خود پشیمان شده به درگاه خدا باز گردند،توبه ایشان پذیرفته است. اما اگر در آخرین لحظات زندگى - آن هنگام که حقایق در برابر دیدگان انسان آشکار مى‏شود و نشانه‏هاى مرگ رخ مى‏نماید - انسانى گناهکار و یا کافر به درگاه خدا توبه کند، توبه او پذیرفته نخواهد شد. قرآن مى‏فرماید:

انما التوبة على الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب فاولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیماً. ولیست التوبة للذین یعملون السیئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الان، ولا الذین یموتون و هم کفار، اولئک اعتدنالهم عذاباً الیما. 89

بازگشت به آستان ربوبى، تنها به کسانى اختصاص دارد که از روى نادانى مرتکب کار زشت مى‏شوند و فوراً توبه مى‏کنند اینان هستند که خداوند توبه ایشان را مى‏پذیرد، و خداوند دانا و حکیم است. اما توبه براى کسانى نیست که در منجلاب گناهان غوطه‏ور بوده و هنگام فرا رسیدن مرگ نداى توبه سر مى‏دهند، و یا آنانکه در لحظه مرگ با حالت کفر مى‏میرند. ما براى اینگونه افراد عذابى دردناک آماده کرده‏ایم .

در آیه دیگر نیز همین نکته را یاد آورى مى‏نماید و مى‏فرماید:

یوم یاتى بعض آیات ربک لا ینفع نفساً ایمانها لم تکن امنت من قبل او کسبت فى ایمانها خیراً 90

آن روز که برخى ازنشانه‏هاى پروردگار تو فرا رسد، ایمان کسانى که تا آن لحظه مؤمن نبوده‏اند یا براى ایمان خود نیکى و خوبى فراهم نیاورده‏اند، سودى نمى‏بخشد.

اصولاً توبه ارزشمند، توبه‏اى است که از دل برخیزد و از روى اختیار انجام گیرد. اما کسى که با دیدن نشانه‏هاى قطعى مرگ و علائم عذاب الهى توبه مى‏کند یا ایمان مى‏آورد، به هیچ روى شایسته تقدیر و تشویق نیست؛ چرا که راهى جز این نداشته و اضطرار و اجبار او را به این کار واداشته است. به همین دلیل است که قرآن از ماجراى غرق شدن فرعون و ایمان آوردن وى در آخرین لحظات زندگى یاد کرده و صریحاً اعلام مى‏دارد که این ایمان هیچ سودى براى وى نداشت و هرگز پذیرفته نشد.

و جاوزنا ببنى اسرائیل البحر فاتبعهم فرعون و جنوده بغیاً و عدواً، حتى اذا ادرکه الغرق قال آمنت انه لا اله الا الذى آمنت به بنو اسرائیل و انا من المسلمین الان؟ و قد عصیت قبل و کنت من المفسدین .91

بنى اسرائیل را از دریا گذراندیم، پس فرعون و سپاهیانش از روى ستم و تعدى در پى آنان روان شدند؛ تا آن هنگام که آب دریا او را فرا گرفت، گفت: ایمان آوردم که معبودى جز خدایى که بنى اسرائیل به او ایمان آورده‏اند، نیست و من ازمسلمانانم. آیا اینک ایمان مى‏آورى و حال آنکه در گذشته راه گناه را مى‏پیمودى و ازنابکاران بودى؟

اینک مى‏گوئیم: انسانى که سراسر عمر خود را در زشتى و گناه و کفر سپرى کرده و حتى براى لحظه‏اى اندیشه ایمان به خدا و توبه در آستان روبوبى را به خاطر نگذارنده است، اگر بعد از مردن و انتقال به عالم برزخ و مشاهده کیفر و پاداشها و شناخت حق و راستى از باطل و کژى به دنیا باز گردد و توبه کند، این توبه هیچ ارزشى ندارد و در پیشگاه خدا پذیرفته نیست. در جائى که قرآن از عدم قبول توبه انسان در لحظات مرگ سخن مى‏گوید، بدیهى است که توبه چنین افرادى به طریق اولى مورد قبول درگاه حق نخواهد بود. درست است که انسان اختیار دارد و مى‏تواند اظهار توبه کند وایمان آورد؛ اما زمان توبه منحصر به دوران زندگى دنیائى او بوده و بعد از جدائى از این عالم، فرصتى براى توبه و بازگشت نخواهد بود .

پاسخ دوم: چنین افرادى که قلوبى مسخ شده و تاریک دارند، پس از بازگشت نیز توبه نمى‏کنند.

توضیح اینکه: دیدن حقایق و آشکار شدن واقعیت‏ها موجب عبرت بسیارى از انسانها مى‏شود وافرادى زیادى را از ادامه کفر و گناه باز مى‏دارد. اما در برابر اینگونه افراد خدا جو و حق‏پذیر کسانى نیز یافت مى‏شوند که علیرغم مشاهده همه آثار عظمت خداى تعالى همچنان در گرداب کفر و گناه غوطه مى خورند. به طور کلى کسانى آمادگى توبه و بازگشت به درگاه خدا را دارند که سراسر روح و روان آنان را سیاهى و بداندیشى فرا نگرفته و نقطه سفیدى در آن برجاى مانده باشد، ولى آن گروه که در طول دوران زندگى خود بر اثر فساد وکژى روح و روان خود را آنچنان آلوده کرده‏اند که کمترین نشانى از مهرو لطف خدا در آن وجود ندارد، هرگز با مشاهده واقعیتها توبه نمى‏کنند. قرآن این حقیقت شگفت‏انگیز را براى ما چنین بیان مى‏کند:

و لوترى اذ وقفوا على النار فقالوا یالیتنا نردّ ولا نکذّب بایآت ربنا و نکون من المؤمنین. بل بدالهم ما کانوا یخفون من قبل، ولو ردّوالعادوالما نهوا عنه و انهم لکاذبون» 92

اى کاش مى‏دیدى آن لحظه‏اى را که (مجرمان) بر کنار آتش دوزخ نگاه داشته شدند و گفتند:

اى کاش ما (به دنیا) باز گردیم و از این پس نشانه‏هاى پروردگارمان را تکذیب نکرده در شمار مؤمنان قرار گیریم. بلکه براى آنان آنچه که از قبل پنهان مى‏داشتند، آشکار شده و هرگاه به دنیا باز گردانده شوند، همان روش را ادامه داده و همچنان به کارهاى ناروا دست مى‏یازند. و اینان دروغگویند.

بنابراین نمى‏توان گفت: هر کس بمیرد و در عالم برزخ با حقایق جهان آشنا شود، در صورت بازگشت به دنیا حتماً توبه خواهد کرد و از گناه دورى خواهد گزید. این سخن درباره سران و پیشتازان کفر هرگز درست نیست و در قلب آنان جائى براى پذیرش حق و توبه نمانده است. و با توجه به آنکه رجعت کفار منحصر به کسانى است که وجودشان با کفر و ستم آمیخته شده، قاطعانه مى‏توان گفت که اینگونه افراد، بعد از بازگشت نیز همان روش را پیش مى‏گیرند و همان عقیده باطل را ادامه مى‏دهند.

6- درخواست رجعت و پاسخ خدا به لفظ «کلا» (= هرگز)

مى‏گویند قرآن در مواردى یادآور مى‏شود که برخى از مشرکان و ظالمان که در لحظه مرگ از آینده دردناک خود آگاه مى‏شوند و سرنوشت شوم خود را با چشم برزخى مشاهده مى‏کنند، از مقام الهى درخواست بازگشت مى‏کنند، ولى با جواب منفى روبرو مى‏شوند. اینک متن آیه:

حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فیما ترکت. کلا، انّهاکلمة هو قائلها.93

در آن هنگام که مرگ یکى از ایشان (= مشرکان) فرا رسد، ندا مى‏دهد: اى پروردگار من مرا باز گردان، امید است نیکوکار شوم. (به او پاسخ داده مى‏شود): هرگز، این سخنى است که او در زبان مى‏گوید( و درخواستش پذیرفته نخواهد شد).

از این آیه مى‏توان دریافت که خداوند تقاضاى افراد را براى بازگشت به دنیا اجابت نمى‏فرماید ومفهوم آن این است که: رجعت ممکن نیست و اگر بازگشت به این جهان مطابق با مشیت حکیمانه خدا بود، هیچگاه با چنین شدت خواسته آنها را نفى نمى‏کرد.

پاسخ: این آیه درباره کسانى است که زندگى خود را با کفر و شرک گذرانده‏اند و هنگامى که مرگشان فرا رسیده، از گذشته خود پشیمان شده آرزوى بازگشت به دنیا و جبران کارهاى نارواى خود را دارند. و چنین گروهى با جواب منفى روبرو مى‏شوند.

در حالیکه قائلین به رجعت، هدف از این بازگشت را انجام عمل صالح نمى‏دانند و همانگونه که پیش از این توضیح داده شد، رجعت به عنوان پاداش دنیائى شمارى از مؤمنان و کیفر این جهانى گروهى از کافران است و بس. بدیهى است که نفى بازگشت گروه اول مستلزم نفى رجعت به این معنى نیست .

اما دلیل اینکه خواسته گروه اول مشرکان و کافران اجابت نمى‏شود، این است که:

اولاً: روزگار عمل و توبه ایشان به پایان رسیده و دیگر نمى‏تواند سرنوشت خود را تغییر دهند. همچنانکه در دو آیه دیگر قرآن به همین معنى اشاره شده است. 94

ثانیاً: افرادى از این قبیل هرگز به کار نیک روى نمى‏آورند و اگر باز هم به دنیا برگردند، همان اعمال ناروا و کفرآمیز را ادامه خواهند داد. این نکته نیز در آیه‏اى از قرآن یادآورى شده است. 95

نتیجه آنکه: آیه مزبور ربطى به رجعت ندارد.

7- قرآن، عقیده به رجعت را نفى مى‏کند

مى‏گویند: قرآن به روشنى در آیه یادشده در زیر بازگشت کفار را به جهان نفى مى‏کند، آنجا که مى‏فرماید:

وحرامٌ على قریة اهلکناها لا یرجعون.96

بر اهالى سرزمینى که نابودشان کردیم، بازگشت نیست .

نظر شما ()


9:6 صبح چهارشنبه 88/1/19

رجعت4

نویسنده: عاطفه

دو حدیث نبوى

در کتب حدیثى ملسمین از پیامبر گرامى اسلام چنین روایت شده که امت اسلامى با امتهاى پیشین همگونى تام دارد و حوادث چشمگیرى که در میان آن امم روى داده در این امت نیز به وقوع خواهد پیوست. این روایت به الفاظ گوناگون نقل شده و مورد تأیید همه محدثان و عالمان اسلامى مى‏باشد که براى نمونه سه مورد از آنها را مى‏آوریم:

1- روایت ابوسعید خدرى:

عن ابى سعید الخدرى: ان رسول الله «ص» قال: لتتبعن سنن من کان قبلکم شبراً بشبر و ذراعاً بذراع، حتى لود خلوا جحرضب لتبعتموهم. قلنا یا رسول الله الیهود و النصارى؟ قال: فمن ؟70

ابو سعید خدرى گوید که رسول خدا فرمودند:

هر آینه شما از روش پیشینیان خود، وجب به وجب و ذراع به ذراع پیروى خواهید کرد؛ تا بدانجا که اگر آنان در لانه سوسمارى وارد شده باشند، شما نیز مرتکب این کار مى‏شوید. گفتیم: اى رسول خدا آیا مراد شما یهود و نصارى هستند؟ فرمود: پس چه کسى را مى‏گویم؟

2- حدیث ابو هریره:

عن ابى هریرة ان رسول الله (ص) قال: لا تقوم الساعة حتى تا خذ امتى باخذالقرون قبلها شبراً بشبر و ذراعاً بذراع! فقیل یا رسول الله! کفارس والروم؟ فقال: و من الناس الا اولئک؟71

ابو هریره از رسول مکرم چنین نقل مى‏کند:

رستاخیز بپا نخواهد شد، مگر اینکه امت من راه و روشن نسلهاى گذشته راوجب به وجب و ذراع به ذراع پیش گیرند. به حضرتش عرض شد: مانند فارسیان و رومیان؟ فرمود: مگر مردم جز اینهایند.

3- روایت شیخ صدوق:

قال رسول الله صلى الله علیه و آله: کلّ ما کان فى الامم السالفة فانه یکون فى هذه الامة مثله، حذو النعل بالنعل و القدة بالقدة. 72

پیامبر گرامى فرمودند: همه حوادث امم پیشین، بدون کمترین تفاوت و کوچکترین تغییر در این امت روى خواهد داد.

کثرت نقل این حدیث در مجامیع حدیثى سنى و شیعى تردید در صحت آن برجاى نمى‏گذارد و قطعاً پیام آور بزرگ اسلام براى امت خود چنین مطلبى را فرموده‏اند. بنابراین امت اسلامى با تمام رویدادهاى امم پیشین روبرو خواهد شد و حوادث مربوط به آنان بدون کم وکاست در میان این امت به وقوع خواهد پیوست .

اینک مى‏گوئیم: آیات قرآنى و اخبار و گزارشات تاریخى از وقوع رجعت در امتهاى پیشین خبر مى‏دهند و ما نیز موارد چندى از این حوادث را نقل کردیم، لذا باید چنین حوادثى در امت رسول گرامى اسلام رخ دهد. قائلین به رجعت نیز بیش از این ادعائى ندارند بر اساس همین حدیث مسلم و با تکیه بر وقوع بازگشت به دنیا در گذشته، معتقد به اصل رجعت در زمانى پیش از بر پائى قیامت و همزمان با ظهور موعود اسلام، حضرت ولى عصر (ع) شده‏اند:

به همین دلیل مى‏بینیم که چون مأمون عباسى از هشتمین پیشواى شیعه حضرت امام رضا (ع) درباره رجعت و دلیل آن سؤال مى‏کند، امام مى‏فرمایند:

انهالحق قد کانت فى الامم السالفة و نطق بها القرآن، و قد قال رسول الله (ص): یکون فى هذه الامة کل ما کان فى الامم السالفة حذو النعل بالنعل والقذة بالقذة.73

همانا رجعت حق است‏و در امم پیشین روى داده قرآن نیز از وقوع آن خبر مى‏دهد، و حال آنکه رسول خدا فرمودند: در میان این امت همه رویدادهاى امتهاى پیشین بدون کم و کاست و با کمترین تفاوت به وقوع مى‏پیوندد.

یادآورى این نکته نیز ضرورى است که حدیث فوق الذکر در مقام بیان قانونى عام و فراگیر بوده و با استفاده به آن مى‏توان بر وقوع حوادثى مشابه با رویدادهاى مربوط به امم پیشین استدلال کرد. مگر آنکه نسبت به حادثه خاصى دلیل قطعى بر عدم مشابهت این امت با امتهاى گذشته در دست باشد، مثلاً در امتهاى گذشته، عذابهاى جمعى و گروهى (مانند مسخ) 74 به وقوع پیوسته و قرآن شریف برخى از این عذابها را گزارش نموده است. اما بنا به تصریح قرآن، در پرتو وجود پیامبر گرامى در میان امت اسلامى و نیز به برکت استغفار در پیشگاه خدا، اینگونه عذابها از این امت برداشته شده است .

امیرمؤمنان - صلوات الله علیه، این نکته قرآنى را چنین بیان کرده‏اند:

«در زمین، دو نگاهدارنده از عذاب خدا وجود داشت. اینک یکى ازآندو برداشته شده و بر شماست که به دیگرى تمسک جوئید. اما آنکه برداشته شد، وجود مقدس پیامیر خدا (ص) بود. و اما آنکه بر جاى مانده، استغفار است. خدا در قرآن مى‏فرماید: «و ما کان الله لیعذبهم وانت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون».75

بنابراین قانون یاد شده - جز در مواردى که دلیل قطعى بر تخصیص آن داریم، بر قوت و استوارى خود باقى است. و از آنجا که بازگشت به دنیا در امتهاى گذشته روى داده و در این امت نیز هیچ دلیلى بر نفى آن نداریم، با استناد به این قانون مى‏توانیم اصل رجعت را اثبات کنیم، گذشته از اینکه دلائل و شواهدى نیز بر قطعى بودن آن در دست مى‏باشد.

در پایان باز یادآور مى‏شویم: این حدیث که اصحاب صحاح و سنن آن را ازرسول گرامى (ص) نقل نموده‏اند، یک اصل کلى است و مفاد آن تکرار تاریخ با ریز و درشت خود نیست، و هرگز نباید به حکم این حدیث، درانتظار تکرار مجموع حوادثى که در امتهاى گذشته رخ داده است، باشیم. بلکه مقصود حوادث کلى است که با متن تشریع و خود اسلام تماس نزدیکى دارد. از این جهت باید گفت: آنگاه که رسول گرامى این سخن کلى را فرموده، قرائنى در خود مجلس سخن وجود داشته که آن را ازجهاتى (مانند حوادث زیر و یا حوادث عذاب و امثال آن) محدود مى‏کرده است .

دلیل وجود رجعت در امت اسلامى

مکتب تشیع براساس پیروى از قرآن و خاندان رسالت، استوار است، و شیعیان معتقدند که در شناخت و دریافت معارف اسلامى باید به این دو گوهر گرانبها چنگ زد و ازپرتو انوار درخشان این دو منبع پرفیض بهره برد. شیعه این اعتقاد را نه از پیش خود ساخته، بلکه بنیانگزار آئین اسلام و آورنده شریعت مطهر، یعنى رسول گرامى (ص)، در سخنان گهربار خود پیوسته بر آن تأکید ورزیده و ضرورت پایبندى به رهنمودهاى قرآن و عترت خویش را یادآور شده است .

در حدیث معروف ثقلین بر این نکته به روشنى تصریح شده، آنجا که مى‏فرماید:

انى تارک فیکم ثقلین ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدى. احدهما اعظم من الاخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء الى الارض ؛ و عترتى اهل بیتى. و لن یتفرقا حتى یردا على الحوض. فانظروا کیف تخلفونى فیهما. 76

من در میان شما چیزى را برجاى مى‏گذارم که اگر بدان چنگ زنید، پس از من هرگز گمراه نخواهید شد. یکى از ایندو از دیگرى بزرگتر است: کتاب خدا، ریسمانى کشیده از آسمان به سوى زمین؛ و عترت من که اهل بیت من هستند. ایندو به هیچ روى از یکدیگر جدا نمى‏شوند تا در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند، پس بنگرید که در باره ایندو و براى من چگونه جانشینى خواهید بود .

محدثان بزرگ مسلمان، اعم از شیعه و سنى، این سخن پیشواى گرانقدر اسلام را نقل کرده و در کتب معتبر حدیثى صحت و قطعیت صدور آن را تأیید نموده‏اند، بگونه‏اى که تردیدى در تواتر آن وجود ندارد. 77

قابل توجه آنکه حدیث یاد شده فقط یکبار از لسان مقدس شارع شنیده نشده، بلکه آن حضرت لااقل در چهار مورد این جمله را بیان داشته‏اند که عبارتنداز: 1- روز عرفه هنگامى که سوار بر شتر بودند، 2- در مسجد خیف، 3- در روز غدیر به هنگام بازگشت ازحجة الوداع، 4- روز رحلت در آخرین خطابه‏اى که بر فراز منبر ایراد فرمودند. از اینرو مى‏بینیم که بیش از 30 تن از صحابه رسول الله (ص) آن روایت کرده و قریب به سیصد تن ازبزرگان اهل سنت به نقل و ثبت آن همت گمارده‏اند.

بنابراین تنها راه صحیح آگاهى از حقایق و معارف دینى و تنها طریق نجات ازگمراهى و سرگردانى، دل در گروه قرآن و عترت داشتن است و بس. ایندو هستند که مبین راه رستگارى بوده ابعاد گوناگون دیانت را مى‏شناسانند، و باورهاى اعتقادى، فروع فقهى، رویدادهاى تاریخى مربوط به امم گذشته، پایان کار جهان، سراى دیگر و ویژگیهاى آن، دستورات اخلاقى و سایر مسائل اسلامى را بدون خطا و اشتباه بازگو مى‏کنند و بر امت رسول خاتم است که لحظه‏اى از ایندو گوهر جدا نشود و هیچگاه بر آندوپیشى نجوید. و راستى را که سزاوار است شمارى چند از عالمان و محققان فرق اسلامى گردهم آیند و پیرامون چگونگى بکارگیرى این دستور العمل صریح به بحث و گفتگو نشسته نتایج آن را در اختیار امت اسلامى قرار دهند، تا آنان از این رهگذر به ثمرات ارزنده‏اى دست یابند.

در هر صورت، شیعه بر خود فرض مى‏داند که هیچگاه عقیده‏اى بر خلاف بیانات این دو رکن استوار را نپذیرد و هرگاه ایندو آموزگار صدیق نکته‏اى را بیان کردند، بدان ایمان آورد.

حال سخن در این است که روایات بى شمارى از دودمان پاک پیامبر بزرگ اسلام (ص) در دست است، که دلالت بر وقع رجعت مى‏کند. در این روایات تصریح شده است که بازگشت گروهى از مؤمنان و شمارى از کافران و گناهکاران به دنیا مقارن ظهور امام منتظر (عج) و پیش از رستاخیز، امر قطعى و مسلم است. در فرازهاى پیشین سخنى از علامه مجلسى نقل شده که شمار روایات مربوط به رجعت را نزدیک به دویست حدیث معرفى کرده و معتقد به تواتر آنها شده است. همچنانکه شیخ حر عاملى نیز مدعى تواتر معنوى احادیث پیرامون رجعت گردیده است. 78

این دو دانشمند بزرگ هر یک در کتابى مستقل به نقل اخبار وارده درباره رجعت پرداخته‏اند، که برخى از آنها را براى نمونه از کتاب شریف «بحارالانوار» مى‏آوریم .

1- امام صادق (ع) درباره رجعت کنندگان مى‏فرماید:

ان الرجعة لیست بعامة، و هى خاصة، لا یرجع الا من محض الایمان محضاً او محض الشرک محضاً 79.

پدیده رجعت همگانى نیست، بلکه به جمعى محدود اختصاص دارد. و جز مؤمنان راستین و مشرکان فرو رفته در منجلاب کفر و شرک، هیچکس به دنیا باز نمى‏گردد.

2- امام باقر (ع) در بیان رجعت از نظر قرآن و نفى نظریه مخالفان و منکران این عقیده به آیه 83 نمل استناد کرده و مى‏فرماید:

اما یقرؤون القرآن: «و یوم نحشر من کل امة فوجا»؟ 80

آیا اینان قرآن را نخوانده‏اند که مى‏فرماید: «آن روز که از هر امتى، دسته‏اى را فراهم مى‏آوریم» ؟

3- امام ششم در همگونى و مشابهت رجعت با ظهور حضرت مهدى (ع) و رستاخیز مى‏فرماید:

ایام الله ثلاثة: یوم القائم (ع) و یو الکرة و یوم القیامة 81

روزهاى خدایى سه تایند: روز قبام امام عصر (ع)، روز رجعت و روز رستاخیز.

4- و از هم ایشان در بیان اهمیت اعتقاد به رجعت نقل شده است:

لیس منا من لم یومن بکرتنا82

هر کس بازگشت دوباره ما را به دنیا باور نکند، از ما نیست .

5- و نیز یکى از ویژگیهاى انسان مؤمن را اعتقاد به رجعت معرفى کرده‏اند. شیخ صدوق در کتاب صفات الشیعه از امام صادق (ع) روایت مى‏کند:

من اقر بسبعة اشیاء فهو مؤمن. و ذکر منها الایمان بالرجعة.83

هر کس به هفت موضوع اقرار کند، مؤمن است. یکى از آنها رجعت مى‏باشد.

بدیهى است که اینگونه روایات با توجه به حدیث روشنگر «ثقلین» تردیدى در صحت اعتقاد به رجعت و وقوع حتمى آن برجاى نمى‏گذارد. و راستى آیا شگفت‏آور نیست که شمارى از بزرگان محدثان شیعه تنها به جرم اعتقاد به رجعت، مورد جرح و طرد قرار گیرند و احادیث بیشمارى که از عترت نبوى آموخته‏اند، در کتب حدیثى نقل نشود!

دامن سخن را برچینیم و پیش از پرداختن به پرسشها و پاسخها، چکیده این گفتار را بازگو کنیم:

1- «رجعت» به معنى بازگشت گروهى از مؤمنان و شمارى ازکافران و تبهکاران به دنیاست. و این بازگشت مقارن قیام جهانى امام عصر (عج) و قبل از برپائى رستاخیز به وقوع مى‏پیوندد.

2- رجعت، امرى است ممکن و هیچگونه امتناع عقلى ندارد.

3- قرآن بر درستى اعتقاد به رجعت گواهى مى‏دهد و نمونه‏هایى از بازگشت به دنیا در امتهاى پیشین را گزارش مى‏کند.

4- رجعت از عقاید مسلم شیعه بوده و احادیث بسیارى در این زمینه از دودمان پاک رسالت رسیده است .

پرسشها و پاسخهاى پیرامون رجعت

گروهى از کسانى که مسأله رجعت را در کتب خود بررسى کرده‏اند اشکالات چندى بر این عقیده وارد آورده‏اند که موجب دودلى و تردید ایشان و جمعى دیگر شده است. برخى از این اشکالات بین رجعت و معاد جسمانى مشترک است و طبعاً کسانى که به پیروى از قرآن، معاد جسمانى را باور دارند این اشکالات را بهمان نحوى که در معاد جسمانى بررسى مى‏کنند، پاسخ خواهند داد. و ما در اینجا فقط سؤالات و ایراداتى را متذکر مى‏شویم که از خصوصیات خود رجعت است. اینک بیان این دسته از اشکالات:


نظر شما ()


9:5 صبح چهارشنبه 88/1/19

رجعت3

نویسنده: عاطفه

5- زنده شدن مرگان به دست حضرت عیسى

و احى الموتى باذن الله 55

و مردگان را به اذن خداى یکتا زنده مى‏کنم .

قرآن در سوره آل عمران و مائده از معجزات حضرت عیسى سخن مى‏گوید وبیان مى‏کند که این فرستاده الهى با اذن پروردگار خویش به کارهاى خارق العاده‏اى دست مى‏یازید. مثلاً بیماران مبتلا به پیسى را درمان مى‏کرد، نابینایان را بینا مى‏نمود، مجسمه‏اى از خاک مى‏ساخت و در آن مى‏دمید و زنده مى‏شد، مردگان را احیاء مى‏نمود و از توشه‏هایى که مردم در خانه‏هاى خود داشتند خبر مى‏داد.

مفسران معروف موارد بسیارى از این معجزات را آورده و داستانهائى از زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسى را گزارش کرده‏اند.

سیوطى در تفسیر «الجلالین» مى‏نویسد: «او دوست خود عازر را زنده کرد، پس پیر زنى را حیات دوباره بخشید، دخترى را از مرگ به زندگى باز گرداند، و این هر سه پس از زنده شدن به حیات خود ادامه داده فرزندانى نیز از خود بر جاى گذاردند. همچنین سام بن نوح را زنده نمود که بدون درنگ از دنیا رفت »56.

همو در تفسیر دیگر خود«الدرالمنثور» مواردى از این رویدادها را نقل مى‏کند و یادآور مى‏شود که «ابن ابى الدنیا» درباره شمارى از انسانها که بعد از مرگ بار دیگر به دنیا بازگشته‏اند، کتابى تألیف کرده است» 57.

ابن جریر طبرى ضمن نقل داستانهاى مربوط به احیاء مردگان درباره چگونگى انجام این معجزه مى‏نویسد:«زنده شدن مردگان بدست عیسى چنین بود که به درگاه خدا نیایش مى‏کرد و خداى سبحان خواسته او را اجابت مى‏فرمود». 58

ابن اثیر تاریخ نگار مشهور در کتاب «الکامل» از زنده شدن عازر پس از سه روز که از مرگ وى مى‏گذشت، زنده شدن سام بن نوح، زنده شدن زن جوانى که بعد از حیات مجدد صاحب فرزندانى نیز شد، زنده شدن عزیر پیامبر و یحیى بن زکریا توسط آن حضرت سخن مى‏گوید. 59

بدین ترتیب در این مورد نیز جمهور مفسران اتفاق دارند که مسیح پسر مریم قدرت احیاء مردگان را داشته است. البته از ظاهر آیه یاد شده فقط مى‏توان فهمید که حضرت عیسى وعده زنده کردن مردگان را داده است و بس؛ اما از آیه دیگر بروشنى استفاده مى‏شود که چنین معجزه‏اى بدست آن حضرت تحقق پذیرفته است. در آنجا مى‏فرماید:

اذقال الله یا عیسى ابن مریم اذکر نعمتى علیک و على والدتک اذ ایدتک بروح القدس تکلم الناس فى المهد و کهلاً... واذ تخرج الموتى باذنى و اذ کففت بنى اسرائیل عنک اذ جئتهم بالبینات. 60

به یادآور آن هنگام را که خداى یکتا فرمود: اى عیسى پسر مریم نعمت مرا به خودت و بر مادرت به خاطر آور، آن زمان که تو را به وسیله روح القدس یارى کردم و در گاه‏واره وبه هنگام خردسالى با مردم سخن گفتى... و آنگاه که مردگان را به اذن من زنده مى‏نمودى، و آن هنگام که بنى اسرائیل را از آزار رساندن به تو باز داشتم در آن زمان که تو با دلائل آشکار نزد ایشان آمدى.

صراحت این آیه در وقوع معجزات، از جمله زنده کردن مردگان، بدست حضرت عیسى چنان روشن است که صاحب «المنار» نیز از انکار آن باز مانده است، وى که در آیات پیشین کوشش داشت آنها را بگونه‏اى تأویل کند، در تفسیر آیه سوره آل عمران مى‏نویسد: «این آیه فقط دلالت بر آن دارد که به حضرت عیسى دستور داده شده بود تا اینگونه احتجاج کند، اما آیا این موارد به وقوع پیوسته است یا نه، نیازمند نقل معتبر و قابل استناد مى‏باشد». ولى در چند سطر بعد صریحاً مى‏گوید که سوره مائده دلالت بر وقوع این جریانات دارد. و بدین ترتیب امکان زنده شدن مردگان را مى‏پذیرد. البته روح ناباور وى و خود باختگى در برابر اندیشه‏هاى مادى او را به تکاپو انداخته و با تلاش بسیار دست به توجیه این معجزات مى‏زند. 61اما کسانى که قدرت انکارناپذیر خدا را باور دارند، به آسانى این واقعیت را مى‏پذیرند و نیازى به تأویل وتفسیر ندارند.

دامن سخن را برچینیم. آنچه از این بحث کوتاه دانسته شد این است که: قرآن بر امکان وقوع رجعت یعنى بازگشت مردگان به دنیا پیش از قیامت تصریح دارد ومواردى را به عنوان نمونه نشان مى‏دهد. 62 و جمهور مفسران نیز این مطلب را پذیرفته‏اند. همچنین دریافتیم که برخى اززنده شدگان پس از بازگشت به دنیا فقط در زمانى کوتاه زنده بوده بار دیگر مرده‏اند، اما گروهى از آنان زندگى مجدد خود را ادامه داده سالها در جهان زیسته‏اند؛ همچنانکه بعضى از آنان به فاصله اندکى پس از مرگشان زندگى مجدد یافته‏اند و برخى دیگر سالها پس از مردن بار دیگر به جهان آمده‏اند.

ناگفته پیداست که ما به منظور اختصار از نقل اقوال مفسران شیعه و شمارى از تفسیرنگاران اهل سنت خوددارى کردیم.

زمینه‏هاى مساعد رجعت درقرآن و صحاح و سنن‏

یک - قرآن

تاکنون دانستیم که اصل رجعت از نظر قواعد علمى و دلائل فلسفى کاملاً صحیح بوده و قرآن صریحاً بر وقوع این امر در میان امم پیشین تأکید مى‏ورزد. اینک مى‏گوئیم در امت اسلامى رجعت روى خواهد داد و این امرى است که نمى‏توان آن را انکار کرد. گذشته از روایاتى که از امامان معصوم شیعه نقل شده و به حد تواتر رسیده است، در میان عالمان شیعه اجماع بر وقوع رجعت منعقد شده و بدین جهت اصل رجعت از عقاید قطعى شیعه تلقى مى‏گردد.

حال براى آنکه خواننده دریابد که مسأله رجعت - آنگونه که شیعه معتقد است - ریشه قرآنى دارد و در این کتاب شریف پیرامون چنین رویدادى درزمان آینده سخن گفته شده است، به قرآن رجوع مى‏کنیم و آیاتى از سوره نمل را مى‏خوانیم. بدیهى است که در این مرحله از بحث، تنها به زمینه‏هاى مساعد«رجعت» در قرآن مى‏پردازیم و با اقامه دلیل اثبات مى‏کنیم که بنابر نص کتاب و سنت، گروهى به دنیا باز خواهند گشت، و بازگشت ایشان با رجعتى که شیعه بدان اعتقاد دارد، منطبق است. اما سایر ویژگیهاى رجعت را باید از طریق احادیث بدست آورد.

اما آیه:

و اذا وقع القول علیهم اخرجنا لهم دابة من الارض تکلمهم ان الناس کانوا بایاتنا لا یوقنون. و یوم نحشر من کل امة فوجا ممن یکذب بایاتنا فهم یوزعون.63

و چون گفته (خدا) بر آنان واقع شود (و نشانه‏هاى قیامت آشکار گردد) جنبنده‏اى را از زمین براى آنان بیرون مى‏آوریم که با ایشان درباره اینکه مردم نشانه‏هاى ما را باور نداشتند سخن مى‏گوید. و آن روز که از میان هر امت گروهى از تکذیب کنندگان آیات خود را محشور مى‏کنیم، پس آنان نگاهداشته مى‏شوند.

در میان مفسران تردیدى نیست که این دو آیه و آیات پس ازآن پیرامون رستاخیز سخن مى‏گویند و نیز همه آنان بر این واقعیت اعتراف دارند که آیه نخست (آیه 82) به حوادث قبل از قیامت مربوط مى‏شود. همچنانکه روایات چندى از پیامبر گرامى (ص) رسیده و دلالت بر آن دارد که خروج «دابة الارض» (= جنبنده زمینى) یکى از نشانه‏هاى قیامت مى‏باشد. 64البته در اینکه مراد از«دابة الارض» چیست و در کیفیت خروج آن و چگونگى سخن گفتن این موجود میان مفسران اختلاف وجود دارد و ما نیازى به طرح آن نمى‏بینیم. علاقمندان مى‏توانند به کتب تفسیر و حدیث رجوع کنند.

اما آیه دوم. در این آیه از پدیده‏اى گفتگو شده که در آن برخى از انسانها زنده مى‏شوند نه همه آنها؛ زیرا خداوند مى‏فرماید: «روزى که از میان هر امت گروهى را محشور کنیم». این جمله به روشنى گواه بر عدم حشر همه انسانها دارد. مفسران درباره این نکته نیز اتفاق نظر دارند و در توضیحات خود گفته‏اند که لفظ «من» براى «تبعیض» آمده و بدین معنى است که از هر امت فقط گروهى محشور مى‏گردند. 65 البته آنان مفهوم واقعى آیه را نشکافته و ظرف زمانى این حادثه و شیوه حشر گروه یاد شده را مشخص نکرده‏اند، اما راه فهم این آیه به روى ما باز است و ما مى‏توانیم با قرائن موجود در خود آیه و آیات قبل و بعد آن مراد آیه را دریابیم .

توضیح اینکه: آیه مورد بحث به یکى از حوادث پیش از رستاخیز اشاره دارد، زیرا:

اولاً: در روز رستاخیز همه انسانها برانگیخته خواهند شد، چنانکه در قرآن مى‏فرماید:

و یوم نسیر الجبال وترى الارض بارزة وحشرناهم فلم نغادر منهم احداً. 66

آنروز که کوهها را به گردش در مى‏آوریم، و زمین را آشکارا مى‏بینى، و همه آنان را گردآورده و هیچکس را وا نمى‏گذاریم.

بنابراین، آیه سوره نمل را نمى‏توان بر قیامت منطبق دانست.

ثانیاً: درآیه اول یکى از شرائط قیامت یعنى خروج «دابة الارض» به مردم معرفى شده و همه مفسران این مطلب را باور دارند، طبعاً حادثه «حشر گروه معین» به چنین ظرف زمانى مربوط خواهد شد.

ثالثاً: در آیه هشتاد و هفتم همین سوره از مسأله «نفخ صور» سخن رفته است و تردیدى نیست که نفخ صور پیش از رستاخیز انجام خواهد شد، آنجا که مى‏فرماید:

و یوم ینفخ فى الصور ففزع من فى السموات و من فى الارض الا من شاء الله و کل اتوه داخرین .

و روزى که در صور دمیده شود، پس هر کس در آسمانها و زمین است هراسان گردد، مگر آنانکه خدا خواهد؛ و همگان سرافکنده نزد پروردگار آیند.

این سه قرینه نشان مى‏دهد که «حشر گروهى از انسانها تکذیب گر آیات خدا» حادثه‏اى است که حتماً پیش از رستاخیز انجام خواهد شد و جزء نشانه‏هاى قیامت بوده همزمان با خروج «دابة الارض» به وقوع مى‏پیوندد.

از این بیان، ضعف نظریه برخى از مفسران مانند رازى و غیر او روشن مى‏شود. آنان معتقدند که این رویداد بعد از برپائى رستاخیز به وقوع مى‏پیوندد و پس از آنکه همه مردم محشور شدند، دسته‏اى از سران کفر براى بازپرسى و حسابرسى در پیشگاه ربوبى گردآورى شده و سپس پیروانشان به آنان ملحق مى‏گردند فخر رازى در تفسیر خود قاطعانه مى‏نویسد: «بدان که این ماجرا پس از برپائى قیامت روى خواهد داد».67

ولى این مطلب کاملاً بى‏پایه و سست مى‏باشد و نظم و پیوند آیات، نظر اینگونه مفسران را نفى مى‏نماید و عقیده مفسران شیعه را که معتقدند آیه به حادثه‏اى قبل از قیامت اشاره دارد، تأکید مى‏کند زیرا آیات قبل و بعد از این آیه درباره حوادث پیش از رستاخیز سخن مى‏گویند، پس چگونه مى‏شود که در بین این چند آیه و بدون سابقه، از واقعه بحث کند که پس از قیامت انجام خواهد گرفت؟ گذشته بر این، شکى نیست که همه مردگان روز قیامت در یک لحظه زنده مى‏شوند و تقدم و تأخر در کار نخواهد بود تا بتوان عقیده مزبور راتوجیه کرد و به قرآن نسبت داد.

رازى و امثال او براى اثبات نظریه خود هیچگونه دلیلى ارائه نکرده‏اند و عدم اعتقاد به رجعت سبب شده است که آیه را بر خلاف ظاهر آن تفسیر کنند. در این آیه کلمه «حشر» بکار رفته که با توجه به آیات دیگر منظور آن «احیاء پس از اماته» است، 68 اما آنان حشر را به معنى اجتماع گروهى از زندگان در پیشگاه خدا دانسته و دچار تفسیر برأى شده‏اند.

علامه طباطبائى مى‏نویسد: «از ظاهر این آیه بر مى‏آید که حشر جمعى از انسانها در غیر روز باز پسین روى خواهد داد، چرا که سخن از حشر برخى از آنهاست نه همه آنها... مؤید این سخن آن است که آیه مزبور و دو آیه پس از آن بعد از ذکر «دابة الارض» و قبل از اشاره به «نفخ صور» و دیگر آیات مربوط به قیامت واقعه شده است، و به هیچ وجه نمى‏توان پذیرفت که به یکى از رویدادهاى قیامت قبل از بیان شروع و حوادث عمومى مربوط به آن اشاره گردد. توضیح اینکه اگر حشر گروهى از انسانها بعد از برپائى قیامت به وقوع خواهد پیوست، شایسته بود که پس از ذکر نفخ صور و حضور همه‏انسانها در پیشگاه خدا سخن از این واقعه (حشر جمعى از انسانها) به میان آید. بنابراین ظهور آیه آن است که «حشر» مزبور یکى از رویدادهاى پیش از رستاخیز عمومى خواهد بود».69

همچنین باید دانست که لفظ «نحشر» احتمال وقوع این حادثه را در برزخ نیز نفى مى‏کند زیرا هیچگاه از زندگى برزخى تعبیر به حشر نمى‏شود. «حشر» به معنى «احیاء پس از اماته» است، ولى برزخ به معنى «انتقال روح از این جهان به عالمى دیگر با بدن متناسب مى‏باشد.

بدین ترتیب مى‏بینیم که روش تنظیم آیات آخر سوره نمل، گواه بر صحت عقیده مفسران شیعه بوده و بیاناتى که از پیشوایان این مذهب در استدلال به همین آیه وارد شده است، خود دلیلى است روشن بر صحت این نظریه. پس باید گفت: آیه «و یوم نحشر من کل امة فوجاً» دلالت بر وقوع رجعت برخى از انسانها به دنیا پیش از قیامت دارد.

البته در این آیه فقط از حشر تکذیب کنندگان سخن رفته و به بازپرسى و مؤاخذه ایشان اشاره شده است، اما بازگشت جمعى دیگر از نیکوکاران و مؤمنان را از طریق دیگر در مى‏یابیم که همان روایات مربوط به رجعت است. به عبارت دیگر: قرآن شریف تنها بر صحت و قطعیت رجعت در امت اسلام دلالت دارد و منکران نمى‏توانند با وجود چنین آیه‏اى ادعاى محال بودن عقیده به رجعت را مطرح سازند. اما از چگونگى رجعت و خصوصیات آن در قرآن گفتگو نشده و این مطالب را باید از کسانى دریافت که حقایق جهان آفرینش را مى‏دانند. همچنانکه قرآن درباره معاد و بهشت و دوزخ بسیار سخن مى‏گوید، ولى تمام جزئیات آن را نمى‏شمارد و این جزئیات را باید از روایات رسول گرامى استفاده کرد .

به علاوه، در میان فرق گوناگون امت اسلامى هیچ فرقه‏اى نیست که فقط رجعت کافران را باور داشته باشد، بدین معنى که آنان یا منکر اصل رجعتند و یا رجعت را بهمان روش شیعه پذیرفته‏اند. و از آنجا که انکار رجعت با قرآن هیچگونه سازش ندارد، نتیجه مى‏گیریم که رجعت منحصر به تکذیب کنندگان آیات الهى نبوده و افرادى دیگر نیز از مؤمنان به دنیا باز خواهند گشت.


نظر شما ()


9:4 صبح چهارشنبه 88/1/19

رجعت2

نویسنده: عاطفه

- زنده شدن مقتول بنى اسرائیل:

واذ قتلتم نفسا فادّ ارأتم فیها والله مخرج ما کنتم تکتمون، فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحى الله الموتى ویریکم آیاته لعلکم تعقلون. 35

یاد آورید آن هنگام را که انسانى را کشتید و درباره (قاتل) او اختلاف کردید، و حال آنکه خدا ظاهر کننده آن چیزى است که شما پوشیده مى‏داشتید. پس گفتیم بخشى از آن را (گاو) را به قسمتى از (او) بزنید. این چنین، خداى یکتا مردگان را زنده مى‏کند و نشانه‏هاى خود را به شما مى‏نمایاند، شاید خرد خویش را بکار گیرید.

داستان مردى است که به دست خویشان خود مخفیانه به قتل رسیده و قاتلان وى ناجوانمردانه فرد دیگرى را متهم به قتل نمودند؛ آنگاه خدا به حضرت موسى وحى کرد که به همان خویشاوندان فرمان دهد گاو ماده‏اى را با مشخصاتى معین 36 ذبح کنند و قسمتى از بدن این گاو را به بدن مقتول زنند تا او زنده شود. و قاتل خود را معرفى کند. آنان چنین کردند، مقتول زنده شد و جنایتکار واقعى را شناساند. پروردگار مهربان پس از نقل این داستان مى‏فرماید: «و خدا اینگونه مردگان را زنده مى‏کند»، بدین معنى که رویداد مذکور نشانى از قدرت خلل‏ناپذیر الهى بر زنده کردن مردگان بوده و هیچکس را نرسد که به انکار این واقعیت مسلم دست یازد.

در میان مفسران هیچگونه اختلافى پیرامون شرح آیات وجود ندارد، و تنها اختلافات جزئى آنان به کلمه «بعض» مربوط مى‏شود، و دقیقاً معلوم نیست کدام عضو گاو را با چه بخشى از بدن مقتول تماس دادند.

سیوطى در «الدرالمنثور» طبرى در «جامع البیان» و ابن کثیر در تفسیر خود از سدى، ابن عباس، مجاهد، عکرمه، ابن سیرین و ابن زید نقل مى‏کنند که در اثر این کار شخص مقتول زنده شد، قاتل خودر را نام برد و از دنیا رفت.37

طبرى در شرح جمله «کذلک یحیى الله الموتى» مى‏نویسد: «این سخن، خطابى است از خداوند به بندگان مؤمن و احتجاجى است با مشرکانى که رستاخیز را دروغ مى‏شمردند، بدین شرح که: اى تکذیب کنندگان حیات پس از مرگ، از زنده شدن این شخص مقتول عبرت بیاموزید، زیرا همانگونه که من این شخص را حیات دوباره بخشیدم، مردگان را نیز بعد از درگذشتشان در روز قیامت زنده خواهم نمود.»38

فخر رازى معتقد است که در کلام خدا جمله‏هایى مقدر شده و در حقیقت چنین بوده است: «پس گفتیم که قسمتى از بدن مقتول را به عضوى از گاو بزنید، آنان اینکار را انجام دادند و مقتول زنده شد» که جمله بعدى بر وجود این جمله مقدر دلالت مى‏کند. 39

زمخشرى و بیضاوى نیز همین نکته را ذکر نموده‏اند. 40

در میان مفسران شیعه هم کسى جز این نگفته و یکایک ایشان داستان یاد شده را کار خارق العاده‏اى مى‏دانند که بازگو کننده قدرت انکارناپذیر خداوندى است. اما مفسر بزرگوارى که در بحث آیه پیشین به وى اشاره شده، در اینجا نیز ضمن انکار نظر مفسران بزرگ مدعى شده است که آیه قرآن به هیچ وجه از زنده شدن شخص مقتول گفتگو نمى‏کند و ناقلین داستان مزبور به خطا رفته‏اند. ایشان آنگاه به توجیهى شگفت‏انگیز مى‏پردازد که نقل آن خالى از فائده نیست. مى‏گوید:

«در کتاب تورات 41 آمده است که هرگاه در سرزمین مقتولى یافت شود وقاتل او ناشناخته باشد، باید گوساله ماده‏اى را که به شیار نرفته و گاو آهن نکشیده است در دره‏اى پر باران و کشت ناشده ذبح کنند و آنگاه همه پیرمردان و بزرگان شهرى که به محل قتل نزدیک است نزد گوساله ذبح شده گردآمده دستهاى خود را بر فراز آن گوساله بشویند و بگویند که ما در این خونریزى نقشى نداشته‏ایم. آنان اینکار را انجام مى‏دهند و هر کسى از چنین اقدامى سرباز زند، به عنوان قاتل معرفى مى‏گردد» .42

سپس مى‏افزاید که آیات سوره بقره تنها به همین حکم نظر دارد و به هیچ وجه روى از زنده شدن شخص مقتول گفتگو نمى‏کند.

آنگاه در توضیح جمله «کذلک یحیى الله الموتى» مى‏گوید:

«معنى زنده کردن مردگان در این آیه آن است که در اثر اقدام مزبور و شناسائى جنایتکار واقعى، خون فردى که در معرض ریخته شدن بود و نزدیک بود به جرم قتل قصاص شود، محافظت گردید و انسانى از مرگ حتمى نجات یافت».43

یک چنین تفسیر جز تفسیر به رأى چیز دیگرى نیست زیرا هرگاه مقصود این باشد، بخشى از جمله‏هاى آیه مورد بحث نامفهوم خواهد ماند. در آیه مى‏خوانیم: «فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحى الله الموتى» ضمیر مذکر به مقتول بر مى‏گردد که از کلمه «نفس» در آغاز آیه فهمیده مى‏شود و ضمیر مؤنث به بقره مربوط است و معناى جمله این است که: بخشى از بدن مقتول را به قسمتى از گاو بزنید. حال اگر مراد آیه این باشد که متهمین دست خود را با آب بشویند و اظهار برائت کنند، این جمله به هیچ وجه معناى درستى نخواهد داشت، و پر واضح است که قرآن رإ؛ّّ نباید بخاطر انطباق بر تورات از ظاهر روشن و صریح آن منصرف کرد.

3- مرگ چند هزار نفر و حیات دورباره آنان :

الم ترالى الّذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذر الموت، فقال لهم الله موتوا ثم احیاهم؟44

آیا آن کسان را ننگریستى که هزاران تن بودند و به منظور فرار از مرگ از شهرهاى خود رانده شدند، پس خدا به ایشان گفت بمیرید، سپس آنان را زنده کرد.

مفسران درباره این آیات مى‏گویند که گروهى از بنى اسرائیل - که شمارشان به چهار هزار مى‏رسید - از ترس طاعون (یا جهاد با دشمنان) شهر خویش را ترک کردند و به سوى سرزمینى دیگر حرکت نمودند، اما خداى توانا این فراریان را میراند و در نتیجه از مقصود باز ماندند، تا آنکه پیامبرى بر اجساد مرده ایشان گذشت و از پروردگار تقاضا کرد که بار دیگر آنان را به دنیا باز گرداند. خداوند خواسته پیامبرش را اجابت فرمود و آنها را زندگى دوباره بخشید. گفته‏اند که آنان در منطقه فلسطین مى‏زیستند و مدت مرگشان هشت روز بوده است. 45

ابن کثیر بعد از نقل داستان و بیان اقوال مفسران اولیه قرآن مى‏نویسد: «در احیاء این مردگان عبرتى است براى انسانها و نشانى است روشن از وقوع معاد جسمانى در روز رستاخیز» 46.

اما نویسنده تفسیر «المنار» که بازگو کننده آراء و نظریات استاد خود «شیخ محمد عبده» مى‏باشد، در اینجا نیز مانند دو آیه پیشین به انکار معجزات و امور خارق العاده پرداخته و آیه را چنین شرح مى‏دهد:

«غرض این آیه تمثیل است و بس، و مراد این است که گروهى ازمردم مورد هجوم دشمنانى قدرتمند که هدفشان استیلا و حاکمیت بر اینان بود، قرار گرفتند؛ اما از استقلال خود پاسدارى نموده و از بیم مرگ در گروهى چند هزار نفره سرزمین خویش را ترک گفتند. پس خدا به ایشان گفت: بمیرید، مرگى به معناى خوارى و نادانى. اصولاً ذلت و جهالت نوعى مرگ است و ظلم و ستیزى و دانش نوعى حیات مى‏باشد بنابراین گروه مزبور به ذلت و بیچارگى درافتادند و دشمنان بر آنان چیره شدند، و همچنان در این حالت باقى ماندند تا خداوند ایشان را زنده کرد، روح شورش و قیام و دفاع از حق را در ایشان دمید و آنان حقوق حقه خویش را باز پس گرفته با شوکت وآزادگى زیستند». 47

این تفسیر نیز بسان تفسیرهاى گذشته صاحب «المنار» بى اساس است و انگیزه او بر این توجیهات وحشت از اعتراض مادى گرایان بر مفاد این داستان قرآنى است و آن اینکه چگونه خدا گروهى را میراند و بار دیگر آنان را زنده کرد؟ او به خاطر اینکه در برابر این نوع پرسشها و اعتراضات قرار نگیرد، موت و حیات را در این آیه بگونه‏اى دیگر تفسیر کرده و مقصود از موت را موت اجتماعى دانسته و حیات را نیز به حیات اجتماعى تفسیر کرده است .

ولى با توجه به الفاظ وارد در آیه، بى پایگى این سخنان ثابت مى‏شود، زیرا شکى نیست که اگر این جمله‏ها را به دست هر فرد آشنا به زبان عرب - که ذهنى پیراسته از این بحثها و گفتگوها داشته باشد - بدهید، او از این موت و حیات همان موت و حیات تکوینى را مى‏فهمد نه موت و حیات اجتماعى، و مى‏گوید: مراد آیه این است که گروهى از ترس مرگ فرار کردند و در نیمه راه به فرمان حق مردند، بار دیگر به اذن او زنده گشتند».

و به دیگر سخن: هرگز نمى‏توان لغات را بدون دلیل از معناى اصلى آن باز گرداند و به معناى دلخواه خویش تبدیل کرد« ایحاء» به معنى زنده کردن است و در مقابل «اماته» بکار مى‏رود که به میراندن تعبیر مى‏گردد، و هرگاه بدون قرینه استعمال شود باید بر همان معنى اصلى خود باقى بماند. اما مفسر بزرگوار از آن معانى گوناگونى برداشت کرده هر یک را در محلى که خود مناسب یافته بکار برده است. یکجا احیاء را پیشگیرى از ریختن خون بیگناه مى‏داند48، در جاى دیگر احیاء را به معنى رشد فزاینده نسل بازمانده مردگان قلمداد مى‏کند. 49 و در این آیه مراد از احیاء را نهضت و قیام دانسته و در همه این تحریفات، تنها آرمان وى توجیه مادى معجزات و امور خارق‏العاده است. بدیهى است که این روش، شیوه درست تفسیر قرآن نیست .

4- زنده شدن پس از صد سال مرگ:

او کالذى مرعلى قریة و هى خاویة على عروشها، قال انى یحیى هذه الله بعد موتها؟ فاماته الله مائة عام ثم بعثه. 50

یا مانند آن کس که بر روستائى گذشت در حالیکه پیکره آن روستا از هم گسسته و بر پایه‏هایش فرو ریخته بود. (با خود) گفت: خداى یکتا اینان را چگونه بعد از مردنشان زنده مى‏کند؟ پس خداوند او را به مدت صد سال میراند، سپس وى را برانگیخت.

بیشتر مفسران معتقدند که یکى از پیامبران الهى در راه سفرى طولانى از روستائى عبور کرد و با آثار مرگ و نیستى در این سرزمین روبرو شد، به یاد رستاخیز و زنده شدن مردگان افتاد و در حالیکه قدرت کامله خدا را باور داشت، با شگفتى از خود پرسید: مردگان این روستاى ویران را بعد از درنگ دراز مدت در قبر چه کس حیات دوباره مى‏بخشد؟ آنگاه پروردگار بزرگ با میراندن وى پاسخ این پرسش را بیان فرمود. او مرد، مرکبش ازهم متلاشى شد، ولى غذائى که همراه داشت هیچگونه دگرگونى نیافت. پس از صد سال زنده شد و گمان کرد که تنها یک نیمروز خوابیده است؛ چرا که هنگام ظهر جانش را ستاندند و پیش از غروب آفتاب به دنیا بازگشت. اما چون به مرکب پوسیده خود نگریست، دریافت که مرده و بار دیگر زنده شده است و هنگامى که این مرکب در مقابل دیدگان او زنده شد، باور کرد که خداى سبحان همه مردگان را در روز قیامت زنده مى‏نماید.51

بنابراین آیه یاد شده صراحت دارد که شخص مزبور به مدت صد سال از دنیا رخت بربسته سپس به اذن خداى متعال حیات مجدد یافته است، و این خود نمونه‏اى روشن بر امکان بازگشت مجدد ارواح به دنیا مى‏باشد. همچنانکه خداوند قاهر نیز بدین نکته اشارت کرده و در پایان آیه مى‏فرماید:

ولنجعلک آیة اللناس، و انظر الى العظام کیف ننشزها ثم نکسوها لحما، فلما تبین له قال اعلم ان الله على کل شى قدیر (بقره 259).

و براى آنکه ترا براى مردم نشانه (قدرت خود) قرار دهیم. و به استخوانهاى (الاغ) بنگر که چگونه آنها را بهم پیوند داده سپس بر آن گوشت مى‏پوشانیم پس چون این جریان را مشاهده کرد، گفت: باور دارم که خدا بر هر کارى تواناست.

بیان روشن قرآن نیازمند هیچگونه تأویل و توجیهى نیست و در آن از دو موجود زنده سخن رفته است:

1- خود گوینده سخن که مى‏گفت: «انى یحیى هذه الله بعد موتها».

2- الاغ این شخص که در این مدت حیات خود را از دست داده و جز مشتى استخوان از همه گسسته چیزى از او باقى نمانده بود. سپس این الاغ در چشم انداز آن شخص با بهم پیوستن استخوانهایش و پوشیده شدن گوشت بر آن، حیات خود را باز یافت.

اما تفسیر نویس جدید همچنان روش خود را در جهت نفى معجزه و کارهاى خارق‏العاده ادامه داده در این آیه به سراغ کلمه «موت» رفته است. او مى‏گوید: «مراد از مرگ در این آیه از دست دادن حواس ظاهرى همراه با بقاء اصل حیات مى‏باشد، بدین معنى که انسان زنده چند صباحى را بدون حس و درک بسر مى‏برد و سپس به حال عادى بر مى‏گردد شبیه این رویداد در مورد اصحاب کهف نیز واقع شد، آنان مدت سیصد و نه سال در خواب بودند و سپس خداى تعالى ایشان را از خواب برانگیخت.52

این تفسیر نیز بسان دیگر تفسیرهاى او در این زمینه، بى پایه است .

زیرا:

اولاً: در این آیه کلمه «موت» بکار برده شده آنجا که مى‏فرماید: «فاماته الله مائة عام»، و این گواهى بر مردن و مفارقت روح از بدن دارد. در حالیکه در داستان اصحاب کهف آمده است:

فضربنا على اذانهم فى الکهف سنین عددا 53

پرده‏اى بر گوش آنان تا چندین سال برافکندیم.

و در آیه دیگر مى‏فرماید:

و تحسبهم ایقاظاً و هم رفود. 54

آنان را بیدار مى‏پندارى و حال آنکه درخوابند.

این تعبیرات نشان آن است که اصحاب کهف به خوابى عمیق فرو رفته بودند و سپس از خواب برخاستند. بنابراین مقایسه دو رویداد به یکدیگر کاملاً بى مورد است .

ثانیاً: نه تنها خود او را زنده کرد، بلکه الاغ مرده پوسیده صد ساله او را نیز حیات دوباره بخشید و هرگز نمى‏توان پوسیدگى و متلاشى شدن بدن یک موجود زنده را به خواب و انقطاع از جهان مادى تفسیر کرد. همچنانکه شخص مزبور نیز پس از مشاهده این واقعه و آگاهى از مرگ صد ساله خویش چنین نتیجه گرفت که: «اعلم ان الله على کل شى‏ء قدیر».

بنابراین سزاورا است که مؤلف محترم «المنار» بر نظریه خویش اصرار نورزد و صادقانه خطاى خود را بپذیرد که این به صواب نزدیکتر است .


نظر شما ()


9:3 صبح چهارشنبه 88/1/19

رجعت1

نویسنده: عاطفه

ظهور مهدى منتظر و رجعت

برخى ناآگاهان چنین پنداشته‏اند که ظهور حضرت مهدى (عج) پس از غیبت همان رجعت است، در حالیکه چنین نیست. زیرا غیبت از نظر شیعه جز زندگى آن حضرت در این جهان ماده به صورت یکفرد ناشناخته چیز دیگرى نیست و شیعه حضرت مهدى را زنده مى‏داند و در انتظار ظهور حضرتش بسر مى‏برد. اما رجعت به معنى زنده شدن گروهى از مؤمنان و کافران وبازگشت آنان به دنیاست و به هیچ روى با غیبت ارتباط ندارد. روایات رجعت در کتاب شیعه موجود است و هر کس با مراجعه به آنها در مى‏یابد که هیچگاه در هیچ روایتى، قیام امام عصر را رجعت نخوانده‏اند و هرگز کسى آن حضرت را مرده نمى‏داند تا ظهورش را بتوان رجعت خواند.

گذشته از این، اگر رجعت همان انتظار ظهور منجى باشد، نباید شیعه را به خاطر داشتن چنین اعتقادى نکوهش کرد، چرا که برخى از فرق اسلامى - حتى از اهل تسنن - نیز بر این عقیده بوده و چشم براه ظهور شخصیتى از نسل رسول گرامى هستند.

خلاصه آنکه: مسأله رجعت و ظهور امام عصر (ع) دو رویداد مستقل از یکدیگرند، که یکى از آن دو (قیام حضرت مهدى) مورد تأیید همه فرق اسلامى بوده (اعم از اینکه متولد شده و هم اکنون زنده است و یا در آینده دیده به جهان خواهد گشود) و دیگرى (رجعت) که چنین نیست و فقط شیعى مذهبان درباره آن بحث و گفتگو کرده‏اند. البته بر اساس روایات موجود، بین ظهور مهدى منتظر و وقوع رجعت پیوند زمانى وجود دارد، ولى این پیوند هرگز نشانه اتحاد و یگانگى دو مسأله نمى‏باشد.

نکته دیگرى که از توضیح آن ناگزیریم، این است که:

هرگاه ظهور پس از غیبت را رجعت بنامیم، باید در دو مورد بنابر نظر اهل تسنن به رجعت قائم شویم:

1- شکى نیست که حضرت موسى به حکم آیه «و واعدنا موسى ثلاثین لیلة...» 17 مدت چهل شبانه روز ازقوم خود جدا شد و دور از انظار آنان زندگى کرد، آنگاه پس از سپرى شدن چهل روز به میان قوم خود بازگشت .

2- طبرى و ابن سعد و دیگران چنین گزارش مى‏دهند: «هنگامى که رسول خدا دعوت حق را لبیک گفت، خلیفه ثانى از جاى برخاست و فریاد برآورد که: چند تن ازمنافقان پیامبر را مرده مى‏پندارند. بخدا سوگند آن حضرت نمرده است، بلکه نزد پروردگار خود رفته است همانگونه که موسى بن عمران به آستان خدا شتافت و چهل شب از دیده مردم پنهان بود، سپس نزد ایشان بازگشت در حالیکه مردم او را مرده مى‏خواندند. قسم به خدا، رسول گرامى باز مى‏گردد و آنگاه دستها و پاهاى کسانى را که به حضرتش نسبت مرگ دادند، جدا خواهد نمود» 18 البته وى پس از گفتگوئى کوتاه با ابوبکر نظر خود را پس گرفت و رحلت پیامبر را باور کرد؛ اما این عبارت نشان مى‏دهد که ظهور پس از غیبت محال نیست .

در فرازهاى آینده به بررسى براهین عقلى و نقلى بر امکان رجعت و سازگارى آن با معارف اسلامى مى‏پردازیم و موارد چندى از وقوع بازگشت به دنیا در زمانهاى گذشته را مورد بررسى قرار داده دلائل تحقق آن را در زمان آینده، ذکر مى‏کنیم .

 

امکان رجعت از دیدگاه عقل‏

پیش از آنکه به دلائل قرآنى و حدیثى رجعت بپردازیم، قبلاً امکان چنین پدیده‏اى را از نظر فلسفى و علمى بررسى مى‏کنیم و آنگاه به سراغ قرآن مى‏رویم.

نخست باید دانست که مسأله رجعت به جهان مادى با مسأله حیات مجدد در روز رستاخیز کاملاً مشابهت دارد و رجعت و معاد دو پدیده همگون هستند، با این تفاوت که رجعت محدودتر بوده و قبل از قیامت به وقوع مى‏پیوندد؛ اما در قیامت همه انسانها برانگیخته شده زندگى ابدى خود را آغاز مى‏کنند. بنابراین کسانى که امکان حیات مجدد را در روز رستاخیز پذیرفته‏اند، باید رجعت را که زندگى دوباره در این جهان است ممکن بدانند؛ و از آنجا که روى سخن ما با مسلمانان است و مسلمانان اعتقاد به معاد را از اصول شریعت خود مى‏دانند، بناچار باید امکان رجعت را نیز بپذیرند.

معاد از نظر یکفرد مسلمان معاد جسمانى عنصرى است ،یعنى روح آدمى به همین بدن مادى عود مى‏کند. حال اگر چنین بازگشتى در آن مقطع زمانى مقرون به اشکال و مانع نباشد، طبعاً بازگشت آن به این جهان قبل از قیامت نیز مقرون به اشکال نخواهد بود؛ چرا که امر محال در هیچ زمانى انجام‏پذیر نیست .

براى آنکه کمى گسترده‏تر سخن بگوئیم، یادآور مى‏شویم که انسان تنها از چند عنصر مادى ترکیب نیافته، بلکه حقیقت وجود او را جوهرى مجرد به نام «روح» تشکیل مى‏دهد که حیات وى به وجود همین روح بستگى داشته و همان است که بعد از مرگ زنده مى‏ماند و در روز رستاخیز به بدن باز مى‏گردد. وجود روح مجرد و زنده بودن آن امرى است که مورد پذیرش همه فلاسفه الهى و پیروان شرایع آسمانى بوده از نظر دلائلى عقلى و دریافتهاى فطرى قابل قبول است و قرآن نیز در این زمینه با صراحت سخن مى‏گوید. براهین اثبات وجود روح بیش از آن است که در اینجا منعکس گردد، ولى براى خواننده عزیز فقط یک دلیل وجدانى را مطرح مى‏کنیم و آن اینکه:

هر فردى از افراد انسان، افعال و کارهاى خود را به خویش نسبت مى‏دهد و مى‏گوید: گفتم، شنیدم، دیدم و... حرف «میم» که در آخر این کلمات قرار گرفته همان واقعیت انسان است که در زبان فارسى از آن به «من» تعبیر مى‏کنند. آیا این «من» همان بدن انسان است و انسان واقعیتى جز بدن ندارد، و حقیقت زندگى جز آثار مادى بدن و واکنشهاى فیزیکى و شیمیائى مغز و سلسله اعصاب چیز دیگرى نیست؟

به عبارت دیگر: آیا روح و روان جز بدن انسانى و انعکاس ماده و خواص آن چیز دیگرى نیست؟ و با بطلان این خواص و از میان رفتن تأثیرات متقابل اجزاء بدن در یکدیگر، روح و روان انسان نیز باطل شده و حقیقتى از انسان جز یک مشت رگ، و پوست و استخوان باقى نمى‏ماند؟

طرفداران این نظر از اصول «ماترلیسم» الهام مى‏گیرند. در این مکتب انسان به ماشینى مى‏ماند که از ابزار و آلات مختلف ترکیب یافته و تأثیرات متقابل اجزاء ماده نیروى تفکر و درک در او پدید آورده و با پراکندگى اجزاء، آثار تفکر وحیات به کلى نابود مى‏شود.

در برابر این نظر، نظر دیگرى است که فلاسفه بزرگ جهان، بویژه حکماى اسلامى با دلائل روشن آن را ثابت کرده و به اصالت وجود جوهرى مستقل و اصیل که واقعیت انسان بدان بستگى دارد و از ماده و آثار ماده مجرد و پیراسته است، معتقد گردیده‏اند و بر وجود این جوهر که مبدأ حرکت و احساس در حیوان و تدبر و اندیشه در انسان است، با دلائل فلسفى استدلال نموده‏اند. در میان آن همه دلائل، دلیل روشنى دارند که چون جنبه همگانى دارد، ما آن را نقل مى‏کنیم:

هر انسانى ناخودآگاه اعضا بدن و حتى خود بدن را به واقعیت دیگرى به نام «من» نسبت مى‏دهد و مى‏گوید: دست من، پاى من، مغز من، قلب من و بدن من. یک چنین انتساب در حالت ناخودآگاه حاکى از آن است که هر فردى خود را به واقعیت دیگرى به نام «من» وابسته مى‏داند که در پشت پرده شخصیت ظاهرى و مادى او قرار گرفته است و همه کارها ،اعضاء و حتى بدن خود را به آن نسبت مى‏دهد».19

خداوند هنگامى که چگونگى آفرینش انسان را بازگو مى‏کند، از دمیدن روح در وى یاد کرده به لحاظ ارج و عظمت این پدیده غیر مادى، آن را به خود نسبت مى‏دهد و مى‏فرماید:

«الذى احسن کل شى خلقه و بدأ خلق الانسان من طین ..20.، ثم سوّیه و نفخ فیه من روحه و جعل لکم السمع والابصار والافئدة. 21

آن کسى که هر چه را آفرید، نیکو قرار داده وآفرینش انسان را از خاک آغاز کرد...، سپس او را هماهنگ نمود و از روح خویش در وى دمید، و براى شما گوش و چشم و قلب قرار داد.

در هر صورت، وجود روح مجرد ازنظر همه مسلمانان، قطعى و انکارناپذیر است و نیازى به ذکر دلیل و برهان ندارد. بنابراین برهیچکس پوشیده نیست که آدمى با فرا رسیدن پیک اجل از میان نمى‏رود،بلکه تنها ارتباط بدن وى با روح قطع شده حیات مادى از کالبد او رخت بر مى‏بندد. روح هرگز نمى‏میرد و مرگ جز گسسته شدن پیوند روح از بدن چیز دیگرى نیست، و این گستگى تا روز رستاخیز ادامه دارد و در آن هنگام که خداى قادر قاهر همه آفریدگان را زنده مى‏کند، بار دیگر این روح به بدن بازگشته و جسم بیجان حیات دوباره مى‏یابد.

اینک مى‏گوئیم: با توجه به آنکه بین رجعت و معاد شباهت کامل وجود دارد و هر دو عبارت از بازگشت انسان به حیات مجدد و آفرینش نوین و به دیگر سخن پیوند مجدد روح با بدن مى‏باشند؛ امکان رجعت اثبات مى‏گردد، زیرا وقوع معاد امرى است مسلم و پذیرفته شده.

تا اینجا امکان عقلى رجعت از دیدگاه یکفرد مسلمان کاملاً آشکار گشت. اکنون وقت آن رسیده است که به دلایل قرآنى و حدیثى بپردازیم.

بازگشت به دنیا در امتهاى پیشین‏

یکى از دلائل امکان رجعت، بلکه یکى از دلائل وقوع آن، وجود مواردى از بازگشت به دنیا در امم گذشته است که قرآن برخى از آنها را بیان فرموده است. از این آیات مى‏توان دریافت که بازگشت مردگان به دنیا امرى است ممکن و قابل قبول که با سنت‏هاى الهى مخالفت ندارد. بدیهى است که هدف ازآوردن این آیات، جز اثبات امکان بازگشت به جهان مادى و وقوع آن در امم پیشین چیز دیگرى نیست. هر چند میان رجعت نزد شیعه و بازگشت افرادى از امتهاى گذشته تفاوتهایى وجود دارد که در احادیث مربوط به رجعت نقل شده است به دیگر سخن: آیاتى که بازگشت افراد از امتهاى گذشته را به دنیا اثبات مى‏کند، گویاى آن است که رجعت محال نیست و به صورت کم رنگ، در امم پیشین وجود داشته است. و بنابراین قائلین به رجعت، سخن عجیب و غریبى نگفته‏اند. اکنون آن موارد ازنظر خواننده عزیز مى‏گذرد:

1- زنده شده گروهى از بنى اسرائیل:

«و اذ قلتم یا موسى لن نؤمن لک حتى نرى الله جهرة فاخذتکم الصاعقة و انتم تنظرون، ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون 22.

و بیاد آورید آن زمان را که گفتید: اى موسى ما به تو ایمان نخواهیم آورد تا آنکه خداوند یکتا را آشکار ببینیم، پس صاعقه شما را در گرفت در حالیکه مى‏نگریستید. سپس شما را بعد از مرگتان برانگیختیم، شاید سپاسگزارى کنید .

در این آیات به داستان گروهى از پیروان حضرت موسى(ع) اشاره شده که خواستار دیدار خدا بودند و چنین خواسته ناروائى سبب نزول عذاب بر آنان گردید و به مرگ ایشان انجامید، ولى خداوند آنان را حیات دوباره بخشید. مفسران معتقدند که این آیات درباره هفتاد نفر از قوم بنى اسرائیل نازل شده است، همانا که براى میقات پروردگار برگزیده شدند و به سبب جهالت گرفتار عذاب گردیدند:

و اختار موسى سبعین رجلاً لمیقاتنا فلما اخذتهم الرجفة قال رب لوشئت اهلکتهم من قبل و ایاى. 23

موسى هفتاد نفر ازمردان را براى میقات ما برگزید، پس چون لرزش شدید آنان را در گرفت، موسى عرضه داشت: پروردگارا اگر مى‏خواستى من و ایشان را پیش از این هلاک مى‏کردى.

مى‏بینیم که در آیه یاد شده به روشنى از مرگ و زنده شدن شمارى از انسانها گفتگو به میان آمده است، اما براى توضیح و اطمینان بیشتر گفتار برخى از مفسران را مى‏آوریم:

بیضاوى در تفسیر «انوار التنزیل» مى‏نویسد: «مقید کردن کلمه «بعث» به کلمه «موت» از آنروست که گاهى انسان بعد از بیهوشى یا خواب برانگیخته مى‏شود (که آن را نیز بعث مى‏گویند)، ولى اینان در اثر صاعقه حیات خود را از دست داده بودند».24

زمخشرى در «کشاف» مى‏نویسد: «صاعقه آنان را میراند و این مرگ یک شبانه روز به طول انجامید» 25

محمد بن جریر طبرى به نقل از مفسران نخستین اسلام چون سدى مى‏گوید: «صاعقه آنان را هلاک کرد، سپس برانگیخته شدند و به مقام پیامبرى رسیدند». 26

جلال الدین سیوطى در تفسیر «الدرالمنثور» و تفسیر «الجلالین» بر همین معنى تأکید ورزیده و برانگیختن بعد از صاعقه را به «زنده کردن»، تعبیر مى‏کند.27

ابن کثیر معتقد است که این گروه در اثر صاعقه مردند، پس آنگاه خدا ایشان را زنده کرد تا به حیات خود ادامه دهند. 28 فخر رازى نیز در تفسیر کبیر خود همین نظر را پذیرفته است.29

مفسران شیعه مانند شیخ طوسى در تبیان و شیخ طبرسى در مجمع البیان نیز بر همین عقیده‏اند، و بطور کلى تتبع در کتب تفسیر گویاى آنست که همه نویسندگان کتب تفسیر همگام با مفسران نخستین قرآن مانند قتاده، عکرمه، سدى، مجاهد و ابن عباس بر این نظر اتفاق دارند که هفتاد تن از افراد قوم بنى اسرائیل در اثر صاعقه‏اى آسمانى جان خود را از دست دادند و خدا بر ایشان مرحمت فرموده براى دومین بار آنان را به دنیا باز گرداند.

در این میان تنها یکى از نگارندگان جدید را مى‏بینیم که در کتاب تفسیر خود به توجیه آیه پرداخته و برخلاف همه صاحبنظران و پژوهشگران مطالبى را بیان داشته است. او مى‏نویسد: «مراد از برانگیختن در این آیه، گسترش نسل کسانى است که در اثر صاعقه مردند؛ چرا که گمان مى‏رفت به سبب این مرگ نسل ایشان نیز منقطع گردد، امإ؛ّّ خداى یگانه بر آنان منت نهاد و بازماندگانشان را فزونى بخشید تا شکرگزار نعمتهاى حق باشند و مانند پیشینیان خود ناسپاسى نکنند».30

این سخنان یک نوع تفسیر به رأى بیش نیست که رسول گرامى همگان را از آن بازداشت، زیرا این جمله را که «ثم بعثناکم من بعد موتکم» 31 به دست هر عرب زبان یا فرد آشنا به زبان عرب بدهید، مى‏گوید مقصود آن زنده کردن پس ازمرگ است، و معنائى غیر از این به ذهن کسى خطور نمى‏کند. تنها این مورد نیست که این جمله چنین مفادى دارد، بلکه در قرآن موارد دیگرى نیز دیده مى‏شود که کلمه «بعث» همراه «موت» یا پس از آن ذکر شده است. حال آیا این مفسر محترم حاضر است تمام این آیات را بهمین طریق تفسیر و تأویل کند؟

اینک سه مورد از آیات یاد شده را مى‏آوریم:

الف: قرآن درباره منکران رستاخیز مى‏فرماید:

و اقسموا بالله جهد ایمانهم لایبعث الله من یموت 32

و با تمام توان سوگند یاد کردند که خدا مردگان را بر نمى‏انگیزد.

ب: درباره روز قیامت مى‏فرماید:

و الموتى یبعثم الله ثم الیه یرجعون‏33

خدا مرگان را بر مى‏انگیزد، سپس بسوى او بازگردانده مى‏شوند.

ج: و از زبان کافران حکایت مى‏کند:

ولئن قلت انکم مبعوثون من بعد الموت لیقولن الذّین کفروا انْ هذا الا سحرمبین. 34

و هرگاه بگوئى که شما بعد از مرگ برانگیخته مى‏شوید، آنانکه کفر ورزیدند خواهند گفت: این سخن جز سحرى آشکار نیست.

به راستى آیا با وجود این آیات و آیات دیگر جائى براى توجیه نویسنده «المنار» باقى مى‏ماند و آیا او دلیلى بر این تأویل خود مى‏تواند ارائه دهد؟


نظر شما ()


9:2 صبح چهارشنبه 88/1/19

رجعت

نویسنده: عاطفه

یکى از مباحثى که از دیرباز پیرامون آن سخن گفت شده و پیوسته مورد نقد و ایراد از یکسو، و پاسخگوئى و دفاع از سوى دیگر بوده، مسأله «رجعت» است. بدین معنى که برخى از آیات قرآن شریف و روایات منقول از خاندان رسالت از بازگشت گروهى از انسانها به دنیا پیش از برپائى رستاخیر گزارش مى‏دهند، و پیروان آئین تشیع نیز در پذیرش آن کمترین تردید به خود راه نداده، بدین جهت در کتب عقاید و کلام به صورت مختصر و کوتاه از این عقیده سخن به میان آمده و در صورت لزوم به دلایل و شواهدى بر صحت آن اشاره شده است .

اما برخى از نویسندگان مسلمان در گذشته و حال در کتاب‏هاى خود به نقد اصل رجعت پرداخته، شبهاتى پیرامون آن وارد کرده‏اند. و به بسا اظهار داشته‏اند که این عقیده ریشه اسلامى ندارد و از اندیشه‏ها و عقاید مکاتب و مذاهب دیگر به اسلام سرایت نموده است. البته عالمان بزرگ اسلامى - که پاسداران مرزهاى عقیده و ایمان هستند، هرگز اینگونه انتقادات و اعتراضات را بدون پاسخ نگذارده، با بیان و قلم، رایت مقدس دفاع از آرمانهاى اصیل اعتقادى را بر دوش کشیده‏اند.

از این رو مى‏بینیم که کتب بسیارى در بررسى عقیده رجعت و نفى شبهات وارد پیرامون آن، نگاشته و هرگاه مخالفان و منکران لبه حمله خویش را تبزتر کرده‏اند، اینان نیز بر شمار نوشته‏هاى علمى خود افزوده و چون مشعلهایى فروزان به روشنگرى و هدایت پویندگان راه حق و جویندگان چشمه‏هاى زلال معرفت پرداخته‏اند. مثلاً در قرن دوم و سوم هجرى کتابهایى چند بدست توانمند دانشمندان شیعه درباره رجعت نوشته شده، و در قرن چهارم و پنجم شمار آن کاهش یافته و از قرن ششم به این سو گاهگاه نوشته‏اى در این زمینه تألیف گردیده است. همچنانکه در چند دهه اخیر نیز به علت گسترش مخالفتها و انتقادات، به ویژه از سوى برخى مذاهب جدیدالتأسیس، شمارى از عالمان و قلم پردازان به تألیف کتاب مستقل و استدلالى در همین مبحث دست یازیده‏اند.

اینک به منظور روشن ساختن اذهان کلیه کسانى که مایلند این مسأله را با کمال بى طرفى مطالعه و بررسى کنند، بحث رجعت را در صفحات آینده بررسى کرده از خلاصه گویى پیروى مى‏کنیم. مباحث ما را در این رساله، امور یاد شده در زیر تشکیل مى‏دهد:

1- مفهوم رجعت.

2- شیعه و رجعت.

3- ظهور مهدى منتظر و رجعت.

4- امکان رجعت از دیدگاه عقل.

5- بازگشت به دنیا در امتهاى پیشین.

6- زمینه‏هاى مساعد رجعت در قرآن و صحاح و سنن.

7- دلیل وجود رجعت در امت اسلامى.

8- پرسش‏ها و پاسخ‏ها پیرامون رجعت.

مفهوم رجعت

رجعت در لغت به معناى «بازگشت» بکار مى‏رود و در اصطلاح به بازگشت گروهى از مردگان به این جهان همزمان باقیام جهان حضرت مهدى (ع) گفته مى‏شود، و طبعاً بازگشت این گروه قبل از فرا رسیدن رستاخیز خواهد بود. روى این اصل گاهى از رجعت در شمار رویدادهاى قبل از قیامت یاد مى‏شود و گاهى در زمره حوادث مربوط به ظهور مهدى منتظر مذکور مى‏گردد. ولى باید دانست که مسأله رجعت از دیدگاه شیعه رویدادى است مستقل از دو موضوع یاد شده (قیامت - و ظهور حضرت مهدى«عج»)، اگر چه بین هر سه موضوع پیوند زمانى برقرار است .

محدث گرانقدر شیعى شیخ حر عاملى مى‏نویسد:

«مراد از رجعت در نزد ما همانا زندگى بعد از مرگ و پیش از قیامت است، و همین معنى است که از لفظ رجعت به ذهن خطور مى‏کند و دانشمندان بر آن تصریح کرده‏اید» 1.

فقیه و متکلم تواناى شیعى شیخ مفید مى‏فرماید:

«خداوند شمارى از امت محمد (ص) را بعد از مرگشان و پیش از برپائى قیامت بر مى‏انگیزد، و این از اختصاصات مذهب آل محمد علیهم السلام مى‏باشد و قرآن بر درستى آن گواهى مى‏دهد».2

دانشمند متبحر شیعه در قرآن چهارم سید مرتضى علم الهدى پیرامون رجعت از نظر شیعه مى‏نویسد:

«عقیده شیعه امامیه چنین است که خداوند متعال به هنگام ظهور امام زمان حضرت مهدى (عج) گروهى از شیعیان را که پیش از قیام آن حضرت از دنیا رفته‏اند، به دنیا باز مى‏گرداند تا آنان به پاداش یاورى و همراهى و درک حکومت آن وجود مقدس نائل آیند؛ و نیز برخى از دشمنان حضرتش را زنده مى‏کند تا از ایشان انتقام گیرد، بدین ترتیب که آشکارى حق و بلندى مرتبت پیروان حق را بنگرند و اندوهگین شوند» 3.

علامه مجلسى - قدس سره - پس از نقل روایات فراوان و ذکر اقوال بزرگان درباره رجعت مى‏نویسد:

«از دیدگاه ما (شیعیان) رجعت به (گروهى از) مؤمنان راستین و کافران فرو رفته در گرداب کفر والحاد اختصاص دارد و کسى غیر از این دو گروه به دنیا باز نخواهد گشت».4

از این بیانات و با توجه به احادیثى که در کتب معتبر شیعه گردآورى شده به روشنى بر مى‏آید که شیعیان رجعت را منحصر به بازگشت گروهى از مؤمنان و کافران مى‏دانند و بس. اینان با استناد با دلائل متقن و خلل‏ناپذیر معتقدند که بنا بر وعده حتمى الهى، آخرین ذخیره خداوندى، حضرت مهدى (عج) که همنام و هم کنیه پیامبر خاتم و از نسل آن حضرت مى‏باشد - در روزگارى که زمان آن بر ما پوشیده است، پرده غیبت را کنار مى‏زند و با ظهور خویش کاخ ستمگران را درهم مى‏شکند خداجویان را به عزت مى‏رساند، شوکت مسلمین را زنده مى‏کند و خفاشان شبهاى تیره را براى همیشه از صفحه روزگار محو مى‏نماید. آنگاه همزمان با قیام این رادمر عدل گستر گروهى از مؤمنان و منکران به جهان مادى بازگشته و هر گروه براساس کردار پیشین خود به ثواب و عقاب نائل مى‏آیند. 5

کتب مربوط رجوع شود.

 

شیعه و رجعت

هیچگونه تردیدى نیست که شیعه به رجعت دارد و همه دانشمندان بزرگ این مکتب، اعتقاد به رجعت را از ویژگیهاى پیروان امامان معصوم (علیهم السلام) بر شمرده‏اند، تا بدانجا که پیروى مذهب تشیع واعتقاد به رجعت متلازم یکدیگر بوده و برخى از یاران و پرورش یافتگان مکتب «اهل بیت» با همین صفت معرفى شده‏اند، و خرده گیران بر شیعه نیزهمین اعتقاد را وسیله نکوهش و خالفت خویش قرار داده‏اند. علامه مجلسى بیش از پنجاه تن از عالمان شیعه را نام مى‏برد که اصل رجعت را پذیرفته و روایات مربوط به آن را در کتب خویش آورده‏اند. از این گروهند:

سلیم بن قیس هلالى (متوفاى سال 90)، حسن بن صفار (م 290)، على بن ابراهیم قمى (استاد کلینى)، ثقة الاسلام کلینى (م 328)، محمد بن مسعود عیاشى (معاصر کلینى) ،ابو عمرو کشى (معاصر کلینى) شیخ صدوق (م 381)، شیخ مفید (م 413)، سید مرتضى (م 436)، ابوالفتح کراجکى (م 449)، ابوالعباس احمد بن عباس نجاشى (م 450)، شیخ طوسى (م 460)، سید رضى الدین بن طاووس (م 464) و...

همو مى‏نویسد: «اعتقاد به رجعت در تمام دوره‏ها مورد اجماع فرقه شیعه بوده و چون خورشید بر تارک آسمان مى‏درخشد و کسى را یاراى آنکار آن نیست» 6.

شیخ صدوق در کتاب اعتقادات مى‏گوید: «عقیده ما درباره رجعت این است که این رویداد قطعاً به وقوع مى‏پیوندد» .7

شیخ مفید نیز عقیده به رجعت را از ویژگیهاى پیروان خاندان رسالت مى‏داند. 8 سید مرتضى معتقد به اجماع شیعه درباره رجعت است و مى‏گوید: «پیروان این مذهب در این باره کمترین اختلافى ندارند»9.

شیخ حر عاملى مى‏نویسد: «فزونى نویسندگانى که روایات مربوط به رجعت را در کتب مستقل یا غیر مستقل گردآورده‏اند - و تعداد آنها از هفتاد کتاب تجاوز مى‏کند - دلیل بر قطعى بودن اعتقاد به رجعت از دیدگاه شیعه است. 10

شیخ طوسى در تفسیر تبیان 11 و امین الدین طبرسى در تفسیر مجمع البیان 12 و دیگر مفسران بزرگ شیعه درباره رجعت سخن گفته‏اند و بنا به نوشته صاحب کتاب «الایقاظ من الهجعه» صحت رجعت از نظر شیعیان امرى مسلم، قطعى و انکارناپذیر بوده و بیشتر دانشمندان یا همه آنان این واقعیت را پذیرفته‏اند. 13

شیخ صدوق در کتاب «صفات الشیعه» اعتقاد به رجعت را از مشخصات پیروان این مکتب بر شمرده و حدیثى را از امام ششم حضرت صادق در این رابطه نقل مى‏نماید. 14

بنابراین قاطعانه مى‏توان گفت که اصل رجعت از دیدگاه عالمان بزرگ شیعه، امرى مسلم و قطعى بوده و با توجه به روایات بسیارى که از پیشوایان معصوم رسیده است، تردیدى در تحقق رجعت بر جاى نمى‏ماند. علامه مجلسى که در حدیث‏شناسى سرآمد همه بزرگان و محدثان است و تتبع و پشتکار وى در گردآورى مجموعه گرانسنگ بحارالانوار و شرح اصول کافى به وضوح دیده مى‏شود، درباره روایات رجعت مى‏نویسد:

«کسى که حقانیت ائمه اطهار علیهم السلام را باور کرده است، چگونه مى‏تواند درباره مسأله متواترى که از آنان نقل شده و نزدیک به دویست روایت صریح در این زمینه رسیده و بیش از چهل تن از ثقات و عالمان شیعه آنها را در کتب خود آورده‏اند؛ شک داشته و این عقیده را با دیده تردید بنگرد؟... راستى اگر مسأله‏اى از این قبیل را نتوان از متواترات دانست، پس در کدامین موضوع مى‏توان ادعاى تواتر کرد؟15

شیخ حر عاملى نیز که از بزرگترین محدثان قرن دهم هجرى بوده و کتاب پربار «وسایل الشیعه» را در احادیث فقهى فراهم آورده است، روایات رجعت را فزون از شمار دانسته و قائل به تواتر معنوى اخبار وارده مى‏باشد. 16

کوتاه سخن آنکه: شیعیان به پیروى از فرموده پیامبر گرامى و با رجوع به عترت نبوى بر این عقیده‏اند که پیش از تحقق قیامت کبرى رویدادى خاص در جهان به وقوع مى‏پیوندد و جمعى از مردگان به دنیا باز مى‏گردند. این رویداد را «رجعت» مى‏گویند و گاهى از آن به «قیامت صغرى» تعبیر مى‏نمایند.

نا گفته نماند که این سخن نه بدان معنى است که از دیدگاه عقاید، شیعى، اصل رجعت در شمار اصول دین بوده و هم پایه اعتقاد به توحید، نبوت و معاد مى‏باشد. بلکه بسان بسیارى از ضروریات دینى یا رویدادهاى تاریخى انکارناپذیر، از مسلمیات قطعى محسوب مى‏گردد.

به عنوان مثل: همه مسلمانان باور دارند که جنگ بدر، نخستین غزوه‏اى بود که بین مسلمانان و مشرکان مکه در سال دوم هجرت به وقوع پیوست. اما قطعیت چنین حادثه‏اى به وقوع آن در زمره اصول عقاید اسلامى به شمار نمى‏آید، و با این همه، کسى از مسلمانان را نیز یاراى انکار آن نیست .


نظر شما ()


8:59 صبح چهارشنبه 88/1/19

ناخن جویدن در کودکان

نویسنده: عاطفه

بسیارى از والدین زمانى که مى بینند فرزندشان در حال جویدن ناخن هایش است ناراحت، آزرده و خشمگین مى شوند و مدام به او تذکر مى دهند که: «ما نگران سلامتى و بهداشت تو هستیم و نمى خواهیم در آینده انگشتانى زشت داشته باشى.» بیشتر آنان بر این باورند کودکانى که ناخن مى جوند، دچار فشار عصبى و اضطراب  شده اند و سعى دارند با این عمل خود تشویش و دلهره خود را کاهش دهند. آنها همچنین نگران این موضوع هستند که این رفتار در کودکانشان به صورت عادتى درآید که در آینده به سختى بتوانند آن را ترک کنند. منظور از عادت، رفتارى مقاوم شده است که بارها و بارها تکرار مى شود. یک عادت ممکن است گاه به عنوان یک سرگرمى و گاه به عنوان راهى براى رهایى از اضطراب هاى روزانه کودک انتخاب شود. اغلب کودکان و نوجوانان در طى دوران رشد خود، عادات و رفتارهاى گوناگونى را تجربه مى کنند که مورد تأیید والدین و اطرافیان شان نیست؛ مثل مکیدن شست  ، انگشت در بینى کردن، مو تاب دادن، چرخیدن هاى متوالى در اتاق. آنان این عادات را کاملاً غیرارادى و ناخودآگاهانه انجام مى دهند و به هیچ وجه قصدشان آزردن و برانگیختن دیگران نیست. در این گونه موارد انتخاب شیوه مقابله و رویارویى با آن مشکل از اهمیت ویژه اى برخوردار است زیرا مى تواند تأثیر زیادى بر روند درمان یا وخیم تر شدن اوضاع گذارد.

زمانى که دست فرزندتان به سوى دهانش بالا مى رود، دقت کنید و محرک هایى را که موجب این عمل در کودک شده است بهتر ارزیابى کنید. شاید او در همان لحظه به کارى که باید انجام دهد و برایش مشکل است فکر مى کند.

 

 

زمینه ها و رشد

از آنجایى که والدین این کودکان هم در دوران کودکى خود چنین عادتى داشته اند و دوقلوها نیز گاهى به طور هم زمان شروع به ناخن جویدن مى کنند، مى توان به این نتیجه رسید که این مشکل و عادت مى تواند تا حدى ژنتیکى باشد. البته باید در نظر داشت، کودکان مقلدان بسیار ماهرى هستند و با مشاهده یکى از اطرافیان خود که ناخنش را مى جود ممکن است تصور کنند که این کار خوشایند و لذت بخش است و آنان هم شروع به جویدن ناخن هایشان کنند. به همین دلیل عوامل محیطى هم مى تواند در بروز این اختلال مؤثر باشد.

تحقیقات نشان مى دهد که تقریباً 38 درصد کودکان 6-4 ساله ناخن هایشان را مى جوند. این عادت تا 10 سالگى به اوج خود مى رسد و در مواردى تا 60 درصد کودکان افزایش مى یابد. همچنین بیشترین میزان ناخن جویدن در پسران 14-13 ساله (62 درصد) مشاهده مى شود. ناخن جویدن در دختران حدود 11 سالگى به بیشترین حد خود (51 درصد) مى رسد. آمارها بیانگر این موضوع هستند که تقریباً 20 درصد نوجوانان کماکان درگیر این مشکل هستند و 20-10 درصد این عده نیز تا بزرگسالى عادت ناخن جویدن را حفظ می کنند.

 

علل ناخن جویدن

چرا دست کودکى به سمت دهانش بالا مى رود؟ گروهى از پزشکان بر این باورند که همیشه علت خاصى براى عادات گوناگون وجود ندارد، بلکه گاهى آنها رفتارهاى آموخته شده اى هستند که تنها پیامدهاى مثبت و خوشایندى براى کودک (یا نوجوان) داشته اند. مثلاً مى توانید زمانى که دست فرزندتان به سوى دهانش بالا مى رود، دقت کنید و محرک هایى را که موجب این عمل در کودک شده است بهتر ارزیابى کنید. شاید او در همان لحظه به کارى که باید انجام دهد و برایش مشکل است فکر مى کند؛ مى توانید خیلى ملایم از او بپرسید آیا مى داند دستش را به دهان برده است ؟

از جمله دلایل رایجى که موجب ناخن جویدن در کودکان و نوجوانان مى شود، اینست که بچه ها درصدد کاستن از فشارهاى عصبى و تنش هاى روزانه خود هستند. آنها از این طریق سعى مى کنند با هیجانات و بحران هاى عاطفى درونى شان به مقابله برخیزند. از این رو گروهى از روان شناسان بر این باورند که نفس «جویدن ناخن» عادتى زشت و ناپسند نیست، بلکه تنها مفرى براى رهایى از تنش و استرس در کودک است. همه ما لحظات بحرانى و ناخوشایندى را در زندگى تجربه کرده ایم و شدیداً تحت تاثیر شرایط ناگوار قرار گرفته ایم. براى کاستن از تنش هاى روزانه به افراد بالغ توصیه مى شود از روش هاى کاهش استرس  و اضطراب ، آرام سازى عضلانى، پیاده روى، یوگا و حرکات ورزشى آرام استفاده کنند. اما کودکان براى آرام سازى هیجانات تندشان روش هاى خاص خود را دارند.

گاهى والدین از خود می پرسند چرا یک کودک باید فشار عصبى داشته باشد. آیا مگر دوران کودکى دوران فراغت، بازى و بى خیالى نیست؟ اگر کودکى بنا به دلایلى عصبى، تندخو و پریشان شود، این موضوع ناشى از خطا و اشتباه والدین و اطرافیان اوست؟ پاسخ هر دو سؤال «منفى» است.

دوران کودکى همچون بزرگسالى، توأم با استرس ها و فشارهاى روانى گوناگونى است. بزرگ شدن کارى بس دشوار و مشکل است. والدین نمى توانند و به عبارتى نباید جلوى تمامى فشارها و نگرانى هاى زندگى را براى کودک بگیرند. هر کودک باید سعى کند روشى براى کاستن از بار هیجانات و عواطف تند خود انتخاب کند که هم موجب راحتى و آرامش خیال او شود و هم مورد قبول خانواده، اجتماع و شخصیت خود او باشد.


نظر شما ()


8:59 صبح چهارشنبه 88/1/19

دانش

نویسنده: عاطفه

آیا میدانستی که نوشیدن بیش از دو فنجان قهوه در روز، احتمال باردار شدن را در زنان تا هفتاد درصد، کاهش می دهد.
آیا میدانستی که صداى کامپیوتر خانگی، خانمها را به سردرد و اضطراب دچار میسازد. صداى کامپیوتر از فرکانس بالایی برخوردار است و چون خانمها، به صداهایی با فرکانس بالا، بیشتر از مردان حساسیت دارند، خیلی زود دچار سردرد میشوند.
آیا میدانستی که بزهکارى در کشور تونگا کمترین در صد را در دنیا دارد .
تونگا یکی از کشورهاى قاره اقیانوسیه میباشد.
آیا میدانستی که دو سوم قهوه دنیا و یک سوم کائوچوى دنیا در کشور برزیل تولید میشود.
آیا میدانستی که وحشتناکترین آتش سوزى در طول تاریخ بشریت در کواندو در ژاپن رخ داده است که 60 هزار کشته به جا گذاشت.


نظر شما ()


8:49 صبح چهارشنبه 88/1/19

رجعت در اعتقاد شیعه

نویسنده: عاطفه

امامساله رجعت.رجعت مثل قیامت نیست.قیامت از ضروریات‏اسلام است و اگر کسى منکر قیامت باشد اصلا نمى‏شوداو را مسلمان شمرد و در ردیف‏مسلمانان نیست.مساله رجعت به این شکل نیست،تازه کسانى که معتقد هستند مى‏گویند که از ضروریات و مسلمات‏مذهب شیعه است.از مرحوم آقا شیخ عبد الکریم‏هم که راجع به شریعت‏سنگلجى(که منکر رجعت بود) سؤال کردند، گویاجواب داده بود: نه، از ضروریات اسلام نیست، و شایدگفته بود از ضروریات شیعه هم نیست.ولى البته شاید در علماى شیعه یک نفر، دونفر هم نمى‏شود پیدا کرد که رجعت را انکار کنند.

آنهایى هم که قائل‏به رجعت هستند، بعضى به سبک محدثین همین طورمعتقدند که عینا مثل قیامت مى‏شود، یعنى‏واقعا همین مرده‏ها از همین خاک زنده مى‏شوند.

عده‏اى دیگر که یکى از آنهامرحوم فیض کاشانى است (1) [طور دیگرى‏معتقدند].

دیگران اصلا در مقام‏توجیه برنمى‏آیند، مى‏گویند به ما گفته‏اندرجعت، ما هم مى‏گوییم رجعت، ما چه مى‏دانیم‏کیفیتش چگونه است؟بحثى‏نمى‏کنند.ولى مثل مرحوم فیض معتقد هستندکه رجعت نظیر این چیزى است که امروز علماى ارواح مى‏گویند.این‏حرف علماى ارواح تا چه حد درست است‏یا نادرست،به جاى خود، ولى نظیر این است که مى‏گویند مثلا مشاهده شده‏کثیرا که یک نفر در حال بیدارى، روح میتى را به‏صورت یک شبح و یک جسم خاص رقیقى که با این جسمها فرق داشته [حاضر]کرده و آن‏را دیده است.اگر حرف اینها را قبول نکنیم، نظیراین را اهل مکاشفه زیاد گفته‏اند.اهل مکاشفه زیاد ادعا مى‏کنند که ما در حالى‏که در حال خاصى از مکاشفه هستیم ارواح مؤمنین‏را مشاهده مى‏کنیم و مى‏بینیم، مى‏آیند و با ما حرف مى‏زنند.

یک وقتى همین جا نقل‏کردم که از مرحوم آقا سید جمال گلپایگانى‏از این قضایا زیاد نقل مى‏کنند(واقعا هم مرد فوق‏العاده‏اى بود)که‏از آن جمله من از پسرشان پرسیدم، گفت اتفاقامن خودم آنجا بودم(ایشان واقعا مرد خیلى پاک و وارسته‏اى بوده)که پدرم‏بعد از نماز شب به من گفت: برو ببین آقا شیخ محمدحسین فوت کرده (2) ؟گفتم: چطور؟گفت: برو تحقیق کن.رفتم‏تحقیق کردم، دیدم همان شب در همان لحظات قبل‏فوت کرده.قضیه چه بود؟[پدرم]گفت: من در قنوت نماز وتر، مرحوم‏آقا ضیاء را دیدم در حالى که مى‏آمد.گفتم: کجامى‏روى؟گفت: آقا شیخ محمد حسین فوت کرده، من به تشییع جنازه او مى‏روم.

نظیر اینها را البته‏اهل مکاشفه زیاد ادعا کرده‏اند.در اخبار و احادیث‏ما هم این چیزها خیلى زیاد است.نمى‏خواهم بگویم‏همه آنها درست است ولى‏اینقدر زیاد است که دیگر همه را نمى‏شود رد کرد.یک‏نمونه‏اش را مى‏گوییم که وقتى حضرت زهرا(س) مى‏خواستند به دنیا بیایندو زنهاى اهل مکه از کمک کردن به حضرت خدیجه(س)

.............................................................. 1.فیض‏کاشانى یک مرد ذوحیاتین است، یعنى هم یک مردمحدث فقیهى است و گاهى در آن کار محدثى و فقاهتش هم خیلى قشرى مى‏شود، و هم ضمنا یک‏مرد حکیم و فیلسوفى است.یک مرد ذو جنبتین است. 2.مرحوم آقا ضیاءعراقى و مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانى هر دواز علماى طراز اول بودند و به فاصله یک هفته رحلت کردند.

صفحه : 662

امتناع‏کردند، چهار زن آمدند آنجا براى اینکه به او کمک‏بدهند.پرسید: تو کى هستى؟یکى گفت: من حوا هستم،دیگرى گفت: من آسیه‏هستم، دیگرى گفت: من مریم هستم و...اینها همان‏تجلى کردن و ظاهر شدن روحهاست با بدنهاى مثالى در این دنیاى مادى،که اگر حرف علماى ارواح - که امروز ادعا مى‏کنند- راست باشد، این یک تایید علمى است بر آن چیزى که اولیاى‏دین یا اولیاى عرفان و مکاشفه گفته‏اند.

اشخاصى‏مثل مرحوم فیض کاشانى معتقدند رجعتى که درآینده خواهد شد، نه این است که مرده‏ها از قبر زنده‏مى‏شوند، بلکه معنایش این‏است که در یک وضع خاصى عده‏اى از ارواح - به همین‏شکلى که عرض کردم - در این دنیا ظاهر مى‏شوند.

افرادى مثل مرحوم شاه‏آبادى(که در تهران بود و مرد باذوقى بود)و بعضى‏افراد دیگر معتقدند بسیارى از موارد که در قرآن نام ملائکه آمده، اینهاهمان ارواح‏اند نه ملائکه‏اى که از سنخ انسان‏نبوده‏اند.مثلا قرآن تصریح مى‏کند که در جنگ بدر یا جنگهاى دیگر گروهى‏از ملائکه به نصرت مؤمنین آمدند.عده‏اى این‏طور مى‏گویند و به نظر من حرفشان درست است(قرآن هیچ وقت قول‏نداده ملائکه را تعریف کند و بگوید چیست.ملائکه‏در قرآن گاهى اساسا با قواى طبیعت تطبیق مى‏شود، گاهى شامل یک‏ملک مقرب مثل جبرئیل مى‏شود، و گاهى موجوداتى‏است در همین دنیا که از چشم ما مخفى است، به قول امروزیها دو بعدى یا شش‏بعدى و هفت بعدى است که ما نمى‏دانیم، و احیانابه ارواحى که در این دنیا ظاهر مى‏شوند اطلاق مى‏شود).عقیده عده‏اى‏این است که در جنگ بدر آن ملائکه‏اى که قرآن‏مى‏گوید چهار هزار ملائکه آمدند که شما را یارى کنند - که یارى‏شان هم به تعبیرقرآن فقط براى تقویت قلب بود نه یارى عملى- اینها انسانهایى بودند که آنها را رجعت داده بودند اما رجعت به این معنا، یعنى آنهایى بودندکه از دنیایى دیگر در این دنیا ظاهر شده بودند.

بنابراین،مساله رجعت با مساله قیامت فرق مى‏کند.اولاخود مساله رجعت‏یک مساله صد در صد[ضرورى]نیست مثل قیامت.ثانیاکیفیت رجعت با کیفیت قیامت فرق مى‏کند، چون‏در کیفیت قیامت در قرآن تصریح شده که حشر از قبور مى‏شود ولى ما در باب رجعت چنین‏حرفى را نداریم.بعید نیست که به این شکل باشد.

- بین این آیه: «و من ورائهم برزخ الى‏یوم یبعثون‏» و اینکه به آن مؤمن آل یاسین‏فرمود:

صفحه : 663

«قیل‏ادخل الجنة‏» چطور مى‏توان سازگارى داد، در حالى‏که مى‏دانیم این جنت، جنت بعد از برزخ است، چطور به‏او گفته شده وارد بهشت‏شو،در حالى که از فعل امر فوریت فهمیده مى‏شود؟ استاد: در قرآن‏تنها جنت مطرح نیست، جنات مطرح است و حتى بعضى‏از اینها با یک مضاف‏الیه‏هایى: «جنت‏خلد» ، «جنت عدن‏» مطرح است.دریک آیه قرآن «جنتى‏» آمده که از آن به «جنة الله‏»تعبیر مى‏کنند که دیگر مافوق اینهاست.از مجموع آیات قرآن مى‏شودفهمید که جنت‏یک جا نیست که مخصوص به آخرت‏باشد.حدیثى را شیعه و سنى نقل کرده‏اند که پیغمبر فرمود: «القبر اما روضة من ریاض الجنة‏او حفرة من حفر النیران‏» (1) و اخبارتصریح مى‏کند قبر یعنى همان برزخ، برزخ یعنى همان قبر.

.............................................................. 1.بحار، ج 6/ص 275.

 


نظر شما ()


8:48 صبح چهارشنبه 88/1/19

خلافت على بن ابیطالب در قرآن و روایات

نویسنده: عاطفه

-براى اثبات خلافت على بن ابیطالب به آیاتى از قرآن استدلال شده و از جمله آنها این آیه است: انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون

یعنى:«ولى امر و صاحب اختیار شما فقط خدا و رسولش و مؤمنان هستند که نماز مى‏خوانند و در حال رکوع صدقه و زکات مى‏دهند»، (سوره مائده،آیه 55)

مفسرین سنى و شیعى اتفاق دارند که آیه مذکور در شان على بن ابیطالب نازل شده است و روایات کثیرى از عامه و خاصه نیز بر آن دلالت دارد.

ابوذر غفارى مى‏گوید:روزى نماز ظهر را با پیغمبر خواندیم سائلى از مردم تقاضاى کمک نمود ولى کسى به او چیزى نداد،سائل دستش را به جانب آسمان بلند کرده گفت:خدایا!شاهد باش در مسجد پیغمبر کسى به من چیزى نداد.على بن ابیطالب در حال رکوع بود با انگشتش به سائل اشاره کرد،او انگشتر را از دست آن حضرت گرفت و رفت.

پیغمبر اکرم که جریان را مشاهده مى‏فرمود سرش را به جانب آسمان بلند کرده عرضه داشت: خدایا!برادرم موسى به تو گفت:خدایا!شرح صدرى به من عطا کن و کارهایم را آسان گردان و زبان گویایى به من بده تا سخنانم را بفهمند و برادرم هارون را وزیر و کمک من قرار بده،پس وحى نازل شد که ما بازوى تو را به واسطه برادرت محکم مى‏گردانیم و نفوذ و تسلطى به شما عطا خواهیم نمود.خدایا!من هم پیغمبر تو هستم،صدرى برایم عطا کن و کارهایم را آسان گردان و على را وزیر و پشتیبانم قرار بده‏».

ابوذر مى‏گوید:هنوز سخن پیغمبر تمام نشده بود که آیه نازل گشت (ذخائر العقبى،تالیف طبرى، ط قاهره،سال 1356،ص 16) حدیث مذکور با اندکى اختلاف در در المنثور،ج 2،ص 293 نیز نقل شده.بحرانى در کتاب غایة المرام،ص 103،24 حدیث از کتب عامه و 19 حدیث از کتب خاصه در شان نزول آیه نقل کرده است.از جمله آیات این آیه است: الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا .

یعنى:«کفار امروز از برچیده شدن دستگاه اسلام نامید شدند پس دیگر از آنان نهراسید ولى از من بترسید.و امروز دین شما را کامل و نعمت‏خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را براى شما برگزیدم‏»، (سوره مائده،آیه 3)

ظاهر آیه این است که:قبل از نزول آیه کفار امیدوار بودند که روزى خواهد آمد که دستگاه اسلام بر چیده شود،ولى خداوند متعال به واسطه انجام کارى آنان را براى همیشه از نابودى اسلام مایوس گردانیده و همان کار سبب کمال و استحکام اساس‏دین بوده است و لابد از امور جزئى مانند جعل حکمى از احکام نبوده بلکه موضوع قابل توجه و مهمى بوده که بقاى اسلام مربوط به آن بوده است.

ظاهرا این آیه با آیه‏اى که در اواخر این سوره نازل گشته بى ربط نباشد: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس .

یعنى:«اى پیغمبر!موضوعى را که به تو دستور دادیم به مردم ابلاغ کن که اگر ابلاغ نکنى سالت‏خدا را انجام نداده‏اى.و خدا تو را از هر گونه خطرى که متوجه تو باشد در امان خواهد داشت‏»، (سوره مائده،آیه 72)

این آیه دلالت مى‏کند که:خدا موضوع قابل توجه و بسیار مهمى را که اگر انجام نگیرد اساس اسلام و رسالت در خطر واقع مى‏شود به پیغمبر دستور داده ولى از بس با اهمیت‏بوده پیغمبر از مخالفت و کارشکنى مردم مى‏ترسیده و به انتظار موقعیت مناسب آن را به تاخیر مى‏انداخته است،تا اینکه از جانب خدا امر مؤکد و فورى صادر شده که باید در انجام این دستور تعلل نورزى و از هیچ کس نهراسى.این موضوع هم لابد از قبیل احکام نبوده،زیرا تبلیغ یک یا چند قانون نه آن اهمیت را دارد که از عدم تبلیغش اساس اسلام واژگون گردد و نه پیغمبر اسلام از بیان قوانین ترسى داشته است.

این قرائن و شواهد،مؤید اخبارى هستند که دلالت دارند که آیه‏هاى مذکور در غدیر خم درباره ولایت على بن ابیطالب نازل گشته است.و بسیارى از مفسرین شیعه و سنى نیز آن را تایید نموده‏اند.

ابو سعید خدرى مى‏گوید:پیغمبر در غدیر خم مردم را به سوى على دعوت نموده بازوهاى او را گرفته به طورى بلند کرد که سفیدى زیر بغل رسول خدا نمایان شد،سپس آیه نازل شد: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا پس پیغمبر فرمود:«الله اکبر، از کامل شدن دین و تمامى نعمت و رضایت‏خدا و ولایت على بعد از من‏».

سپس فرمود:«هر کس من صاحب اختیار و متصدى امور او هستم،على صاحب‏اختیارش مى‏باشد. خدایا!با دوست على دوست‏باش و با دشمنش دشمنى کن.هر کس او را یارى نمود،تو یاریش کن و هر کس او را رها کرد تو نیز او را رها کن‏».

بحرانى در کتاب غایة المرام،ص 336،6 حدیث از طرق عامه و 15 حدیث از طرق خاصه در شان نزول آیه نقل کرده است.

خلاصه سخن:دشمنان اسلام که در راه نابودى آن از هیچ کارى خوددارى نمى‏نمودند و از همه جا مایوس گشتند فقط به یک جهت امیدوار بودند،آنها فکر مى‏کردند که چون حافظ و نگهبان اسلام پیغمبر است وقتى از دنیا رفت،اسلام بى‏قیم و سرپرست مى‏گردد و نابودى برایش حتمى خواهد بود.ولى در غدیر خم،اندیشه آنان باطل گشت و پیغمبر على را به عنوان سرپرست و متصدى اسلام به مردم معرفى نمود و پس از على هم این وظیفه سنگین و ضرورى به عهده دودمان پیغمبر که از نسل على به وجود مى‏آیند خواهد بود.

«حدیث غدیر»:پیغمبر اسلام بعد از مراجعت از حجة الوداع در غدیر خم توقف نموده مسلمین را گرد آورده پس از اداى خطبه‏اى على را به ولایت و پیشوائى مسلمین منصوب کرد.

براء مى‏گوید:در سفر حجة الوداع خدمت رسول خدا بودم،وقتى به غدیر خم رسیدیم دستور داد آن مکان را پاکیزه نمودند سپس دست على را گرفته طرف راست‏خودش قرار داد و فرمود آیا من اختیار دار شما نیستم؟پاسخ دادند:اختیار ما به دست‏شما است.پس فرمود:«هر کس من مولا و صاحب اختیار او هستم،على مولاى او خواهد بود،خدایا!با دوست على دوستى و با دشمنش دشمنى کن‏».

پس عمر بن خطاب به على گفت:این مقام گوارایت‏باد که تو مولاى من و تمام مؤمنین شدى (البدایة و النهایه،ج 5،ص 208 و ج 7،ص 346.ذخائر العقبى،تالیف طبرى،ط قاهره،سال 1356، ص 67.فصول المهمه،تالیف ابن صباغ،ج 2،ص 23.خصائص،تالیف نسائى،ط نجف،سال 1369 هجرى ص 31.بحرانى در کتاب‏غایة المرام،ص 79 مانند این حدیث را به 89 طریق از عامه و 43 طریق از خاصه نقل کرده است)

«حدیث‏سفینه‏»:ابن عباس مى‏گوید پیغمبر فرمود:«مثل اهل بیت من مثل کشتى نوح است که هر کس در آن سوار شد نجات یافت و هر کس تخلف نمود غرق گشت‏»، (ذخائر العقبى،ص 20. الصواعق المحرقه،تالیف ابن حجر،ط قاهره،ص 150 و 84.تاریخ الخلفاء تالیف جلال الدین سیوطى،ص 307.کتاب نور الابصار،تالیف شبلنجى،ط مصر،ص 114.بحرانى در غایة المرام،ص 237 حدیث مذکور را به یازده طریق از عامه و هفت طریق از خاصه نقل کرده است)

«حدیث ثقلین‏»:زید بن ارقم از پیغمبر نقل کرده که فرمود:«گویا خدا مرا به سوى خویش دعوت نموده باید اجابت کنم ولى دو چیز بزرگ و وزین را در بین شما مى‏گذارم:کتاب خدا و اهل بیتم، مواظب باشید که چگونه با آنها رفتار مى‏کنید،آن دو امر هرگز از هم جدا نخواهند شد تا اینکه بر کوثر بر من وارد شوند»، (البدایة و النهایه،ج 5،ص 209.ذخائر العقبى،ص 16.فصول المهمه،ص 22 خصائص،ص 30 الصواعق المحرقه،ص 147.در غایة المرام،39 حدیث از عامه و 82 حدیث از خاصه نقل شده است)

حدیث ثقلین از احادیث مسلم و قطعى است که به سندهاى بسیار و عبارات مختلفى روایت‏شده و سنى و شیعه به صحتش اعتراف و اتفاق دارند.از این حدیث و امثالش چند مطلب مهم استفاده مى‏شود:

1-چنانچه قرآن تا قیامت در بین مردم باقى مى‏ماند،عترت پیغمبر نیز تا قیامت‏باقى خواهند ماند،یعنى هیچ زمانى از وجود امام و رهبر حقیقى خالى نمى‏گردد.

2-پیغمبر اسلام به وسیله این دو امانت‏بزرگ،تمام احتیاجات علمى و دینى مسلمین را تامین نموده و اهل بیتش را به عنوان مرجع علم و دانش به مسلمین معرفى کرده اقوال و اعمالشان را معتبر دانسته است.

3-قرآن و اهل بیت نباید از هم جدا شوند و هیچ مسلمانى حق ندارد از علوم اهل بیت اعراض کند و خودش را از تحت ارشاد و هدایت آنان بیرون نماید.

-4-مردم اگر از اهل بیت اطاعت کنند و به اقوال آنان تمسک جویند، گمراه نمى‏شوند و همیشه حق در نزد آنهاست.

5-جمیع علوم لازم و احتیاجات دینى مردم در نزد اهل بیت موجود است و هر کس از آنها پیروى نماید در ضلالت واقع نمى‏شود و به سعادت حقیقى نایل مى‏گردد،یعنى اهل بیت از خطا و اشتباه معصومند.و به واسطه همین قرینه معلوم مى‏شود که مراد از اهل بیت و عترت تمام خویشان و اولاد پیغمبر نیست‏بلکه افراد معینى مى‏باشند که از جهت علوم دین،کامل باشند و خطا و عصیان در ساحت وجودشان راه نداشته باشد تا صلاحیت رهبرى داشته باشند و آنها عبارتند از على بن ابیطالب و یازده فرزندش که یکى پس از دیگرى به امامت منصوب شدند.چنانچه در روایات نیز به همین معنا تفسیر شده است.از باب نمونه:ابن عباس مى‏گوید به پیغمبر اکرم گفتم خویشان تو که دوست داشتن آنها واجب است کیانند؟فرمود:«على و فاطمه و حسن و حسین‏»، (ینابیع الموده،ص 311) جابر مى‏گوید پیغمبر فرمود:«خدا ذریه هر پیغمبرى را در صلب خودش قرار داد ولى ذریه مرا در صلب على قرار داد»، (ینابیع الموده،ص 318) .

«حدیث‏حق‏»:ام سلمه مى‏گوید از رسول خدا شنیدم که مى‏فرمود:«على با حق و قرآن مى‏باشد و حق و قرآن نیز با على خواهند بود و از هم جدا نمى‏شوند تا اینکه بر کوثر بر من وارد شوند»، (در غایة المرام،ص 539 این مضمون با چهارده حدیث از عامه و ده حدیث از خاصه نقل شده است)

«حدیث منزلت‏»:سعد بن وقاص مى‏گوید رسول خدا به على فرمود:«آیا راضى نیستى که تو نسبت‏به من مانند هارون نسبت‏به موسى باشى جز اینکه بعد از من پیغمبرى نخواهد بود؟»، (البدایة و النهایه،ج 7،ص 9 33.ذخائر العقبى،ص 63.

فصول المهمه،ص 21.کفایة الطالب،تالیف گنجى شافعى،ص 148-154 .خصائص،ص 19- 25.صواعق،ص 177.در غایة المرام،ص 109،صد حدیث از عامه و هفتاد حدیث از خاصه نقل است)

«حدیث دعوت عشیره‏»:پیغمبر (ص) خویشانش را براى صرف غذا دعوت نمود پس از تناول غذا به آنان فرمود:«من کسى را سراغ ندارم که بهتر از آنچه را که من براى شما آورده‏ام براى قومش آورده باشد.خدا به من دستور داده که شما را به سویش دعوت کنم پس کیست که در این امر با من کمک کند و برادر و وصى و خلیفه من در بین شما گردد؟»

تمام مردم سکوت کردند ولى على در عین حال که از همه کوچکتر بود عرضه‏داشت:من وزیر و یار شما مى‏شوم.پس پیغمبر دست‏بر گردن او نهاده فرمود:این برادر و وصى و خلیفه من است،باید از او اطاعت کنید. پس آن جماعت از جاحرکت نموده مى‏خندیدند و به ابو طالب مى‏گفتند :محمد به تو دستور داد که از پسرت اطاعت کنى (تاریخ ابى الفداء،ج 1، ص 116)

و از اینگونه احادیث زیاد است از جمله حذیفه مى‏گوید رسول خدا فرمود: « اگر على را خلیفه و جانشین من قرار بدهید-و گمان نمى‏کنم چنین کارى را انجام بدهید-او را راهنمایى با بصیرت خواهید یافت که شما را به راه راست وادار مى‏کند»، (حلیلة الاولیاء،تالیف ابو نعیم،ج 1،ص 64. کفایة الطالب،ط نجف،سال 1356،ص 67)

ابن مردویه مى‏گوید پیغمبر فرمود:«هر کس دوست دارد حیات و مرگش مانندمن باشد و ساکن بهشت گردد،بعد از من دوست دار على باشد و به اهل بیت من اقتدا کند،زیرا آنها عترت من و از گل من آفریده شده‏اند و علم و فهم من‏نصیب آنان گشته پس بدا به حال کسانى که فضل آنها را تکذیب نمایند،شفاعتم هرگز شامل حالشان نخواهد شد»، (منتخب کنز العمال که در حاشیه مسند احمد به چاپ رسیده،ج 5،ص 94)

شیعه در اسلام صفحه 180

تالیف: علامه سید محمد حسین طباطبایى

 


نظر شما ()


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

پدر سنگدل
اصلاح نفس، رمز موفقیّت در زندگى
لذت دنبال نون دویدن!
ارزش و ثواب آیة الکرسى
کوچه عاشقی
سنگ درمانی
گل
محمد مصدق
محمد بلخی
چهارشنبه سوری
[عناوین آرشیوشده]


[ خانه :: پارسی بلاگ :: مدیریت:: پست الکترونیک :: شناسنامه]

تعداد بازدید:48363

امروز:15

دیروز :1

 RSS 

پیوندهای روزانه
کاروان [10]
انصاریان [12]
پارست [12]
پرسمان [11]
دانلودکتاب [9]
شعر [7]
دانشنامه [41]
فرهنگسرا [8]
ادبیات [11]
پایگاه های شیعه [7]
[آرشیو(10)]

درباره خودم

معیار

لوگوی خودم

معیار

آرشیو

فروردین 1388
اردیبهشت 1388

اشتراک